گلابباران
🌹☘️🌹☘️🌹
خسته رسیدم از راه
با حرفهای بسیار
یک گوشه ایستادم
تنها، کنار دیوار
گفتم: سلام بانو
آیا اجازه دارم
بر شانههای صحنت
نمنم نمک بیارم؟
من زائر تو هستم
یک "اَبر" صاف و ساده
با کفشهای خیسم
دل را زدم به جاده
پیچید عطر نابی
در باغ آسمانها
انگار با تبسم
او داد پاسخم را
خوشحال روی گنبد
یک شعر تر سرودم
از چشمهای من خواند
آنچه نگفته بودم
بادی وزید و عطرش
پیچید در شبستان
گفتند زائرانش
به به! گلاب باران!
🌧☘️🌧☘️🌧☘️🌧
#فاطمهغلامی
#شعرکودکونوجوان
#میلادحضرتمعصومهمبارک
https://eitaa.com/fatemehgholami67