May 11
«ان مع العسر یسرا»
این قانون هیچ وقت نقض نمیشود.
داستان را نوشتم و فرستادم. انتظار برای اینکه سرنوشت داستانت در جشنواره چه میشود، آدم را کلافه میکند. حتی مشخص نکردند چه تاریخی نتایج را اعلام میکنند.
بیست روز از فرستادن داستان گذشته. ایام فاطمیه است. فردا قرار است روضه داشته باشیم و عهد کردم غذای گرم بدهم. پنج کیلو پیاز را باید سرخ میکردم. طول میکشد پیازداغ درست کردن. خسته میشوم. ساعت یازده و نیم شب است. تلفنم زنگ میخورد. دبیر جشنواره است. گفت داستان شما برگزیده جشنواره شد. فقط شنیدن همین خبر میتوانست خستگی کار کسلکننده پیازداغ را فراموش کنم. از عسر به در آمدم و به یسر وارد شدم. چه به موقع خدا انرژی دوباره و مضاعف میدهد برای پخت غذای زهرای مرضیه.
گفت برای اختتامیه بیا. باز به عسر برگشتم و اینکه چگونه بروم سمنان توی این هوای سرد و کارها و...
توکل کردم و رفتم به یسر. خیالم راحت شد که هرچه پیش آید خوش آید. یکی بود میگفت عاشق بوی موفقیت تو صبح زودم.
منم عاشق بوی موفقیت با طعم پیازداغ فاطمی هستم، اون هم دمدمای نیمهشب.
هرکس بر خدا توکل کند، او برایش کافی است. طلاق: 3.
@fatemehrajabi_beheshtabad
شب یلدا هم رسید و هنوز دنبال سوژهای هستم برای مهدویت. میگردم و هیچ سوژهای نه به ذهنم میاد و نه جلوی راهم سبز میشود.
آخرین باری که خیلی جدی دنبال سوژه بودم، اوایل ماه محرم، برای فراخوان روضه داستان بود، برای حوزه هنری استان قم.
روز عاشورا سوژه من را پیدا کرد. اواخر ماه صفر نتایح را اعلام کردند. اول شده بودم.
مشغول خواندن کتاب تمدن زایی شیعه هستم از آقای طاهرزاده.
لابهلای حرفهایش حتما سوژهای یا به چشمم میخورد یا توی ذهنم جاگیر میشود.
من به رنگهای خدا امیدوارم☺️
@fatemehrajabi_beheshtabad