eitaa logo
منبرک فاطمی
6.1هزار دنبال‌کننده
892 عکس
861 ویدیو
1.3هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️امرمعروف و نهی منکر ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز 🔺فهرست + تبلیغات شما و... https://eitaa.com/fatemi222/6618 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 مسئلۀ اصلی پیامبر(ص) «رهاییِ» مردم از نفوذ رؤسای قبائل بود 📌 آخرین گام رهایی–ج6 🔘 شعار اصلی دین ما «لاإله‌إلّا‌الله» است؛ یعنی رهایی از بردگی غیرخدا 🔘 دعوای پیامبر(ص) با مشرکین سرِ اعتقاد به خدا نبود، سرِ آزادی‌بخشی از نفوذ غیرخدا بود 🔘 نفوذ اجتماعی سران قبائل موجب به بردگی کشیدن انسان‌ها می‌شد لذا پیامبر(ص) با آنها درگیر شد 🔘 امروز هم انسان‌ها تحت تأثیر انواع نفوذ قرار دارند؛ مثل نفوذ سران احزاب 🔘دین می‌گوید همه باید آزاد باشند و کسی بر کسی نفوذ نداشته باشد __ علیرضا_پناهیان: هنر قرآن این است که مسائل زمان پیامبر(ص) را به‌گونه‌ای بیان کرده که در همۀ زمان‌ها می‌توانی مشکلات خودت را با قرآن حل کنی. شعار اصلی دین ما «لاإله‌إلّا‌الله» است، پیامبر اکرم(ص) قبل از آنکه مردم را به ایمان به خدا دعوت بکند به رهایی از بردگی غیرخدا دعوت می‌کند. یعنی تو نباید بردۀ کسی غیر از خدا بشوی. شعار اصلی دینی ما یک شعار صرفاً اعتقادی نیست، بلکه در اصل، یک شعار اجتماعی است. یعنی معنایش صرفاً این نیست که «تو نباید به خدای دیگری غیر از خدا معتقد باشی» هرچند برای ما این‌گونه ترجمه کرده‌اند. مشرکین و بت‌پرست‌های زمان پیامبر(ص) به خدا اعتقاد داشتند، چون قرآن می‌فرماید: اگر از آنها بپرسی چه کسی شما را خلق کرده است، می‌گویند «الله» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ؛ زخرف، 87) آنها که خدا را قبول داشتند، پس چرا از آنها می‌خواهی بگویند «لاإله‌إلّا‌الله» چون آنها از نظر اجتماعی بردگی غیرخدا را پذیرفته‌اند هرچند به خدا معتقد هستند. آنها به تعبیر قرآن، بندۀ طاغوت بودند. پیامبر(ص) با کدام طاغوت‌ها درافتاد؟ أمیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: فراعنۀ زمان پیغمبر(ص) امثال ابوجهل بودند: «مُحَمَّدٌ أُرْسِلَ إِلَى فَرَاعِنَةٍ شَتَّى مِثْلِ أَبِی جَهْلِ...» (احتجاج طبرسی، ج1، ص216) فراعنۀ زمان پیامبر(ص) در واقع رئیس قبیله‌ها بودند؛ پیامبر(ص) با آنها در افتاده بود که شما نباید بر مردم حکمرانی کنید و حتی بر مردم نفوذ داشته باشید. اگر این بحث را ادامه بدهیم به این سؤال می‌رسیم که رئیس قبیله‌ها در آن زمان بیشتر مردم را به بردگی می‌کشیدند یا رؤسای احزاب در جهان امروز؟ اینکه پیامبر(ص) می‌فرماید «قولوا لاإله‌إلّا‌الله تفلحوا» دعوا سر این است که این‌ رئیس قبیله، در جمعیتش و مردم قبیله‌اش نفوذ نداشته باشد و بگذارد مردم آزاد باشند و آزادانه تصمیم بگیرند. پس درگیری اصلی پیغمبر(ص) با طواغیت زمان خودش سرِ آزادی مردم از نفوذ رؤسای قبائل بود. با این حساب، باید به پیغمبر(ص) بگوییم رهبر آزادی‌بخش؛ چون مردم را از نفوذ اجتماعی رؤسای قبائل آزاد کرد. هرچند رؤسای قبائل در آن زمان، وقتی دور هم جمع می‌شدند تا همه‌شان اتفاق نظر پیدا نمی‌کردند، تصمیمی گرفته نمی‌شد یعنی فراتر از اکثریت مطلق، باید همه قبول می‌کردند. پس مشرکین مکه، مراتبی از دموکراسی را داشتند. اما بحث این است که این رئیس قبیله، در بین افراد قبیله‌اش یک ابهت و نفوذی داشت که حرف او را گوش می‌کردند. دعوای پیغمبر(ص) با آنها سرِ همین مسئله بود و این مسئله هزار برابرش، الان هم هست! خداوند حتی به انبیاء خودش می‌فرماید: شما حق ندارید بندگان من را به بردگی بکشید؛ اینها بندۀ خدا هستند یعنی آزاد هستند. «مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ» (آل‌عمران، 79) گاهی از اوقات، یک معلم سر کلاس یک‌جوری می‌گوید «حرف من را گوش بدهید» که انگار می‌خواهد صاحب بچه‌ها بشود. یا ممکن است امام جماعت یک مسجد بخواهد این‌گونه برخورد کند درحالی‌که پیغمبر(ص) این‌گونه با مردم برخورد نمی‌کرد. پیامبر(ص) آزادی کسی را سلب نکرد. اگر هم جنگید به‌خاطر این بود که عده‌ای خواستند جامعه را بهم بریزند و به مردم زور بگویند، پیامبر(ص) با آنها جنگید تا به مردم آزادی و رهایی بدهد. در آیت‌الکرسی می‌خوانیم: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ» کفر به طاغوت قبل از ایمان به خدا بیان شده و کفر به طاغوت یعنی رهایی و آزادی از بندگی غیرخدا. اگر تفسیر اسلام، رهایی نیست پس چیست؟ بحث اصلی پیامبر(ص) سرِ پذیرش «الله» نبود؛ «الله» را که قبلاً مشرکین مکه قبول داشتند. پس دعوا سرِ اعتقاد نبوده، دعوا سرِ آزادی‌بخشی بوده! آزادی‌بخشی از نفوذ غیرخدا. نفوذ اجتماعی سران قبائل موجب به بردگی کشیدن انسان‌ها می‌شد لذا پیامبر(ص) با آنها درگیر شد. امروز هم ما با این مسئله درگیر هستیم، صدها نوع نفوذ بر روی مردم وجود دارد. 👈 متن کامل panahian.ir/post/7969
‏در فرانسه یک معلمی تمام بدنش را خالکوبی کرده ، حتی سفیدی چشمانش را سیاه کرده ، اما این دختر را به مدرسه راه نمیدهند و میگویند بچه ها دچار وحشت میشوند !!! 🆔 @fatemi222
🌹مردان صالحی که در قرآن اشاره شده(۱) 1⃣لقمان(مظهر حکمت و شکر گذاری)❤️ وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺣﻜﻤﺖ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭ ﻭ ﺷﺎﻛﺮ ﺑﺎﺵ. (سوره لقمان آیه١٢) 2⃣طالوت(مظهر قدرت علمی و جسمی)❤️ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﻭ ﻭﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻧﻴﺮﻭﻱ ﺟﺴﻤﻰ ﻓﺰﻭﻧﻲ ﺩﺍﺩﻩ . (سوره بقره آیه ٢٤٧) 3⃣ذوالقرنین (مظهر قدرت و کار جهادی) قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا ﮔﻔﺖ : ﺁﻧﭽﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﻤﻜّﻦ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺩﻩ [ﺍﺯﻣﺰﺩ ﺷﻤﺎ ] ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ; ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻧﻴﺮﻭﻳﻲ ﻳﺎﺭﻱ ﺩﻫﻴﺪ [ ﺗﺎ ] ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺪّﻱ ﺳﺨﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﻢ . (سوره کهف آیه٩٥) 4⃣اصحاب کهف(مظهر جوانمردی و هضم نشدن در جامعه فاسد)❤️ نَّحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ﻣﺎ ﺧﺒﺮ [ﻋﺒﺮﺕ ﺁﻣﻮﺯ ] ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻭ ﺩﺭﺳﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻰﻛﻨﻴﻢ : ﺁﻧﺎﻥ ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩﺍﻧﻲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ، ﻭ ﻣﺎ ﺑﺮ ﻫﺪﺍﻳﺘﺸﺎﻥ ﺍﻓﺰﻭﺩﻳﻢ . (سوره کهف آیه١٣) ادامه دارد.... 🆔 @fatemi222
+یکی از اهداف پیامبران الهی ایجاد حکومت بوده است. +حکومت باعث قدرت و زمینه اجرای دستورات را فراهم می‌کند. +بسیاری از دستورات مثل اجرای عدالت مبارزه با فساد،قصاص نهی منکرات نیاز به قدرت دارد. +الذین ان مکنهم فی الارض اقام الصلاه و آتو الزکاه وامرو بالمعروف ونهو عن المنکر شاخصه‌ها و علائم یک حکومت سالن اسلامی( ۱_نماز و معنویت۲_ رفاه و تنظیم امور مردم و ۳_حساسیت مردم در اجرای دستورات الهی به معنای امر به معروف و نهی از منکر) است. +پیامبر اکرم نیز در حکومت اسلامی خود هر سه شاخصه فوق را دقیق اجرا نمود. ۱_ لذا معنویت در زمان پیامبر گسترش پیدا کرد معنویت یعنی: صداقت ،ایثار توکل، گسترش مفاهیم قرآنی نماز و یادو خدا در جامعه است. ۲_ همچنین در زمان پیامبر با رسیدگی به مسئله زکات رفاه نسبی در جامعه ایجاد شد و فقر تا اندازه زیادی از بین رفت که در حکومت امیرالمومنین فقیری جهت دریافت زکات پیدا نمی‌شد. ۳_ وجود امر به معروف و نهی از منکر در جامعه نبوی بسیار پر رنگ بود که همه مردم نسبت به منکرات حساس بودند و تذکر می‌دادند. ++علت ایجاد جنگ‌ها در زمان پیامبر کینه دشمنان اسلام است بواسطه گسترش مفاهیم اسلامی ،در واقع جایی برای عرض اندام کفار و منافقین نبود. +در حال حاضر هم یکی از دلایل دشمنی استکبار جهانی و دشمنان به واسطه اقتدار اسلام و اجرای دستورات اسلام در حد خود است. ۱_امروز به برکت انقلاب اسلامی معنویت به معنای واقعی نسبت به قبل از انقلاب بسیار جدی گسترش پیدا کرده است. ۲_مسئله رفاه مردم و رسیدگی به محرومان از برنامه‌های اصلی بوده و هست به نحوی که قبل از انقلاب ۴۶ درصد مردم زیر خط فقر بودند و بعد انقلاب به ۱۶ درصد رسیده است. ۳_حساسیت مردم در بحث ارزش‌های الهی در دفاع مقدس ،بحران‌ها و حضور مردم در مناسبت‌های مذهبی و دفع فتنه‌ها مشاهده می‌شود. +البته تا به حال انقلاب اسلامی و نظام اسلامی تشکیل شده است ولی ما در مرحله دولت اسلامی هستیم که به معنای واقعی( اسلامیت ناب) در تمام ارکان نظام اسلامی محقق شود و این نیاز به هوشیاری و هوشمندی بالا دارد 👇👇ادامه
+ابزار موفقیت پیامبر در تشکیل حکومت اسلامی ۱_ اخلاق رعایت کرامت انسانی با اخلاق خطرپذیری و مقاومت و شجاعت در اجرای دستورات الهی و استمداد از خداوند متعال بهره‌گیری از امدادهای غیبی با بوده است. مصداق اخلاق. محبت تواضع گذشت. دلسوزی 1-اخلاق ملاک ازدواج ست 2-سم ذهنی مهربانیونیاز 3-اخلاق و عاقبت بخیری 4-اخلاق و گسترش رزق 1-تاثیر اخلاق در برزخ 2-شرط قبولی نماز اخلاق ست 2-معنویت نماز توکل 3-استقامت مصداق شجاعت خطرپذیری روی کلمات پررنگ آبی👆 کیلک کنید به مطلب اصلی ارجاع میشود.
🔻 چرا کسانی که منتظر آخرین پیامبر بودند، پس از بعثت با او مخالفت کردند؟ 🔻 آیا کسانی که منتظر آخرین امام هستند هم پس از ظهور با او مخالفت می‌کنند؟ 📌 محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران-ج۲ 🔘 دشمنی با پیغمبر(ص) غیر از ریشۀ اجتماعی، ریشۀ روانشناسانه هم دارد 🔘 مگر دین چه‌کار می‌کند که بعضی‌ها تنفر پیدا می‌کنند؟ 🔘 وقتی کسی مؤمن شد در دل منکِران نسبت به او نفرت، دشمنی و کینه پدید می‌آید 🔘 بعضی‌ها جریان مقاومت را محکوم می‌کنند که «شما نتوانستید همه را جذب کنید!» خُب سیدالشهداء(ع) هم نتوانست جذب کند! ____ علیرضا_پناهیان در جلسۀ دوم مبحث تاریخ اسلام: بی‌اطلاعی از تاریخ، موجب برداشت غلط از دین می‌شود. با مطالعۀ تاریخ اسلام می‌فهمیم که اصلاً چرا بعثت، درگیری ایجاد کرد؟ پیامبر(ص) در مذهبی‌ترین شهر جهان در آن دوران مبعوث شد و مهم‌ترین ویژگی خوب مکّه این بود که همه منتظر آخرین پیامبر بودند. قرآن می‌فرماید «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى‏ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذيرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً» (فاطر،42) قریش یعنی هم‌قبیله‌های پیامبر(ص) به خدا قسم‌ می‌خوردند که اگر پیامبری بیاید ما هدایت‌شده‌ترین گروه خواهیم بود، یعنی قطعاً به او خواهیم گروید؛ اما وقتی پیامبر آمد، چیزی جز نفرت در دل‌شان تولید نشد. آنها تا قبل از اینکه پیامبر(ص) مبعوث بشود، با او مشکلی نداشتند و همه قبولش داشتند؛ خصوصاً از نظر اخلاقی که یکی از وجوهش «امانت‌داری» است. ایشان جوان خوب مکّه بود و با کسی هم نجنگیده بود؛ پس چرا وقتی آمد آنها نفرت پیدا کردند «ما زادَهُم إلّا نُفُوراً»؟ آیا دین واقعاً نفرت ایجاد می‌کند؟ چرا باید دین برای کسانی که منتظرش هستند دعوا ایجاد کند؟ ما هم الآن منتظر آخرین وصیّ پیامبر هستیم؛ آیا بین این دو ادّعا تفاوت هست؟ آیا آن حقیقتی که آدم‌ها در درون‌شان دارند، تغییر کرده؟ مگر دین چه‌کار می‌کند که بعضی‌ها تنفر پیدا می‌کنند؟ كفار قريش می‌گفتند: چرا قرآن به يكى از مردان بزرگ مكه و طائف نازل نشد؟ «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ» (زُخرُف،31) امام‌رضا(ع) می‌فرماید: اگر اختیار نبوت به قریش داده می‌شد آنها «امیّة بن ابی‌صلت» و «ابومسعود ثقفی» را انتخاب می‌کردند چون آن دو نفر نزد آنها برتر از حضرت محمد(ص) بود. (تحف العقول، ص467) یتیم عبدالله، جزو اشراف مکّه نبود لذا اگر پیامبر می‌شد، طبیعتاً «موقعیت اجتماعی» آنها به‌خطر می‌افتاد. البته فقط بحث اشرافی و قبیلگی و ثروت نبود بلکه دین جدید معادلات نظام اجتماعی آنها را به‌هم می‌زد؛ نظامی که حول خانۀ کعبه شکل گرفته و محورش خداست و حالا یک نفر از طرف همین خدا آمده است. چرا حبّ مقام اصلی‌ترین عامل دشمنیِ اشراف مکه با پیامبر بود؟ چون منشأ مقام‌ آنها، دینی بود و از خانۀ کعبه بود و حالا صاحبِ اصلی‌ کعبه آمده و آنها «موقعیت اجتماعی» خود را در خطر می‌بینند؛ اگر موقعیت اجتماعی‌ آنها به‌خاطر چیزی غیر از مکّه بود شاید راحت‌تر با پیغمبر کنار می‌آمدند. انگیزۀ مخالفت و دشمنی با پیامبر(ص) صرفاً ترس از دست‌دادنِ موقعیت اجتماعی نبود بلکه یک انگیزۀ دیگر هم وجود داشت. دشمنی با پیغمبر غیر از ریشۀ اجتماعی، ریشۀ روانشناسانه هم دارد. ریشۀ اجتماعی‌ این دشمنی، همان بحث موقعیت اجتماعی است و ریشۀ روانشناسانه‌اش حسادت و تکبّر است. وقتی کسی مؤمن بشود، مخلص خدا و اولیاء خدا بشود و این مرام را بپذیرد، در دل منکِران و کسانی که نمی‌خواهند این راه را بروند، نسبت به او نفرت، دشمنی و کینه پدید می‌آید. این خبر خوبی برای مذهبی‌ها نیست. هابیل به چه جرمی کشته شد؟ دیدید که در حرم شاهچراغ، حتی بچه‌ها را به رگبار بستند؟ این نفرت از کجا می‌آید؟ آیا نمی‌شود کاری کنیم که آنها را جذب کنیم؟ آیا نمی‌شود با رفتار و برخورد خوب، همه را جذب کنیم؟ نه نمی‌شود! می‌خواهی از پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هم بالاتر بزنی؟ آیا بهتر از امیرالمؤمنین(ع) می‌توانی حرف بزنی؟ البته ما باید برای جذب دیگران، تلاش کنیم اما بدانیم که قرآن دربارۀ بعضی‌ها می‌فرماید: رهایشان کن «ذَرْهُم‏» (حجر،3) آن افراد نادانی که جریان مقاومت را محکوم می‌کنند و می‌گویند «شما نتوانستید اینها را جذب کنید!» نمی‌دانند که سیدالشهداء(ع) هم نتوانست جذب کند! یک آقای روحانی می‌گفت: «اگر به کتاب نهج‌البلاغه عمل کنیم، همۀ مشکلات حل می‌شود.» اگر این‌طوری است پس چرا مشکلات خودِ امیرالمؤمنین(ع) حل نشد؟ مگر ایشان به نهج‌البلاغه عمل نمی‌کرد؟ 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7522
🔻 بهترین راه برای درک ضرورت بندگی خدا چیست؟ 🔻 بدانیم که «اگر بندۀ خدا نشویم، قطعاً بردۀ دیگران می‌شویم» 📌 بردۀ دیگران یا بندۀ خدا؛ راه سومی نیست- ج1 🔘 به هر درصدی که انسان بندۀ خدا نباشد به همان درصد بردۀ غیرخدا می‌شود 🔘 کاش به‌جای اصول عقائد، به بچه‌ها یاد می‌دادیم «چگونه بندۀ خدا نشدن انسان را به بردگی دیگران می‌کشاند؟» 🔘 بردۀ دیگران شدن خیلی راحت است؛ اگر به‌صورت نابجا تحت تأثیر کسی قرار بگیری، بردۀ او شده‌ای 🔘 خیلی از پدر و مادرها دوست‌دارند بچه‌های‌شان مثل برّه آرام باشند و مثل برده، حرف گوش بدهند؛ این خیلی بد است 🔘 ولایت نمی‌گذارد تو برده بشوی؛ خودش هم تو را به بردگی نمی‌گیرد ________ یکی از مشکلات در جامعۀ بشری و زندگی انسان‌ها این است که ضرورت بندگی خدا را زیاد درک نمی‌کنند. نه‌فقط افراد بی‌دین بلکه بسیاری از مذهبی‌ها هم ضرورت بندگی خدا را درک نکردند لذا با یک‌مقدار بندگی، دچار غرور و عُجب می‌شوند و دیگران را آدم حساب نمی‌کنند. اینها از خدا طلبکار می‌شوند و در سختی‌ها طاقت نمی‌آورند. مذهبی‌هایی که اضطرار به بندگی خدا را نفهمیده‌اند در بندگی رشد نمی‌کنند. اگرچه اینها همه‌چیز را پذیرفته‌اند و معقول می‌دانند و خدا هم کمک‌شان می‌کند ولی درجا می‌زنند. دین‌داری این افراد مزّه‌ و شیرینی ندارد. رسیدن به اضطرار بندگی خدا برای ما ضروری است. اولاً باید خیلی به خدا التماس کنیم تا این اضطرار را به‌‌دست بیاوریم، ثانیاً اگر این اضطرار را به‌دست آوردیم از خدا خیلی تشکر کنیم و ثالثاً مدام نگران باشیم که مبادا بندگی خدا را از دست بدهیم. در بین راه‌های رسیدن به اضطرار بندگی خدا بهترین راه این است که بدانیم اگر بندۀ خدا نشویم، قطعاً بردۀ دیگران می‌شویم، به هر درصدی که انسان بندۀ خدا نباشد به همان درصد بردۀ غیرخدا شده یا می‌شود. از یک طرف انسان موجودی است که خیلی تحت تأثیر دیگران قرار می‌گیرد و از طرف دیگر، انسان بدش می‌آید بردۀ کسی بشود، انسان به قدری غُد و خودخواه آفریده شده که حتی ممکن است مثل فرعون، ادعای خدایی بکند. به هرکسی بگویید «تو بردۀ دیگری شده‌ای»-این دیگری هرکسی که باشد- طبیعتاً انسان بدش می‌آید؛ چون انسان یک موجود حرّ است، انسان برای خودش ارباب است. کاش به جای اصول عقائد، معلم‌ها به بچه‌ها یاد می‌دادند که «چگونه بندۀ خدا شدن انسان را از بردگی دیگران نجات می‌دهد؟» یا «چگونه بندۀ خدا نشدن انسان را به بردگی دیگران می‌کشاند؟» انسان خیلی ساده و راحت بردۀ دیگران می‌شود؛ اگر به‌صورت نابجا تحت تأثیر کسی قرار بگیری، بردۀ او شده‌ای. اگر از کسی بترسی بنده‌اش شده‌ای. اگر کسی تو را سرگرم کند یا سرکار بگذارد، بنده‌اش شده‌ای. اگر کسی را دوست داشته باشی و به‌خاطر این دوست‌داشتن کور و کر بشوی بنده‌اش شده‌ای. اگر بی‌محاسبه حرف کسی را قبول کنی و بدون دلیل منطقی مرعوب یا مغلوبش بشوی، بنده‌اش شده‌ای. امام باقر(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ...» (کافی، ج6، ص434) کسی که حرف کسی را گوش کند عبد او شده، اگر گوینده حرف خدا را بزند او بندۀ خدا شده و اگر گوینده حرف شیطان را بزند او بندۀ شیطان شده است. خدا به پیامبر می‌فرماید که تو حق نداری حرف کسی را گوش بدهی، بقیه مؤمنین هم نباید حرف غیرخدا را گوش بدهند؛ باید فقط بندۀ من بشوید. قرآن می‌فرماید: اکثر مؤمنین مشرک هستند! «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون‏» (یوسف،106) ایمان به این است که بگویی «خدا هست» بله، خدا هست اما تو خداهای دیگری هم داری، چرا تحت تأثیرشان قرار گرفتی؟ خیلی از اوقات، پدرها و مادرها دوست دارند بچه‌های‌شان برده باشند! می‌خواهند آنها مثل برّه آرام باشند و حرف گوش بدهند و این خیلی بد است. می‌گویند «ببینید بچۀ من درس می‌خواند!» آیا چون آزاد است، درس می‌خواند یا چون برّه و برده است درس می‌خواند؟ اینکه به خوب‌شدن توصیه بشود ولی بحث بردگی وسط نیاید خیلی بد است؛ خاک بر سر خوب‌بودن و عصیان‌گر نبودنِ برده‌ها! اگر بر ولایت‌‌مداری تأکید شده به این علت است که ولایت نمی‌گذارد تو برده بشوی، خودش هم تو را به بردگی نمی‌گیرد. امام‌حسین(ع) شب عاشورا به یارانش فرمود: اگر می‌خواهید، بروید. امام‌حسین(ع) اصحاب خودش را به بردگی نکشید، آنها بسیار عزتمند بودند و خودشان خواستند که بمانند. اگر ولایت چندتا دستور هم می‌دهد برای قدرت بخشیدن به تو و آزاد کردنِ تو است نه برای به‌بردگی کشاندن تو. آیا امکان دارد یک‌کسی نه بندۀ خدا بشود و نه بردۀ دیگران؟ نه؛ امکان ندارد. اگر شما بندۀ خدا نباشید قوی نیستید، وقتی ضعیف باشید حتماً تحت تأثیر دیگران قرار می‌گیرید. 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7532
🔻 قدرت‌های اغواگر باید از بین بروند تا پیام اصلی دین به همۀ مردم و ضعفا برسد 🔻 فلسفۀ دین، فراهم‌کردن سطح بالای آزادی است تا همۀ انسان‌ها به اوج شکوفایی برسند 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ هفتم تاریخی_تحلیلی صدر اسلام: 🔘 چرا پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) این‌قدر درگیر سیاست و جنگ با قدرت‌های زورگو شدند؟ 🔘 پیامبر دنبال آزادیِ مردم از بندِ قدرت‌هاست تا هیچ‌کس نپذیرفتن یا پذیرفتن دین را به انسان‌ها تحمیل نکند 🔘 دین می‌گوید: هیچ‌کس نباید کسی را فریب بدهد، حتی برای هدایت به‌سوی خدا 🔘 در فضای آزاد، انسان‌ها شکوفا می‌شوند، همان‌طور که درخت در بهار شکوفه می‌دهد ________ چرا رسول‌خدا(ص) می‌خواست قدرت را از قدرتمندان و زورگویان بگیرد؟ مگر رسالت پیامبر(ص) این نیست که ما انسان‌ها به خدا مقرب بشویم؟ این‌همه مکاتب شرقی و غربی هستند که از معنویت صحبت می‌کنند، و برخی هم رویکردهای عرفانی دارند، اما صاحبان آن مکاتب با قدرتمندان درگیر نمی‌شوند بلکه صرفاً مکتب خود را ترویج می‌کنند تا هرکسی خواست استفاده کند. چرا انبیاء الهی از همان اول با قدرتمندان درگیر می‌شوند؟ چرا رسول‌خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) این‌قدر درگیر سیاست و جنگ با قدرت‌های زورگو شدند؟ بدون درک سطح بالای آزادی‌ای که پیامبران دنبال فراهم کردن آن برای مردم هستند، نمی‌توان تاریخ اسلام را تحلیل کرد. امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ فلسفۀ بعثت رسول‌خدا(ص) می‌فرماید: خدا پیامبر(ص) را مبعوث کرد تا بندگانش را از بردگیِ دیگر بندگانش نجات بدهد و به بندگی خودش دعوت کند، آنها را از طاعت بندگان نجات بدهد و به طاعت خودش داخل کند. «...وَ مِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَى طَاعَتِهِ» (نهج‌البلاغه، خطبه147) چرا دین ما این‌قدر سیاسی است؟ زیرا باوجود انواع قدرت‌های سیاسی، فرهنگی و رسانه‌ایِ تحمیل‌گر و اغواکننده که اجازه تفکر به مردم نمی‌دهند، فقط عدۀ کمی می‌توانند پیام دین را دریافت کنند و به اوج دین‌داری و زندگی خوب برسند. اکثر مردم اگر از همۀ قدرت‌های زوگور آزاد نباشند، نمی‌توانند پیام دین را بفهمند و به اوج شکوفایی برسند. به همین دلیل اگر پیام دین بخواهد به همه برسد، باید یک فضای خیلی خیلی آزاد در جامعه وجود داشته باشد. بیشتر مردم وقتی فوج‌فوج به‌سمت دین می‌آیند که طاغوت‌ها از بین بروند؛ «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح‏*وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر،1و2) قبل از آن فتح و پیروزی، انواع قدرت‌های ستمگر اصلاً نمی‌گذارند که مردم درست فکر کنند. الان ما در این دورانِ گذر هستیم؛ گذر از زورگوها و قدرت‌هایی که با انواع روش‌های تبلیغاتی و ایجاد خفقان روانی و رسانه‌ای نمی‌گذارند مردم درست فکر کنند و دین‌داری کنند. بعضی‌ها به‌دلیل برداشتِ غلط از دین، تصور می‌کنند آزادی در مقابل دین قرار دارد؛ درحالی‌که اتفاقاً دین به‌دنبال حدااکثر آزادی برای مردم است. نباید کسی نپذیرفتن و حتی پذیرفتن دین را به انسان‌ها تحمیل کند. هر نوع قدرتِ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تبلیغاتی که کوچک‌ترین زورگویی و تحمیلی در جامعه داشته باشد، باعث می‌شود که آدم‌ها ضعیف و متزلزل بشوند و نتوانند از دین بهره‌مند شوند. لذا وقتی یک پیغمبر از طرف خدا می‌‌آید تا دین را ارائه بدهد، اول باید جامعه را از انواع و اقسام این قدرت‌های تحمیل‌گر، آزاد کند. وقتی از «آزادی» سخن می‌گوییم، منظور آزادیِ‌ سطحی و ظاهری در غرب نیست. دین می‌گوید: هیچ‌کسی نباید کسی را فریب بدهد، حتی برای هدایت به‌سوی خدا. یعنی حتی پیامبر(ص) هم نمی‌تواند به‌گونه‌ای تبلیغ کند که کسی بی‌اختیار به دین علاقه‌مند بشود. لذا آزادیِ واقعی، همه‌جانبه و حداکثری، بیش از هرچیزی، در شدید‌ترین نوعش به درد دین می‌خورد. فلسفۀ دین فراهم‌کردن سطح خیلی بالای آزادی است، تا تک‌تک انسان‌ها بتوانند ابرقدرت شوند. اگر مردم آزاد باشند، این‌قدر آموزش معارف دینی لازم نیست زیرا فطرت‌ مردم، همان کار انبیاء را انجام می‌دهد. در فضای آزاد، انسان‌ها شکوفا می‌شوند، همان‌طور که درخت در بهار شکوفه می‌دهد. لذا اولین کار پیامبران آزادسازیِ مردم از قدرت‌هاست. سؤال بسیار مهم این است که چرا خود پیامبر یا امام، قدرت مطلقه دارد؟ پیامبر، امام و کسانی که مانند آنان صالح هستند، تنها افرادی در عالم هستند که می‌توانند از قدرت مطلقۀ خود سوء استفاده نکنند و قدرت را در خدمت تحقق آزادی حداکثری مردم به کار بگیرند. چرا می‌گوییم ولایت باید قدرت مطلقه داشته باشد؟ برای اینکه اگر قدرت مطلقه نداشته باشد، نمی‌تواند این آزادی را برای مردم فراهم کند. 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7538
🔻 پیامبر(ص) جامعۀ مدینه را به یک اوجی رساند که امروز آن اوج، کم‌کم دارد برای ما یک ضرورت و تکلیف می‌شود 🔻 الگوی یاران امام‌زمان، جامعه‌ای است که پیامبر(ص) آن را با مفهوم «مواسات» درست کرد 🔘 پیامبر(ص) بخش‌هایی از اسلام را به نمایش گذاشت که تا وقتی شیعیان آن بخش‌ها را اجرا نکنند، امام‌زمان نمی‌آید 🔘 پیامبر(ص) با مواسات، در مدینه جامعه‌ای ساخت که ما در طول انقلاب هنوز به آن نرسیده‌ایم؛ به‌جز اربعین! 🔘 اربعین امام‌حسین‌‌(ع) شبیه جامعه‌ای است که پیامبر(ص) ساخته بود 🔘 ریشۀ فاطمیه این بود که مردم از آن اوجی که پیامبر(ص) می‌خواست خسته شدند و پله‌پله پایین آمدند ________ رسول‌خدا(ص) نیامده بود برای اینکه صرفاً به مردم بگوید: «ظلم نکنید، مرتکب قتل نشوید، نماز بخوانید، مهربان باشید، اخلاق را رعایت بکنید و...» ایشان یک اوج را به مردم نشان داد و آن را به‌واسطۀ نفوذ شخصیت برجستۀ خود در جامعه اجرا کرد. پیامبر(ص) چه‌کار بزرگی انجام داد؟ ایشان توانست از مدینه،‌ شهری درست کند که آغاز شکل‌گیری‌ آن بر مفهومی به نام «مواسات» استوار بود. هرکسی مسلمان می‌شد، باید به مدینه هجرت می‌کرد. لذا مردم، خانواده و زندگی‌شان را رها می‌کردند و به مدینه می‌آمدند، رسول‌خدا(ص) این کار بسیار سخت و سنگین را اجرا کرد. کسانی که خانه و کسب و کارشان را رها کردند و به مدینه هجرت کردند، آمدند در کوچه‌های مدینه پخش شدند و کسانی که از قبل در مدینه زندگی می‌کردند هم اعتراض نکردند بلکه غالباً مسلمان‌ها را به خانۀ خودشان راه دادند و مثلاً گفتند: ما دوتا اتاق داریم یک اتاقِ ما هم مال شما باشد... جامعه‌ای که پیامبر(ص) ساخت این‌گونه بود: «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» البته پیامبر(ص) باید چنین کار بزرگی انجام می‌داد؛ چون می‌خواست تمام اسلام را به نمایش بگذارد. آیا ما در طول انقلاب هیچ‌وقت به این سطح از مواسات رسیده‌ایم؟ الان درجۀ «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» در بین ما چقدر است؟ وقتی اربعین می‌آید این «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» را در اربعین می‌بینیم اما در زندگی روزمرۀ خودمان نمی‌بینیم. زندگی در اربعین، بالاتر از یک زندگی دُنگی است که هرکسی سهم خود را بدهد. در زندگی دُنگی اگر یک‌ نفر پول نگذارد او را کنار می‌گذارند. اما اربعین مثل قصۀ مهاجرت مردم به مدینه است؛ هرکسی از هرجا آمده باشد مهمان امام‌حسین(ع) است. یک عده کنار جاده می‌آیند و می‌گویند: ما نوکر همۀ مهمان‌های امام حسین(ع) هستیم. پیامبر(ص) بخش‌هایی از اسلام را به نمایش گذاشت که-به تعبیر امام‌باقر(ع)- تا وقتی شیعیان آن بخش‌ها را اجرا نکنند، امام‌زمان(عج) نمی‌آید. به امام‌باقر(ع) گفتند: در کوفه گروه بسیار زیادی آماده‌اند که برای قیام از شما اطاعت ‌کنند. حضرت فرمود: آیا آنها دست در جیب برادر مؤمن خود می‌کنند تا به مقدار نیاز بردارند؟ گفتند: نه؛ فرمود: وقتی امام‌قائم(ع) ظهور کند مؤمن به مقدار نیازش از جیب برادرش برمی‌دارد و کسی جلوی او را نمی‌گیرد. (اختصاص شیخ مفید، ص24) اصحاب امام‌زمان(ع) باهم «ندار» هستند و الگوی آنها همان شهر مواساتی است‌ که پیغمبر(ص) درست کرد. رسول‌خدا(ص) یک نقطۀ اوج را به مردم نشان داد، جامعه را به سمت آن سوق داد و آن را اجرا کرد که آن اوج، امروز هم آرزوی ما است و کم‌کم از حالت آرزو به صورت نیاز و ضرورت در می‌آید و برای ما به تکلیف تبدیل می‌شود. بعد از رسول‌خدا(ص) مردم نتوانستند آن اوج را تحمل کنند و تاب بیاورند و یک‌کمی پایین آمدند. مردم مدینه از جبهۀ حق به جبهۀ باطل کوچ نکردند، فقط چون طاقت این‌همه ‌حق‌مداری را نداشتند، یک‌ذره پایین آمدند؛ بعد هم پله پله سقوط‌شان آغاز شد تا به دست امثال همین مردم، امام‌حسین(ع) به شهادت رسید. مردم مدینه دشمن حضرت زهرا(س) نبودند و ایشان را دوست داشتند. اما حرف‌شان این بود: «چیزی که حضرت زهرا(س) از ما می‌خواست، یک چیز حداقلی نبود، بلکه خیلی حداکثری بود» ولی مردم طاقت آن را نداشتند. یعنی اکثر مردم احساس ضرورت نمی‌کردند که در اوج باشند. ریشۀ فاطمیه این بود که مردم نمی‌توانستند و نمی‌خواستند در اوج باشند، از قله پایین آمدند و گفتند همین دامنۀ قله خوب است! ضرورت کار حداقلی را همه می‌دانند اما ضرورت کار در اوج را نمی‌فهمند. کارهای حداقلی را اگر انجام ندهیم زود، بدبخت می‌شویم ولی کارهای در اوج را اگر انجام ندهیم آناً بدبخت نمی‌شویم بلکه به مرور بدبخت می‌شویم. در همین مدینه‌ که صدای نالۀ فاطمه(س) را جواب ندادند 53سال بعد در واقعۀ حرّه 700نفر از صحابه و تابعین توسط سربازان یزید کشته شدند حتی بدون اینکه اعتقادی به ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) داشته باشند. 📢 صوت: @Panahian_mp3
🔻 همان‌طور که محبت امام‌حسین(ع) عامل حفظ دین شد، محبت پیامبر(ص) هم عامل شروع دین شد 🔻 مهم‌ترین عامل حرکت به‌سوی اوج آزادی «قدرت محبت مؤمنین به پیامبر(ص)» بود 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ هشتم تاریخ_تحلیلی صدر اسلام: 🔘 «محبت شدید مردم به پیامبر(ص)» عامل اصلی موفقیت بعثت و بنیان‌گذاری امت اسلام بود 🔘 هرکس می‌خواست به اوج برسد، آغازش محبت به پیامبر(ص) و دفاع از ایشان تا پای جان بود 🔘 جامعۀ مدینه با «قدرت محبت پیامبر(ص)» بنا شد؛ یاران امام‌زمان(ع) هم قدرت‌شان را از محبت مولا می‌گیرند ________ رسول‌خدا(ص) در آغاز بعثت، با قدرت‌های جنایت‌کاری مثل فرعون مواجه نبود که آشکارا ظلم کنند و سر ببُرند، بلکه با فراعنۀ کوچکی در مکه، مواجه بود که اتفاقاً خیلی هم دموکرات بودند! آنها یک‌نوع دموکراسی‌ اکثریت داشتند که بر اساس آن، در مسائل مهم، تا وقتی همۀ رؤسای قبایل در شورای مکه رأی نمی‌دادند، کاری انجام نمی‌شد. پیامبر(ص) می‌خواست مردم را از ظلم‌های رقیقی نجات بدهد که خیلی به‌چشم نمی‌آید و خیلی‌ها اصلاً آن را ظلم به‌حساب نمی‌آورند؛ مثل سلطۀ رؤسای قبایل و باندهای قدرت. چرا پیامبر با اینها مبارزه می‌کرد؟ چون برای رسیدن مردم به اوج آزادی، این ظلم‌های رقیق هم باید برطرف بشود. اگر مستضعفین درک نکنند که تحت ظلم هستند، برای نجات خودشان با پیامبر همراهی نمی‌کنند. این یکی از مشکلات پیغمبر است. چون همه برای رسیدن به اوج، آن‌قدر ضرورت احساس نمی‌کنند لذا برای بیرون آمدن از ظلم‌های رقیق هم ضرورت احساس نمی‌کنند. چه‌کار باید کرد تا مردمی که انگیزۀ قیام علیه ظلم و ستمِ رقیق را ندارند، قیام کنند؟ رسول‌خدا(ص) چگونه زمینۀ حرکت مردم برای رسیدن به اوج را ایجاد کرد؟ پیامبر(ص) با چه قدرتی، این حرکت را آغاز کرد؟ مهم‌ترین عامل زمینه‌ساز برای حرکت مردم به‌سوی اوج آزادی، محبت شدید مسلمانان به پیامبر(ص) بود. هرکسی که نوری در دلش بود، محبت پیغمبر(ص) در دلش می‌افتاد. اولین اثری که ایمان و باور به پیامبر در انسان‌ها ایجاد می‌کرد محبت شدید مؤمنین نسبت به شخص پیامبر(ص) بود. این محبت، اصلی‌ترین انگیزه و مستمسک برای عبور از همۀ موانع و سختی‌های دوران بعثت شد. هرکسی می‌خواست به اوج دین‌داری برسد، آغازش محبت به رسول‌خدا(ص) و دفاع از ایشان تا پای جان بود. خیلی‌ها خجالت می‌کشند این قسمت تاریخ را بگویند: مهم‌ترین تعهدی که پیامبر(ص) از مردم می‌گرفت، دفاع از ایشان تا پای جان بود. پیامبر اکرم(ص) صراحتاً می‌فرمود: «مشرکین می‌خواهند من را بکُشند، تو حاضر هستی برای دفاع از من، جان بدهی؟» آن ظلم رقیق، دیگر تبدیل شده بود به یک ظلم فاحش که همان «کُشتن پیامبر(ص)» بود؛ لذا پیامبر(ص) در پیمان عقبه دوم با مردم مدینه عهد بست که آیا حاضرید برای دفاع از رسول‌خدا از جان خودتان بگذرید؟ پس مراقب باشیم دنبال مسائل فرعی و حاشیه‌ای نرویم و توجه کنیم که اصل موضوع چه بوده است؟ انگیزۀ به اوج رسیدن برای مؤمنین، جز عشق به رسول‌خدا و جان دادن برای ایشان چه چیز دیگری می‌توانست باشد؟ مؤمنین به شدت، پیامبر(ص) را دوست می‌داشتند. اثر ایمان و صفای باطن این است که وقتی صفای باطن پیدا می‌کنی و این نور در قلبت ظاهر می‌شود که حقیقت را انکار نمی‌کنی، اولین هدیۀ خدا به شما «محبت» است. لذا قرآن می‌فرماید: «وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» (حجرات، 7) این را بروید در متن تاریخ ببینید. موتور محرک تاریخ اسلام «محبت پیامبر(ص)» بود. همان‌طور که محبت امام‌حسین(ع) عامل حفظ دین شد، محبت پیغمبر(ص) هم عامل شروع دین و بنیان‌گذاری امت اسلام و موفقیت بعثت بود. چرا مادر و پدر عمارِ یاسر، آن‌همه شکنجه را تحمل کردند و جان دادند؟ اصلاً کسی که با رسول‌خدا(ص) پیوند می‌خورد، این محبت به‌قدری شدید بود که دیگر ایشان را رها نمی‌کرد و همۀ رنج‌ها را به‌خاطرش تحمل می‌کرد. انقلاب پیامبر(ص) انقلاب عرفانی، عاطفی و حبّی بود. نقطۀ مقابل پیامبر(ص) هم کسانی بودند که خبثِ باطن‌شان باعث می‌شد یک‌دفعه‌ای نسبت به پیامبر(ص) تنفر مضاعف پیدا کنند به‌حدی که می‌خواستند ایشان را به‌قتل برسانند؛ درحالی‌که آنها قبلاً قاتل و جنایت‌کار نبودند. محبت، قدرت اصلی برای حرکت فرد و جامعه است. رسول‌خدا(ص) با قدرت محبت، جامعۀ مدینه را بنا نهاد. یاران امام‌زمان(ع) هم قدرت‌شان را از محبت مولا می‌گیرند. مهم‌ترین وصفِ آنها محبت شدید‌شان به امام‌زمان(ع) است. وحشت و رعبی که یاران حضرت در دل دشمنان می‌اندازند، نتیجۀ همین محبت شدیدشان به مولا است. 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7546
🔻عامل اصلی دشمنی با پیامبر، خُبث باطن کسانی است که حتی برخلاف منافع‌شان با دین می‌جنگند؛ مثل خوارج 📌علیرضا پناهیان در جلسۀ نهم تاریخ_تحلیلی صدر اسلام: 🔘 یک قاعده‌ای در عالم هست: هرچقدر صفای باطن بروز کند، خبث باطن هم بروز می‌کند 🔘 هرچه شما بهتر می‌شوید دشمن کینه‌توز‌تری پیدا می‌کنید که از سر خباثتش با شما دشمنی می‌کند 🔘 در جامعۀ ما اغلب کسانی که با دین مخالفت می‌کنند دچار سوءتفاهم هستند نه خبث باطن؛ باید سوءتفاهم‌ها را برطرف کنیم ________ چرا ظهور پیامبر و حضور دین در جامعه، موجب درگیری و جنگ می‌شود؟ دو عامل مهم وجود دارد: عامل اول که مشهور است و خیلی شنیده‌ایم، منفعت‌گرایی کسانی است که به ظلم و غارتِ‌ دیگران خو کرده‌اند؛ مثل ابوجهل‌ها که در مقابل دین و پیامبرِ عدالت‌گرا و آزادی‌گستر می‌ایستند و جنگ راه می‌اندازند. ولی عامل اصلی، منفعت‌گرایی نیست؛ یک مسئله‌ای هست به نام «خبث باطن» که باعث می‌شود حتی کسی که جزو طواغیت نیست بلکه جزو مستضعفان است، نسبت به پیامبر و مؤمنان کینه پیدا ‌کند و با آنها بجنگد. کسی که منفعت‌گراست و نگاه طاغوتی دارد، انگیزه‌اش برای جنگیدن با پیامبر ضعیف‌تر از کسی است که خبث باطن دارد. منفعت‌طلب‌ها گاهی با دین نمی‌جنگند و می‌گویند: وقتی می‌شود همراه شد و یک‌چیزی به‌دست آورد، نیازی به جنگ نیست! لذا از یک حدی به بعد، ممکن است آن فرد ظالم، دشمنیِ خود را پنهان کند! عبدالله‌بن‌اُبَیّ یکی از طاغوت‌ها و منفعت‌طلب‌های برجستۀ مدینه بود که با پیامبر(ص) کنار آمد چون دید منفعتش در کنار آمدن است. نه اینکه این افراد ظالم، خبث باطن ندارند ولی اگر از حیث منفعت‌طلبی نگاه کنید می‌بینید که اینها لزوماً نمی‌جنگند، وقتی ببینند که دارند مغلوب می‌شوند، ممکن است با دین و پیامبر کنار بیایند. ابوسفیان وقتی دید منفعتش در این است که مسلمان بشود، اسلام آورد. اما بعضی‌ها که خیلی خبث باطن دارند، صریحاً منافع خود را کنار می‌گذارند و با پیامبر و امام می‌جنگند؛ مثل خوارج! اینها مثل معاویه اهل معامله نیستند که لااقل برای منافع دنیایی خود، با دین کنار بیایند! خبث باطن این افراد به قدری زیاد است که آنها را کور کرده و حاضرند در راه دشمنی با دین کشته بشوند. یک قاعده‌ای در عالم وجود دارد؛ وقتی یک لطافتی ظهور کرد، خباثت‌ها هم ظهور می‌کنند. می‌توان این‌طور مثال زد که وقتی خورشید به غنچه می‌تابد بوی عطر آن در فضا پخش می‌شود. اما وقتی به یک مُردار می‌تابد بوی تعفنش فضا را پر می‌کند. خداوند می‌فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً» (اسراء،82) قرآن برای مؤمنین شفاء و رحمت است؛ یعنی اگر مؤمن، یک خرابی و عیبی هم داشته باشد با قرآن سالم می‌شود. اما همین قرآن برای ظالمان چیزی جز خسران اضافه نمی‌کند. اگر قرآن نازل نمی‌شد، مشرکین مکه این‌قدر آدم‌های بدی نمی‌شدند! امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: در دوران جاهلیت، اگر یک مردی دست روی زنی بلند می‌کرد و او را می‌زد، او و نسل او به‌خاطر این کار، سرزنش می‌شدند «وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا‏» (نهج البلاغه، ص373) اما بعد از اسلام ببینید دختران پیامبر را چطور تازیانه زدند! آن مردم قبلاً این‌قدر جنایت‌کار نبودند. وقتی پیامبر(ص) مبعوث شد، همان‌طور که عده‌ای نورانی‌تر شدند، عده‌ای هم کینه پیدا کردند؛ آن‌هم چه کینه‌‌ای! بعضی‌ها نسبت به امام‌زمان(ع) هم چنین کینه‌ای پیدا می‌کنند و به جنگ بر می‌خیزند. امام باقر(ع) می‌فرماید برخی از قاریان قرآن و فقها و عابدان به جنگ امام‌زمان(ع) می‌روند و حضرت دستور قتل آنها را می‌دهد (دلایل الامامه، ص456) شما هرچه بهتر می‌شوید دشمن کینه‌توز‌تری پیدا می‌کنید. کسانی که قبلاً انگیزه‌ای برای مسخره‌کردن شما نداشتند، وقتی دین‌دار شدید، مسخره‌تان می‌کنند. لذا خیلی‌ها دین‌داریِ خود را پنهان می‌کنند برای اینکه مسخره نشوند. باید بدانی که وقتی دین‌دار می‌شوی، طبیعتاً دشمن پیدا می‌کنی، دشمنی که از سر خباثتش بدون اینکه تو هیچ اشکالی داشته باشی با تو دشمن می‌شود. البته ممکن است بعضی‌ها در اثر سوءتفاهم با ما دشمن بشوند؛ اینها درصورت رفع سوءتفاهم اصلاح می‌شوند. لذا هرکسی با ما دشمن شد باید به او مهلت بدهیم و سعی کنیم او را جذب کنیم. در کار فرهنگی هم باید بنای خود را بر این بگذاریم که هرکسی دارد با دین مخالفت می‌کند جاهل و دچار سوتفاهم است نه دچار خبث باطن! باید این حسن‌ظن را نسبت به انسان‌ها داشته باشیم؛ خصوصاً در جامعۀ خودمان. 👈🏻 متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/7547