eitaa logo
منبرک فاطمی
6.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
987 ویدیو
1.4هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز ✔️ هدیه به مادرم @a_f_133 🔺فهرست و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
💠قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ«69» بگو:در زمین بگردید پس بنگرید که فرجام گنه پیشگان چگونه بوده است. 💠وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمّا یَمْکُرُونَ«70» و بر(انحراف و عواقب شوم)آنان اندوه مخور و از آنچه مکر(و توطئه) می کنند،دلتنگ مباش. ✔️نکته ها: *قرآن بارها با جمله ی «سِیرُوا» یا «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا» مردم را برای سیر در زمین تشویق کرده و در اکثر موارد برای انذار وهشدار وعبرت گرفتن از زندگی مجرمان بوده است. ✔️پیام ها: 1- بازدید از آثار بجا مانده از ستمگران تاریخ،یکی از ابزار رشد و است. سِیرُوا ... فَانْظُرُوا 2- تاریخ بشر،اصول،قانون و دارد که بر اساس آن اصول،عبرت های گذشته می تواند برای امروز درس باشد. سِیرُوا ... فَانْظُرُوا 3- سفرها باید باشد. سِیرُوا ... فَانْظُرُوا 4- حفظ آثار ،برای پندگیری آیندگان لازم است. «فَانْظُرُوا» 5-مناطقی که با قهر خدا قلع و قمع شده،مناطق ملی است و بازدید از آنها باید برای همگان بدون مانع باشد. سِیرُوا ... فَانْظُرُوا 6- مجرمان،بد عاقبت هستند. «عاقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ» (جرم پی در پی،سبب کفر و تکذیب می شود). 7- گناه،کیفر دنیوی و اخروی دارد.(مشت نمونه خروار است،قهر دنیوی را ببینید تا به قهر اخروی پی ببرید). «عاقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ» 8-وقتی که عاقبت مجرمان، و قمع شدن است،چرا برای لجاجت و عنادآنان محزون باشیم؟ «لا تَحْزَنْ» 9- پیامبر حتّی برای دشمنان مکّار دلسوز بود. لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ ... یَمْکُرُونَ 10- پیامبران،تحت حمایت الهی هستند. «لا تَحْزَنْ - لا تَکُنْ» خداوند پیامبرش را تسلی می دهد. غم مخور زان رو که غمخوارت منم وز همه بدها نگهدارت منم از تو گر اغیار برتابند روی این جهان و آن جهان یارت منم 11- توان و ظرفیّت انسان ها حتّی انبیا،محدود است. «فِی ضَیْقٍ» نگرانی پیامبر اسلام از مؤثّر واقع شدن حیله ی کفّار و بی اثر ماندن خودش بود که خداوند به او اطمینان وتسلّی می دهد. «لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ» 12- دشمنان اسلام،دائماً مشغول و توطئه هستند. «یَمْکُرُونَ» وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ«71» و می گویند:اگر راست می گویید،این وعده(عذاب دنیا یا قیامت)کی خواهد بود؟ 💠قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ«72» بگو:چه بسا بخشی از آن عذابی را که با شتاب می خواهید،در پی شما باشد(و به شما برسد و خود خبر نداشته باشید). 💠وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ«73» و البتّه پروردگار تو بر(این)مردم دارای بخشش است و لکن بیشترشان شکرگزار نیستند. 💠وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ«74» و البتّه پروردگارت،آنچه را در سینه هاشان پنهان دارند و آنچه را آشکار می نمایند،(به خوبی)می داند. ✔️نکته ها: ⬅️هنگامی که انبیا مردم را در مورد قیامت یا قهر خداوند هشدار می دادند،مردم زمان وقوع قیامت را می خواستند ولی از آن جا که زمان قیامت را جز خدا کسی نمی داند،انبیا پاسخ نمی دادند و تنها نسبت به اصل قهر الهی به مردم هشدار می دادند،نه زمان آن. ⬅️آنچه در سینه هاست؛ «ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ» قبل از کارهای علنی؛ «ما یُعْلِنُونَ» آمده و این می تواند به چند دلیل باشد: الف:افکار و های درونی،انگیزه ی کارهای بیرونی است و لذا مقدّم شده است. ب:دانستن باطن افراد مهم تر از دانستن آنان است. ج:علم خداوند به اهداف و افکار باطنی،برای منکران معاد تهدید بیشتری دارد. ✔️پیام ها: 1- عذاب را مسخره می دانستند. «مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» 2- ندانستن جزئیّات یک ،دلیل بر انکار اصل آن نیست.(اگر زمان وقوع قیامت را نمی دانیم،اصل آن را تکذیب نکنیم). «مَتی هذَا الْوَعْدُ» 3- ریشه ی سؤال از زمان وقوع قیامت،شک در نبوّت است. «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» 4- پاسخ دادن به هر لازم نیست.(کفّار از پیامبر می خواستند وقت عذاب را معیّن کند،ولی آن حضرت تعیین نمی کردند). «عَسی أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ» 5-عجله ی مردم در نزول عذاب بر کافران،حکمت خدا را تغییر نمی دهد. عَسی أَنْ یَکُونَ ... اَلَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ 6- دنیا جای کامل نیست. «بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ» 7- کیفرهای الهی دارای نظام و زمان بندی و مرحله به مرحله است. «رَدِفَ لَکُمْ» 8-بیم و امید،در کنار هم سازنده است. رَدِفَ لَکُمْ ... إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ 9- در پی بودن قهرالهی نسبت به کفّار حتمی نیست،آنان می توانند با توبه وتغییر موضع،نجات یابند. عَسی ... @FATEMI133
10- چشیدن گوشه ای از عذاب می تواند وسیله ی هوشیاری وتوبه و نوعی فضل الهی باشد. «رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ» 11- تأخیر در کیفر،یکی از شیوه های تربیت ونشانه ی لطف الهی و برای توبه است. «إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ» 12- اکثریّت ناسپاس،مسیر لطف خدا را تغییر نمی دهد. لَذُو فَضْلٍ ... أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ 13- در علم خدا شک نکنید. «إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ» 14- وقتی که خداوند همه چیز را می داند،گناه و نفاق برای چه؟ «لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ» مخفی یا علنی بودن امور،در علم خداوند تأثیری ندارد. 15- ربوبیّت خداوند،مستلزم کامل اوست. «رَبَّکَ لَیَعْلَمُ» 16- علم خداوند به نهان و آشکار،ضامن عمل به وعده های اوست،پس عجله نکنید. مَتی هذَا الْوَعْدُ ... تَسْتَعْجِلُونَ ... إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ... 💠وَ ما مِنْ غائِبَهٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ«75» و هیچ(موجود)پنهانی در آسمان و زمین نیست،مگر این که در کتابی روشن(نزد خداوند ثبت)است. ✔️نکته ها: ⬅️غیب آسمان ها و زمین،تمام کارهای مخفی بشر،نیّت ها،وقوع قیامت،زمان نزول رحمت یا عذاب و اسرار دیگر را شامل می شود. ⬅️شاید مراد از «کِتابٍ مُبِینٍ» ،لوح محفوظ و علم بی پایان خدا باشد. ✔️پیام ها: 1- چه بسیار اموری که بشری از ادراک آنها عاجز است. «غائِبَهٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» 2- تمام هستی،زیر خداوند است وحساب وکتاب دارد. وَ ما مِنْ غائِبَهٍ ... إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ 💠إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ«76» همانا این قرآن،بیشتر آنچه را بنی اسرائیل در آن اختلاف دارند،(به طور صحیح)بر آنان حکایت می کند. ✔️نکته ها: از این آیه معلوم می شود که تورات وانجیل در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله قادر به حلّ اختلافات اهل کتاب نبوده وتنها قرآن،که حاکم بر کتب آسمانی پیشین است،قدرت حلّ اختلافات را دارد. ✔️پیام ها: 1- حلّ اختلافات فکری و ریشه دار،آن هم به دست پیامبری که درس نخوانده و مکتب نرفته،نشانه ی و حقانیّت قرآن است. إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ ... نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد 2- یکی از برکات قرآن،حل اختلافات است. إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ ... یَخْتَلِفُونَ 3- اختلاف از مردم است،وگرنه مکاتب الهی اختلاف ندارند. «هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ» 💠وَ إِنَّهُ لَهُدیً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ«77» و البتّه که آن(قرآن)برای اهل ایمان،مایه ی رحمت و هدایت است. 💠إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ«78» بدون شک،پروردگار تو با حکم خود میانشان داوری خواهد کرد و او صاحب قدرت و آگاه است. 💠فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ«79» پس بر خداوند توکّل کن(و بدان)که تو بر حقّ آشکار هستی. ✔️پیام ها: 1- رفع اختلاف،نمونه ی روشن هدایت و رحمت الهی است. لَهُدیً وَ رَحْمَهٌ ... إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی 2- ایمان،سبب دریافت الهی است. «رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» 3- خداوند پیامبرش را دلداری می دهد. «إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی» 4- قضاوت،از شئون ربوبیّت الهی است. «إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی» 5-حکم های الهی،مخصوص ذات مقدّس اوست،زیرا جهل و ترس و غرائز و حوادث در او اثر ندارد و صد در صد عادلانه است. «بِحُکْمِهِ» 6- در قضاوت،علاوه بر عدالت،علم و قدرت نیز شرط است. «یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ» 7- توکّل بر خداوند،یکی از شرایط رهبر است. «فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ» 8-توجّه به حقانیّت راه و تلقین آن،انسان را در برابر حوادث زودگذر بیمه می کند. «إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ» 9- مخالفان پیامبر،بهانه جویی می کردند،وگرنه راه او ابهامی نداشت. «إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ» 10- توکّل بر خداوند تنها در مسیر حقّ معنا و ثمر دارد،نه در مسیر باطل. «فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ» 11- رهبر باید به راهش ایمان داشته باشد. «إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ» 💠إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ«80» بی شک،نمی توانی دعوت خود را به گوش مردگان برسانی،ونمی توانی کران را آنگاه که روی برمی گردانند و پشت می کنند،فراخوانی(و حقیقت را به آنان بفهمانی). @FATEMI133
اّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ«81» تو هدایت کننده کوران از گمراهیشان نیستی؛تو فقط می توانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که به آیات ما ایمان آورده اند و در برابر حقّ تسلیم هستند. نکته ها: ⬅مرگ و حیات در فرهنگ قرآن،هم به مرگ و حیات طبیعی و مادّی گفته می شود و هم به مرگ و حیات معنوی. قرآن،کسانی را که تحت تأثیر کلام حقّ قرار نمی گیرند،مرده می داند «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی» چنانکه مکرّر می فرماید:شهدا را مرده ندانید،آنان زنده و شادمانند و به یکدیگر نوید می دهند و از رزق الهی کامیابند.بنابراین،زنده های سنگدل و لجوج،مرده اند،و شهیدان که از دنیا رفته اند،زنده اند.بهتر است مسئله را کمی باز و روشن کنیم: ✔مراحل حیات *حیات،دارای مراحلی است: 1.حیات .قرآن می فرماید: «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»خداوند زمین را بعد از مرگ به وسیله ی باران زنده می کند. 2.حیات .قرآن می فرماید: «یُحْیِیکُمْ»]ما به شما حیات دادیم. 3.حیات . «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا»تا افراد زنده را هشدار دهی.یعنی کسانی که عقل و فطرت سالم دارند ونیز می فرماید:دعوت انبیا برای حیات شماست، «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» 4.حیات واجتماعی. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ»اگر با اجرای حکم قصاص،عدالت برقرار کردید،جامعه زنده است(وگرنه جامعه ی مرده ای دارید). 5.حیات . «یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی» ای کاش برای حیات و زندگی حقیقی در آخرت چیزی می فرستادم و ذخیره ای می اندوختم. ✔️پاسخ یک اشکال ⬅️در تفسیر نمونه می خوانیم:فرقه ی وهّابیون،آیه ی «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی» را دستاویز تفکّر انحرافی خود قرار داده،می گویند:پیامبر اکرم از دنیا رفته وهیچ سخنی را نمی شنود، بنابراین معنا ندارد که ما پیامبر را زیارت کنیم وخطاب به او مطالبی را بیان کنیم. ⬅️پاسخ فرقه ی مذکور این است که آیه در مقام یک تشبیه اجمالی است؛نظیر تشبیه قلب سنگدلان به سنگ در تأثیر ناپذیری، قُلُوبُکُمْ ... کَالْحِجارَهِ نه اینکه قلب آنان در همه چیز مثل سنگ است،زیرا قرآن،حیات برزخی را درباره ی شهدا پذیرفته ونسبت به آن، روایاتی از شیعه و سنّی نقل شده است: 1.محمّدبن عبدالوهّاب در کتاب الهدیه السنیه،ص 41،می گوید:پیامبر بعد از وفاتش دارای حیات ،برتر از حیات شهداست و سلام کسانی را که به او سلام می دهند می شنود. 2.روایات فراوانی در کتب شیعه واهل سنّت،در این زمینه آمده است که پیامبر و امامان علیهم السلام سخن کسانی را که بر آنها از دور و نزدیک، می دهند می شنوند و پاسخ می دهند و حتّی اعمال مردم بر آنان عرضه می شود. 3.ما خود شاهد هزاران نمونه از هستیم که عین سخن و درخواست افراد متوسّل، لباس عمل پوشیده است. 4.در صحیح بخاری می خوانیم:رسول خدا صلی الله علیه و آله با هلاک شده ی جنگ بدر گفتگو می کرد و همین که مورد سؤال عمر قرار گرفت،فرمود:«و الذی نفس محمد بیده ما انتم باسمع»به خدایی که جانم در دست اوست،شما از آنان شنواتر نیستید. 5.حضرت علی علیه السلام در پایان جنگ فرمود:لاشه ی کعب بن سور را بنشانند،سپس به او که هلاک شده بود فرمود:وای بر تو که علم و دانش،تو را سودی نبخشید و شیطان تو را گمراه کرد و به دوزخ فرستاد ✔️پیام ها: 1- کار کوردلان را به خداوند واگذار کن. فَتَوَکَّلْ ... إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی 2- اگر شنونده سنگدل باشد،سخن حقّ از گوینده ی پاک و شایسته نیز در او اثری ندارد.آری،لامپ سوخته با اتّصال به هیچ برقی روشن نمی شود. «إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ - إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی» بر دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ 3- بی اثر بودن تبلیغ پیامبران،به خاطر ابهام در کار نیست،بلکه به خاطر منکران است. «إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ - إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی» 4- ایمان به منزله ی در کالبد است.کسانی که با دیدن معجزه وشنیدن منطق، ایمان نمی آورند،لاشه ای بی روح و مرده هستند. «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی» آری حقّ شنوی و حقّ پذیری،نشانه ی سلامت روح است. 5-اگر انسان به یقین برسد،اعراض مردم در او اثری ندارد. «إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ - وَلَّوْا مُدْبِرِینَ» 6- افراد کر می توانند با اشاره چیزی بفهمند،ولی افراد شنوا که به حقیقت پشت کرده واز اهل حقّ دور شده اند، را هم نمی فهمند. «وَلَّوْا مُدْبِرِینَ» 7- بدتر از اعراض،تداوم اعراض است. «وَلَّوْا مُدْبِرِینَ» 💠وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ«82» و هرگاه سخن(و وعده ی عذاب الهی)بر مردم حتمی شود،جنبنده ای را برای آنان از زمین بیرون آوریم تا با مردم سخن گوید،که همانا مردم آیات ما را باور نمی کردند. @FATEMI133
نکته ها: *این آیه ظاهراً به جریان قبل از قیامت مربوط است که هرگاه قهر خداوند بر مردم حتمی شد،خدای متعال،با قدرت خود موجود زنده ای را از زمین بیرون می آورد،تا با مردم سخن گوید،و سخنش این است که:مردم ایمان نمی آورند. *گرچه کلمه ی دابّه به غیر انسان گفته می شود ولی بارها در قرآن،این کلمه در جایی به کار رفته که شامل انسان نیز می شود و از آن جا که دابّه باید در موقعیّتی باشد که حرفش نسبت به همه ی کفّار یک سند باشد،باید گفت:مراد از دابّه یک شخصیّت مهم است که در روایات،به علیّ بن ابی طالب علیهما السلام تفسیر شده است. *شاید هر یک از اولیای خدا که در آخرالزّمان قیام و حرکت فوق العاده ای انجام دهند و حقّ و باطل و مؤمن و کافر را از هم جدا سازند،نیز مشمول این آیه باشند.«و الله العالم» دابّه کیست و چیست؟ *در آیه،قرائنی است که نشان می دهد این دابّه موجود بسیار مهمی است،زیرا: 1.در آستانه ی قهر الهی ظاهر می شود. «إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ» اقتضای سخنان مهم آن است که از سرچشمه های مهم صادر شود. 2.به نحو استثنایی پیدا می شود. أَخْرَجْنا ... مِنَ الْأَرْضِ 3.حرف می زند، «تُکَلِّمُهُمْ» قضاوت می کند و از آینده مردم خبر می دهد. أَنَّ النّاسَ کانُوا ... 4.حرف او همچون صوراسرافیل،آخرین سخن است. «إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ» 5.کلمه ی دابّه،با تنوین،نشانه ی عظمت و بزرگی این موجود است. 6.آیه ی بعد،مربوط به رجعت است که اولیای خدا قبل از قیامت زنده می شوند. 7.آیه نمی گوید:«بآیات الله»بلکه می گوید: «بِآیاتِنا» گویا نشانه های او همان نشانه های خداوند است. جمع بندی میان این قرائن که در ظاهر آیه است و روایات متعدّدی که در تفاسیر آمده است، ما را به این حقیقت می رساند که بگوییم:مراد از «دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ» ،حضرت علیّ علیه السلام است. اوست که لایق است حرف آخر را بگوید وبر پیشانی بعضی،مهر عدم ایمان بزند واز آینده شوم گمراهان خبر دهد. *دو سؤال: 1.آیا کلمه ی دابّه،مخصوص جنبنده های غیر انسانی نیست؟ پاسخ: خیر،در قرآن بارها کلمه ی دابّه به کار رفته که شامل انسان نیز می شود،نظیر «وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها»[27] 2.آیا اطلاق کلمه ی جنبنده بر حضرت علی علیه السلام توهین به آن حضرت نیست؟ پاسخ: هرگز؛همان گونه که اطلاق کلمه ی«بشر»بر پیامبر توهین نیست،و اطلاق کلمات «شیء،عالم،نور و وجود»بر خداوند جایز است،لکن فرق است میان علم،نور و وجود خداوند با سایرین. وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ«83» و(یاد کن)روزی که از هر امّتی گروهی از کسانی که آیات ما را انکار می کنند محشور می کنیم،پس آنان از پراکنده شدن منع می شوند. حَتّی إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً أَمّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«84» چون گردآیند،(خداوند)می فرماید:آیا آیات مرا دروغ انگاشتید و حال آن که به آنها احاطه ی علمی نداشتید،آیا شما(در طول حیات جز تکذیب) چه می کردید؟ نکته ها: *با توجّه به اینکه در قیامت همه ی مردم محشور می شوند، «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»[28] و آیه ی مورد بحث(83 نمل)می فرماید:از هر امّتی تنها گروهی را محشور می کنیم،روشن می شود که این آیه مربوط به قیامت نیست،بلکه مربوط به رجعت است که قبل از قیامت گروهی زنده می شوند. *در قرآن برای زنده شدن در دنیا،نمونه هایی آمده است،از جمله در سوره ی بقره می خوانیم:خداوند به گروهی فرمان مردن داد،سپس آنان را زنده کرد؛ «فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ»[29] یا در جای دیگر می فرماید:ما شما را بعد از مرگ در همین دنیا زنده کردیم؛ «بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ[30]و به حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:تو با اذن من مرده ها را زنده از قبرها خارج می کنی؛ «إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی»[31]و درباره ی یکی از اولیای خدا می فرماید:او را برای صد سال میراندیم و بعد از این مدّت او را زنده کردیم؛ «فَأَماتَهُ اللّهُ مِائَهَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ»[32] همچنین در روایات بسیاری نیز وارد شده است که قبل از قیامت، افرادی که در ایمان یا کفر برجستگی دارند،به اراده ی خداوند زنده می شوند و با حاکمیّت اهل حقّ،برای مدّتی زندگی می کنند و سردمداران کفر،کیفر می شوند. پیام ها: 1- حشر عمومی مردم،در قیامت است ولی حشر گروهی از کفّار ویژه در همین دنیاست. «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً» 2- تضادّ میان ایمان وکفر،در همه ی امّت ها بوده است. «مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ» 3- حشر قبل از قیامت،مخصوص کافر مطلق است. «مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا» (در روایات نیز آمده است:رجعت،مخصوص مؤمنان وکافران درجه یک است) 4- بدون آگاهی،چیزی را تکذیب نکنید. «أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ
تُحِیطُوا بِها عِلْماً» (عقائد باید بر اساس دلیل قطعی باشد) 5-عملکرد انسان ها بازتاب عقائد و افکار آنان است.(اوّل تکذیب،بعد کارهای خلاف). «أَ کَذَّبْتُمْ - أَمّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 6- کفّار ویژه بعد از زنده شدن در دنیا همچنان تحت کنترل هستند تا محاکمه آنان آغاز شود. «یُوزَعُونَ حَتّی إِذا جاؤُ» 7- کفّار در دوران رجعت(زنده شدن در این دنیا)،هم نسبت به عقائد توبیخ می شوند و هم نسبت به رفتار خود. «أَ کَذَّبْتُمْ - أَمّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 8-همه باید در خدا پاسخگو باشند. «أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی - أَمّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 💠وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ«85» و به خاطر ظلمی که کردند،حکم(عذاب)بر آنان مقرر گردید،پس آنها حرفی نمی زنند(و سخنی ندارند که بگویند). 💠أَ لَمْ یَرَوْا أَنّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ«86» آیا ندیدند که ما شب را قرار دادیم تا در آن آرام گیرند و روز را روشنی بخش ساختیم؟(تا در آن برای معاش خود تلاش کنند)حتماً در این امر برای کسانی که ایمان دارند عبرت هایی است. ✔️نکته ها: ⬅️نقش تاریکی شب،در آرامش اعصاب و روشنی روز در فعّالیّت وجود انسان یکی از مسایل علمی ثابت شده ی امروز است ⬅️طرح مسأله ی خواب وبیداری،بعد از مسأله رجعت ومعاد،شاید دارای این پیام باشد که از رجعت ومعاد تعجب نکنید،زیرا این دو مثل خواب وبیداری است. ⬅️شب،نمونه ی رحمت خدا بر مردم و نشانه ی حکمت و قدرت الهی است و نادیده گرفتن نقش شب،نمونه ای از تکذیب جاهلانه ای است که در آیه قبل مطرح شده بود. ✔️وسایل آرامش ⬅️در قرآن برخی امور به عنوان وسیله ی آرامش و سکینه معرّفی شده اند،از جمله: 1.یاد خدا. «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» 2.امداد غیبی. «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» 3.آثار و اشیای مقدّس. «أَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ» 4.تشویق اولیای الهی. «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» 5.سرپناه و خانه. «وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً» 6.همسر. «خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا 7.شب. «أَنّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا» ⬅️گفتنی است که نزول قرآن،معراج پیامبر،وقت دعا ومناجات در هنگام شب است؛گرچه برخی منحرفان،از نعمت شب وتاریکی آن سوء استفاده کرده وگناهانی مرتکب می شوند. ⬅️عصر حاضر،آرامش را در جای دیگری جستجو می کند و لذا به نتیجه هم نرسیده است، امروز دنیا به ،اسلحه،ثروت،قدرت و روابط دپیلماسی دل بسته و به خاطر از دست دادن معنویّت،رنگ آرامش را نمی بیند.بسیارند افرادی که به موادّ مخدّر،شراب و شهوت و...آلوده شده اند و غرق گناهند؛برای دریافت حقیقت،کافی است که به آمار جنایات در دنیا مراجعه کنیم. ✔️پیام ها: 1- عذاب ستمگران قطعی است. «وَقَعَ» 2- وعده ی عذاب های الهی،قبلاً به ستمگران گفته شده است. «الْقَوْلُ» 3- عامل های انسان،خود اوست. «بِما ظَلَمُوا» 4- تکذیب وتمرّد از هشدارهای جدّی انبیا ظلم به خود است. «بِما ظَلَمُوا» 5-در قیامت،ستمگر حرفی برای گفتن ندارد. «لا یَنْطِقُونَ» 6- کسانی که از آمد ورفت شب وروز درس عبرت نگیرند،مورد انتقادند. بیشترین انتقادهای قرآن از کسانی است که زندگی دارند. «أَ لَمْ یَرَوْا» 7- نظام آفرینش با نیازهای بشر است و این هماهنگی نشانه ی وجود مدبّری حکیم و یکتاست. «لِیَسْکُنُوا» 8-در برنامه ی زندگی،شب را مخصوص استراحت قرار دهید. «لِیَسْکُنُوا فِیهِ» 9- نقش ایمان و تفکّرِ دینی آن است که هستی را معنادار و هدفدار و نشانه ی قدرت و حکمت می داند. «لِیَسْکُنُوا - مُبْصِراً - لَآیاتٍ» 10- استراحت باید ی کار و تلاش باشد. «لِیَسْکُنُوا - مُبْصِراً» روشنی روز، برای کار است،چنانکه در آیه ی 12 سوره ی اسراء می فرماید: «مُبْصِرَهً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً» تا فضل پروردگارتان را بجویید(و به تلاش و کار بپردازید). 11- تنها اهل ایمان از آیات الهی عبرت می گیرند. «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» @FATEMI133
💠وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ«87» و(یاد کن)روزی که در صور دمیده شود،پس هرکه در آسمان ها وهرکه در زمین است به هراس افتد،مگر آن کس که خدا بخواهد وهمگی خاضعانه نزد او آیند. ✔️نکته ها: ⬅️در قرآن از دو«نفخ صور»سخن به میان آمده است:یکی نفخه ای که سبب همه می شود و دیگری نفخه ای که سبب حیات و حضور می گردد.در آیه ی 68 زمر می خوانیم: ⬅️«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ» در صور«اسرافیل»دمیده شود و همه ی موجودات آسمانی و زمین می میرند،مگر کسانی که خدا بخواهد،سپس بار دیگر در صور دمیده شود،ناگهان تمام خلایق برخیزند و در انتظار(حساب و جزا)باشند. ⬅️در روایات می خوانیم:مسئول دمیدن در صور،فرشته ای به نام اسرافیل است.در دعای امّ داوود می خوانیم:«اللهم صل علی اسرافیل حامل عرشک و صاحب الصور» ⬅️گروهی که از وحشت وهراس آغاز قیامت درامانند، «إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ» در دو آیه بعد معرّفی شده اند: 👈 «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» چنانکه در جای دیگر می خوانیم: 👈«لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ»ناله ی بزرگ آن روز،آنان را محزون نمی کند. ✔️پیام ها: 1- فروپاشی نظام هستی،مرگ انسان ها و شروع قیامت،با ایجاد صدایی (دمیده شدن در صور)صورت می گیرد. «یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» 2- در آسمان ها موجودات زنده و مسئول وجود دارند و این موجودات،حشر و قیامت نیز دارند. «مَنْ فِی السَّماواتِ - کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ» 3- در قیامت همه از احساس کوچکی می کنند. «داخِرِینَ» 💠وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ«88» و کوه ها را می بینی و می پنداری که بی حرکتند،در حالی که آنها همچون ابر در حرکتند.(این)صنعت(ماهرانه)خداست که هر چیزی را با دقّت ساخته است،او به هرچه انجام می دهید آگاه است. ✔️نکته ها: کلمه ی «صُنْعَ» از صنعت،به کاری گفته می شود که بر اساس علم،دقّت و مهارت باشد. ⬅️اوّلین کسانی که حرکت زمین را کشف کردند،گالیله ی ایتالیایی و کپرنیک لهستانی بوده اند که در اواخر قرن 16 و اوائل قرن 17 میلادی می زیسته اند.گالیله تحت فشار کلیسا،در ظاهر از گفته ی خود توبه کرد.امّا قرآن هزار سال قبل از گالیله در آیات زیادی از حرکت زمین خبر داده است ⬅️البتّه بعضی مفسّران،حرکت کوه ها را کنایه از متلاشی شدن آنها بعد از نفخه ی صور می دانند که در آیه ی قبل آمده بود و بر اساس این معنا،پیام های دیگری را از آیه ی شریفه استفاده کرده اند. ✔️پیام ها: 1- عالم در است.حتّی کوه هایی که به نظر ساکن می آیند حرکت دارند. «تَحْسَبُها جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ» 2- خبر دادن از حرکت کوه ها،از علمی قرآن است. «تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ» 3- حرکت کوه ها،از حرکت زمین جدا نیست،پس زمین نیز حرکت می کند. «تَمُرُّ» 4- حرکت کوه ها،مثل حرکت ابرها است. «مَرَّ السَّحابِ» و آرامش زمین با وجود حرکت آن،از آیات الهی است. 5-حرکت کوه ها،نشانه ی قدرت حکیمانه ی الهی است. «صُنْعَ اللّهِ» 6- در بینش الهی،هر چیزی در جای خود متقن و محکم است. «أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ» @FATEMI133
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِل
🤔 ! ❓ با توجـه به این‌که یکـی از شرائط استطاعت در حج نداشتن بدهی است آیا مهریه جزء بدهی حساب می‌شود؟ ✍ آیت الله خامنــه‌ای: مهـــریه بـدهــــی مـحـســــــــــــوب می‌شــــــــــــــــــود. ✍ آیت الله مکارم: در صورتي که معمولا (همان گونه که در عرف امروز معمول است) زنان آن را مطـالبه نکننـد جزء ديون قابل کســر محسـوب نمی‌شـود. ✍ آیت الله شبیری: مهــریه هــم بـدهــی است و کسی که مخـارج حـج را دارد و بدهکار نیـز هســت، چنانچـه هزینه کـردن ایـن پـول در سفــر حــج باعث شـود کـه نتوانـد بدهــی خــود را - در هنــگام لــزوم عـرفی اداء - بپردازد یا پرداخت بدهی با مشقــت شدید یا با وهـــن او همــــراه گـردد، مستــطیــــع نیـــست و الا مستــطیــــع می‌باشـــد. ✍ آیت الله وحیـــد: بلــه.[بدهی اســت]. ✍ آیت الله فاضل: مهریه‌جزء دین است لیــکن اگــر زن مهریــه‌اش را مطــالبه نکنــد و مرد استطــاعت مـالـی بــرای رفتــن به حـج را داشتـه باشد، واجب اســت حـج برود، لیکن واجـب نیست از زن خواهش کنــد که مهــریه‌اش را مهــلت بـدهــد یا ببخشــد، و اگــر زن مهـریه را مطـالبه کنـد و مـرد قبــل از واجـب شــدن حج مهــریه او را بدهد رفتـن به حـج بر او واجب نیست. اما اگر مهریه را ندهد یا زن مطالبه نکنـد در صورتی کـه راه بـــرای رفتـــن بـــه حـج بــاز باشــد رفتـــن بــه حــج بـــا استـطـاعت مــالـی واجـب می شــود. 📚 منبع: استفتـاء اینترنتی سایت رسمی آیات خامنه‌ای، شماره استفتـاء: 606677. مکــــارم، شمــــاره: 9409140028. شبیــری، ش 24545. وحیـد، شماره: 13768. فاضـــــــل، ش 9403632. ╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮ 🔴 @tasvir12 👈عضویت ╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯
✅ویژه کسانی که سنگ بر سینه میزنند روزی امام (ع) با گروهی از یاران خود در مسجد مقدس پیامبر(ص) نشسته بودند. 🔺گروهی از صوفیه وارد مسجد النبی(ص) شدند و گوشه ای از مسجد را برگزیده، دور هم زدند و با حالتی ویژه، مشغول تهلیل گردیدند. امام (ع) با دیدن اعمال فریب کارانه آنها، به یاران خود فرمودند: 🔻 "به این جماعت حیله گر و دو رو توجهی نکنید. اینان همنشینان و ویران کنندگان پایه های استوار دین اند. برای رسیدن به اهداف تن پرورانه و رفاه طلبانه خود، چهره ای زاهدانه از خود نشان می دهند و برای به دام انداختن مردم ساده دل، شب زنده داری می کنند.   🔺به راستی که اینان مدتی را به گرسنگی سرمی کنند تا برای زین کردن، استری بیابند. اینها لا اله الاّ اللّه نمی گویند، مگر اینکه مردم را بزنند و کم نمی خورند، مگر اینکه بتوانند کاسه های بزرگ خود را پر سازند و دلهای ابلهان را به سوی خود جذب کنند. با مردم از دیدگاه و سلیقه خود درباره دوستی خدا سخن می گویند و آنان را رفته رفته و نهانی در چاه که خود کنده اند، می اندازند.   🔻همه این وردهایشان، سماع و کف زدنشان و ذکرهایی که می خوانند، آوازه خوانی است و جز و نابخردان، کسی از آنان پیروی نمی کند و به سوی آنان نمی یابد. 🔺 هر کس به آنها برود، چه در زمان زندگانی آنان و چه پس از مرگ آنها، گویی به زیارت و همه بت پرستان رفته است و هر کس هم به آنان کمک کند، مانند این است که به پلیدانی چون یزید و معاویه و ابوسفیان یاری رسانده است."   🔺وقتی سخنان امام (ع) به اینجا رسید، یکی از حاضران با انگیزه ای که امام (ع) از آن آگاهی داشت، پرسشی مطرح کرد که سبب ناراحتی ایشان شد. او پرسید: "آیا این گفته ها در حالی است که آنان به حقوق شما اقرار داشته باشند؟"   🔻امام (ع) با تندی به او نگریست و فرمود: "دست بردار از این پرسش! بدان که هر کس به حقوق ما اعتراف داشته باشد، هرگز این چنین مشمول و طعن و لعن ما نمی شود. آنان که این اعمال را انجام می دهند و به حقوق ما نیز اعتراف دارند، پست ترین طایفه صوفیان اند؛ چرا که صوفیان با ما اند و راهشان نیز از ما جداست. آنها یهودیان و نصرانیان امت اسلام اند. همین ها هستند که سعی در خاموش کردن نور الهی دارند؛ ولی خداوند نورش را بر همگان به طور کامل خواهد تاباند، هر چند که کافران ناخشنود باشند." این روایت در دهها کتاب از منابع معتبرنقل شده است @a_fatemi24
مقدمه : یا ابا عبد الله شب اول محرمه آقا، جای همه شهدا خالیه .آی بچه های فکه، بچه های شلمچه، بچه های کربلای پنچ. عزیزان بیایید که اول محرمه. بیایید با ما حسین حسین بگید.ای خمینی عزیز !بیا می بینم همه جا رو سیه پوش کردید همه مشکی پو شیدید.آیا برای پدرت پوشیدی ؟یا برای مادرت؟ برای کی؟ صدا میاد:اینها برای حسین من عزادار شدند.(زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها) یابن الحسن !آقا جان!سرت سلامت آقا شب اول محرم است. نظری به ماکن. یاد شهدا کردیم.یاد اونهایی که به این پیراهن مشکی های ما معنا داده اند. می گفت:عملیات مسلم ابن عقیل علیه السلام از روز قبل شروع شده بود، به سرعت راهی خط شدم، گفتند: از ناحیه شکم مجروح شده و وضعیتش وخیم است، باید سریع به بیمارستان برسد. توی راه فقط می گفت:«یا مهدی» صدام زد برادر! نگه دار!آمبولانس را نگه داشتم، چه می خواهی؟ با صدایی لرزان گفت:«آب! کمی آب به من بده جگرم می سوزه.» گفتم:آب برات ضرر داره برادرم ! خون ریزیت شدیده. گفت : می دانم، اما کار من از این حرفا گذشته. لیوان آب رو دستش دادم ،دیدم نخورد، مکثی کرد و آب را برگرداند. گفتم چرا نخوردی؟مگه نگفتی جگرت از تشنگی می سوزه؟ به سختی جواب داد؛ چرا، اما می د انم که شهید می شوم، پس چه بهتر که مانند سرورم امام حسین علیه السلام با لب تشنه به ملاقات خدا برم. دیگر از او صدایی نمی آمد،خیال کردم بیهوش شده، خود را به هلی کوپتر حمل مجروحان رساندم پزشکان گفتند: شهید شده،تشنه لب رفته بود، همان گونه که می خواست. مثل سفیر امام حسین علیه السلامتشنه جون داد.تا سه بار اومد آب بخوره اما نتوانست.آره مسلم اگه آب می خوردی شرط وفا رو به جا نیاورده بودی آخه ارباب بی کفنت رو تشنه شهیدکردند اینقدر تشنه بود که بین زمین وآسمان را مثل دود می دید.(4) مقدمه 3 : نامه های اهل کوفه همچون سیل، پی در پی به امام حسین علیه السلام می رسید که آن حضرت را بر حرکت به سوی آنان تشویق می کرد تا آنها را از ستم و خشونت امویان نجات دهد. و برخی از آن نامه ها، آن حضرت را در صورت تأخیر از اجابتِ درخواستشان، در برابر خداوند و امّت، مسؤول قلمداد می کرد.... نامۀ مسلم به امام علیه السلام: وکان نصّ الرسالة: (أمّا بعدُ، فإنّ الرائد لایکذب أهله، وقد بایعنی من أهل الکوفة ثمانیة عشر ألفاً، فعجّل الاقبال حین یأتیک کتابی هذا، فإنّ الناس کلّهم معک! لیس لهم فی آل معاویة رأی ولاهوی، والسلام.). متن نامه چنین بود:«اما بعد، راهنما به کَسان خویش دروغ نمی گوید، هجده هزار تن از کوفیان با من بیعت کرده اند. همین که نامه ام به تو رسید در آمدن شتاب کن که مردم همه با شما هستند و به خاندان معاویه، نظر و تمایلی ندارند، والسلام.»(5) و این نامه 27روز قبل از شهادت مسلم بود. (6) (البته تعداد بیعت کنندگان تا چهل هزار نفر هم نقل شده است. (7) وضع اجتماعی محیط کوفه وبصره در حادثه کربلا: وضع اجتماعی و تشکیلات حکومتی کوفه وبصره در این تاریخ بسیارمبهم ونامنظم بوده زیرا پیوست مردم با دستگاه حکومت از طریق وضع عشایری بوده وسران قبیله وسیله ارتباط مردم باحکومت وقت بوده اند،به توسط همان سران بزرگ قبایل،حقوق ومستمری از دیوان حکومت میان افراد وخانواده ها تقسیم وبه مسئولیت همان سران تکالیف حکومتی به افرادتبلیغ وتحمیل می شده است. (8) به روایت مرحوم شیخ مفید در ارشاد در بامداد آن شب به فرموده ابن زیاد جارچی در شهر نداء کرد و مردم را به اجتماع در مسجد جامع دعوت کرد، مردم دسته به دسته به مسجد رفته و در آن اجتماع نموده و منتظر عبیدالله گشته تا ببینند وی چه می گوید، پس از ساعتی آن ملحد کافر آمد و به منبر شد، بعد از خطبه و ایراد حمد و ثناء منشور ایالت فرمان حکومت خود را بیرون آورد و بر ایشان خواند و سپس آنها را به وعده های خوب و نویدهای مرغوب و مطلوب امیدوار ساخته و گفت: ای مردم امیرالمؤمنین یزید من را والی و حاکم این ولایت کرده که با رعیت انصاف نموده و جور و ظلم نکنم و من کسانی که مطیع و مخلص باشند از پدر و مادر نسبت به ایشان مهربان تر بوده و با مخالفان و طاغیان و یاغیان از شمشیر تیزتر و از تازیانه کوبنده ترم، پیغام مرا به آن مرد هاشمی (یعنی جناب مسلم بن عقیل سلام الله علیه) رسانده و بگوئید ابن زیاد می گوید از غضب من بترس پیش از آنکه دچار آن شوی و تا زود است فرار کن والسلام. هنوز از منبر بزیر نیامده بود که نگهبانان و دیده‏بانان مسجد از در خرما فروشان آمده و خروش میکردند و میگفتند: مسلم بن عقیل آمد! عبید اللَّه بشتاب وارد قصر شد و درهاى آن را بست، و در میان قصر جز سى تن نگهبان و بیست تن از سران کوفه و خانواده و نزدیکانش کسى با او نبود، پس از قرار گرفتن در قصر رؤسای قبائل و طوائف کوفه را خوانده بر ایشان سخت گرفت و گفت: باید نام های کارگذاران هر قوم و هر یک از خوارج و اهل خلاف را که در میان شما باشند
بنویسید هر که آنها را نزد من آورد ذمه او بری باشد و اگر اسامی آنها را ننویسید باید ضمانت کنید که احدی علم مخالفت نیافراشد و آنها را که پنهان و مخفی کنند بر دار زنم و از عطاء محروم کرده و جان و مالشان بر من حلال گردد.ابن زیاد «کثیر بن شهاب» را (که از طایفه مذحج بود) خواست، و باو دستور داد بهمراه آن دسته از قبیله مذحج که فرمانبردار او هستند بیرون رود، و در میان شهر کوفه گردش کند و مردم را از یارى مسلم بن عقیل (به هر نحو ممکن است) باز دارد و از جنگ بترساند و از شکنجه دولت بر حذر دارد، در مقتل ابی مخنف است که ابن زیاد به جارچی امر نمود که جار زده و به مردم خبر دهد که لازم است در بیعت یزید ثابت قدم باشند و عنقریب لشگری خون آشام از شام آمده و مردان مخالفین را کشته و زنانشان را اسیر خواهند کرد. مردم کوفه این صداها را می شنیدند و با یکدیگر می گفتند: ما را چه که خود را میان انداخته و مخالفت یزید را که خزینه و مال دارد نموده و با کسی که درهم و دینار ندارد بیعت کرده و بی جهت خویشتن را به مهلکه اندازیم. مردم پس از شنیدن ودیدن تهدید ها شروع کردند بپراکنده شدن، زن بود که مى‏آمد و دست پسر و برادر خود را میگرفت و میگفت: بیا برو این مردم که هستند مسلم را بس است، و مرد بود که مى‏آمد پیش پسر و برادرش و میگفت:فردا است که مردم شام مى‏آیند، ترا با جنگ و آشوب چکار! بدنبال کار خود برو و او هم (با این سخن) می رفت، پس همچنان مردم پراکنده میشدند تا شب شد، و مسلم نماز مغرب را که خواند جز سى نفر در مسجد کسى با او نماند، چون دید که این گروه اندک با او بیش نمانده‏اند، از مسجد بسوى درهاى قبیله کنده (براى بیرون رفتن) براه افتاد، هنوز بدرها نرسیده بود که ده تن شدند، و چون از در مسجد بیرون آمد یک نفر هم بجاى نماند که او را راهنمائى کند، باین سو و آن سو نگاه کرد دید یک تن هم نیست که راه را نشان او بدهد، و او را بخانه‏اش راهبرى نماید، یا اگر دشمنى به او روى آورد از او دفاع کند. (9) متن روضه : سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ أَئِمَّتِهِ الْمُنْتَجَبِینَ عَلَیْکَ یَا مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ‏ بِعَهْدِاللَّهِ‏ وَ أَنَّکَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ أَمَرَ بِقَتْلِکَ یابن الحسن نوا به دل بی نوا بده بانور خود به دل محبان صفا بده سر زد هلال ماه عزاداری حسین اذن ورود ماه محرم به ما بده آقا جان امشب می خوهیم از شما اجازه بگیریم برا اربا ب بی کفنمون حسین پیراهن مشکی به تن کنیم. شب اول محرمه . به فرموده ی امام رضا علیه السلام از امشب تا عاشورا کسی خنده رو لبای بابام امام کاظم علیه السلام نمی دید. آخه همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره ی سید الشهداء (علیه السلام را ازعرش خدا رو به زمین آویزون می کنند، حزن وغم و اندوه همه ی عالم را فرامی گیره. یا صاحب الزمان ،از همین امشب شما رو به حق غریبی مسلم قسم می دهم به ما عناینی بفر مائید. یابن الحسن ای یار که در راهی و زینجا خبرت نیست در راهی و از کوفه و از ما خبرت نیست در راهی و یک قافله گل پشت سر توست می آیی و ناموس خدا هم سفر توست بر باد صبا گفته ام ای دوست پیامم شاید برساند به تو ای یار سلامم گفتم به صبا حال من زار بگوید از حال سفیرت به سر دار بگوید گوید به تو در کوچه چه آمد به سر من گوید چسان بسته عدو بال و پر من نقل می کنند : مسلم مانند شیر بوده وچنان نیرویی داشت که دست مردی را می گرفت و او را به پشت بام پرت می کرد. تا اینکه بکر ابن حمران ملعون ضربتی بر روی مسلم زد ولب بالا و دندان او را افکند اما باز ،مسلم به هر طرف رو می کرد کسی در برابرش نمی ایستاد. وقتی دیدند حریف مسلم نمی شوندرفتن بالای بامها سنگ و چوب بر او می زدند. نی ها را آتش می زدند و بر سر مسلم می ریختند. (12) باسنگ، سر راه و لب بام نشستند آن سر که پر از عشق تو می بود شکستند خفاش صفت، نیمه شب از جای پریدند آن لب که ثنا گوی تو می بود دریدند ننموده حیا طایفه سنگ دل از تو من در عوض مردم کوفه خجل از تو تقدیر من این است و ندارم گله ای دوست اما تو میاور پی خود قافله ای دوست(13) مسلم نبودی ببینی اون روزی که قافله به کوفه نزدیک شده بود، ابن زیاد امرکرد سرهاى شهدا را پیش روى اهل بیت سر نیزه ها نصب کنند و از جلو حمل دهند و به اتّفاق اهل بیت به شهر در آورند و در کوچه و بازار بگردانند.(سرهای مطهر شهدارا قبل از اسرا به کوفه برده بودند) چون بى کسانِ آل نبى د
ر به در شدند . در شهر کوفه ناله کنان نوحه گر شدند سرهاى سروران همه بر نیزه و سنان در پیش روى اهلِ حرم جلوه گر شدند مسلم گچکارمی گه ناگاه صیحه و هیاهوئى عظیم از طرف محلاّت کوفه شنیدم ، وقتی رفتم ناگاه دیدم قریب به چهل محمل و هودج پیدا شد که بر چهل شتر حمل داده بودند و در میان آنها زنان و حَرَم حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام و اولاد فاطمه بودند، و ناگاه دیدم که على بن الحسین علیه السّلام را بر شتر برهنه سوار است و از اثر زنجیر خون از رگهاى گردنش جارى است.مردم کوفه را دیدم که بر اطفال اهل بیت رقّت و ترحّم مى کردند و نان و خرما و گردو براى ایشان مى آوردند آن اطفال گرسنه مى گرفتند، امّ کلثوم آن نان پاره ها و گردو و خرما را از دست و دهان کودکان مى ربود و مى افکند، پس بانگ بر اهل کوفه زد و فرمود: یا اَهْلَ الْکُوفَة ! اِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَیْنا حَرامٌ؛ دست از بذل این اشیاءبازگیرید که صدقه بر ما اهل بیت روا نیست. (14) بى شرم امّتى که نترسید از خدا بر عترت پیمبر خود پرده در شدند دست از جفا نداشته بر زخم اهل بیت هر دم نمک فشان به جفاى دگر شدند(15) منابع: (1) خصائص الزینبیه تالیف سید نور الدین جزایری ص 127 (2) أمالی الصدوق 128 (3) ( خصائص الحسینیه ص29 خصیصه نوز دهم) (4) سروهای سرخ ،غلامعلی رجائی ،ص158.راوی؛جواد اسفندی (5) حیاه الامام الحسین بن علی ج2 ص 339 (6) نفس المهموم ص 114 (7) حیاة الامام الحسین بن علی ج2 ص 347.) (8) نفس المهموم ص117 (9) الارشاد(ج‏2)، ص: 51 تا 54 . (10) در مورد پذیرش امان نامه از طرف مسلم دو قول است.1-یک بار ابن اشعث او را امان داد ولی مسلم در جوابش گفت:قول شما کوفیان را اعتماد نشاید واز منافقان بی دین وفا نمی آید.اما وقتی بر اثر جراحات فراوان ضعف وناتوانی براو غالب گردید به ناچار تن در داد.2-به روایت سید ابن طاووس هر چند به او امان دادند قبول نکرد تا آنکه جراحات زیادی بر داشت و نامردی از عقب نیزه بر پشت او زد و او را به روی انداخت آن کافران هجوم آوردند و او را دستگیر کردند. منتهی الامال ج1 ص656 (11)و(12) نفس المهموم ص145 (13)ادامه اشعار (14)منتهی الامال ج1 ص833 (15)محتشم
شباهت حضرت مسلم با امام حسین (علیه السلام) در تشنگی منبع: مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي : ج ١ ص ٢٠٩ ... فَقالَ مُسلِمٌ، وَيلَكُم! ما لَكُم تَرمونّي بِالحِجارَةِ كَما تُرمَى الكُفّارُ، وأنَا مِن أهلِ بَيتِ النَّبِيِّ المُختارِ؟! وَيلَكُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه، ولا حَقَّ قُرباهُ ؟ ثُمَّ حَمَلَ عَلَيهِم ـ في ضَعفِهِ ـ فَهَزَمَهُم وكَسَرَهُم فِي الدُّروبِ وَالسِّكَكِ. ثُمَّ رَجَعَ وأسنَدَ ظَهرَهُ عَلى بابِ دارٍ مِن تِلكَ الدّورِ، ورَجَعَ القَومُ إلَيهِ، فَصاحَ بِهِم مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ: ذَروهُ حَتّى اُكَلِّمَهُ بِما اُريدُ، فَدَنا مِنهُ وقالَ: وَيحَكَ يَابنَ عَقيلٍ! لا تَقتُل نَفسَكَ، أنتَ آمِنٌ ودَمُكَ في عُنُقي، وأنتَ في ذِمَّتي. فَقالَ مُسلِمٌ: أتَظُنُّ يَابنَ الأَشعَثِ أنّي اُعطي بِيَدي وأنَا أقدِرُ عَلَى القِتالِ؟! لا وَاللّه ِ لا يَكونُ ذلِكَ أبَدا. ثُمَّ حَمَلَ عَلَيهِ فَأَلحَقَهُ بِأَصحابِهِ، ثُمَّ رَجَعَ إلى مَوضِعِهِ وهُوَ يَقولُ: اللّهُمَّ إنَّ العَطَشَ قَد بَلَغَ مِنّي، فَلَم يَجتَرِئ أحَدٌ أن يَسقِيَهُ الماءَ ويَدنُوَ مِنهُ. فَقالَ ابنُ الأَشعَثِ لِأَصحابِهِ: إنَّ هذا لَهُوَ العارُ وَالشَّنار، أتَجزَعونَ مِن رَجُلٍ واحِدٍ هذَا الجَزَعَ؟ اِحمِلوا عَلَيهِ بِأَجمَعِكُم حَملَةَ رَجُلٍ واحِدٍ. فَحَمَلوا عَلَيهِ وحَمَلَ عَلَيهِم، وقَصَدَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ الكوفَةِ يُقالُ لَهُ بُكَيرُ بنُ حُمرانَ الأَحمَرِيُّ، فَاختَلَفا بِضَربَتَينِ: ضَرَبَهُ بُكَيرٌ عَلى شَفَتِهِ العُليا، وضَرَبَهُ مُسلِمٌ فَبَلَغَتِ الضَّربَةُ جَوفَهُ فَأَسقَطَهُ قَتيلاً. وطُعِنَ [مُسلِمٌ] مِن وَرائِهِ فَسَقَطَ إلَى الأَرضِ، فَاُخِذَ أسيرا، ثُمَّ اُخِذَ فَرَسُهُ وسِلاحُهُ، وتَقَدَّمَ رَجُلٌ مِن بَني سُلَيمٍ يُقالُ لَهُ عُبَيدُ اللّه بنُ العَبّاسِ، فَأَخَذَ عِمامَتَهُ. ترجمه: مسلم گفت: واى بر شما! چرا به سويم سنگ پرتاب مى كنيد ـ آن گونه كه به كفّار، سنگ مى زنند ـ در حالى كه من از خاندان پيامبر برگزيده ام؟ واى بر شما ! آيا حقّ پيامبر خدا را پاس نمى داريد و حقّ نزديكانِ او را حرمت نمى نهيد؟! آن گاه با ناتوانى بر آنان يورش بُرد و آنان را به سوى كوچه ها و دروازه ها فرارى داد. آن گاه باز گشت و بر درِ خانه اى تكيه داد . جمعيت به سويش باز گشتند. محمّد بن اشعث بر آنان بانگ زد: رهايش كنيد تا با او سخن بگويم. آن گاه به مسلم نزديك شد و گفت: واى بر ت ، اى پسر عقيل! خودت را به كشتن مده. تو در امانى و خونت بر گردن من است. تو در پناه منى. مسلم گفت: اى پسر اشعث ! گمان مى كنى تا وقتى كه نيرو براى جنگيدن دارم دست تسليم دراز مى كنم؟ نه به خدا ! هرگز چنين نمى شود. آن گاه بر او يورش بُرد و او را تا پيش يارانش عقب راند و به جايگاه خود باز گشت و مى گفت: بار خدايا ! عطش توانم را بُرده است! ولى كسى جرئت نداشت به او آب بدهد، يا به وى نزديك شود. پسر اشعث به يارانش گفت: اين ، براى شما ننگ و عار است كه اين چنين از يك نفر درمانده شده ايد! همه با هم، يكباره بر او يورش بريد. آنان بر مسلم حمله كردند و مسلم هم بر آنان يورش بُرد. مردى كوفى به نام بُكَير بن حُمرانِ احمرى به سمت مسلم آمد و دو ضربت ميان آن دو رد و بدل شد. بُكَير بر لب بالاى مسلم ضربتى زد و مسلم نيز ضربتى بر او زد كه كشته بر زمين افتاد. مسلم از پشت سر، نيزه خورد و بر زمين افتاد و به اسارت گرفته شد و اسب و سلاحش را برداشتند و مردى از بنى سُلَيم به نام عبيد اللّه بن عبّاس جلو آمد و عمامه اش را برداشت. @FATEMI133
روضه شب دوم👇 ✅مرحوم شوشتری می گوید: وقتی قافله رسید کربلا، ابی عبدالله از اسب پیاده شدند، خیمه ها به پا شد، همه ی زن و بچه ها را درون یک خیمه ای جمع کردند، امام حسین (علیه السّلام) به این زن و بچه ها نگاه می کردند و اشک می ریختند. مرحوم شوشتری می گوید: وقتی آقا نگاه می کردند و گریه می کردند، فقط در فکر این مجلس نبود، مجالس دیگر را هم به یاد می آوردند. یک مجلس، مجلس شام غریبان است. یک مجلس، مجلس ابن زیاد است. یک مجلس، مجلس یزید است. یک مجلس، مجلس ورود اُسرا به شام و محله ی یهودی هاست. زینب جلو آمد، داداش بیا برگردیم، آقا فرموده باشد آرام بگیر خواهرم، اینجا همان وعده گاه ما با خداست. اینجا همان جایی است که بابام علی گفته بود، اینجا همان جایی است که مادرم برایش خیلی گریه می کرد، اینجا کربلاست. ✅کاروان از دور داره می آید یه کاروان از دور داره می آید، (زبانحال) می بینی، کمی نزدیک تر برویم، این رقیه (سلام الله علیها) است که روی شانه ی عباس (علیه السّلام) آرام گرفته، دست محبت بابا به سر بچه هاست، صدای علی اکبر (علیه السّلام) و گریه های علی اصغر (علیه السّلام) به گوش می رسد، صدای لایی لایی رباب به گوش می رسد، بچه ها دور حسین (علیه السّلام) حلقه زدند، بابا بابا می کنند، عباس (علیه السّلام) از حریم ولایت محافظت می کند، کسی جرأت ندارد به خیمه ها نزدیک شود ... گوش بده یه صدای غریبونه می آید: بگو اکبر ببندد محمل من که این صحرا نموده خون دل من ✅خاک کربلا بر این خاک امام زمان (عج) سه تا سلام در زیارت ناحیه می دهد: السلام علی ساکن تربت الزاکیه السلام علی من جعل شفاء فی تربته السلام علی خدا التریب و شیب الخضیب می گفت کربلا بودم یه پیرمرد 70 ساله خیابون پشت قبله، تو کوچه پس کوچه ها مهر فروشی داشت، دیدم اهل دله، رفتم دیدنش، یه سؤال ازش کردم، گفتم این همه ساله دارند تربت کربلا درست می کنند مگه این خاک چقدر است، چرا تمام نمی شود، پیرمرد گفت: من بچه ی کربلام، 70 ساله دارم تو کربلا زندگی می کنم، هر سال سه بار این شهر گرد و غبار عجیبی می آد، یکی دو روز اینقدر زیاد است که همه جا رو خاک می گیره، عبارت او این طور بود سالی سه بار خدا خاک کربلا را از آسمون می فرسته ... . ✅زائر کربلا قبل از سیدالشهدا کربلا یه زائر داشته، امیرالمؤمنین رد می شدند، هانیه بن عروه نقل می کنند (مسجد کوفه دیدی چه ضریح قشنگی داره، کسی است که مسلم را نفروخت) رسیدند کربلا، میگه تا از اسب پیاده شد، دیدم غم همه ی صورت علی رو گرفت، دیدم آقا از اسب پایین اومد، آروم آروم نشست رو زمین، همه ی اصحاب جمع شدند، چی شده ؟ در این خاک چیزی گم کرده اید؟ خاک را برداشت و بو کرد، عین ابر بهار گریه می کنه، شروع کرد نماز خواندن، الله اکبر نماز سراسرش گریه است، تا سرش را گذاشت رو خاک کربلا ... . ای خاکِ کربلای تو مهر نماز من ... وقتی سرش را بلند کرد، اشاره کرد به خاک، گفت خوش به حالت ای خاکِ کربلا! که گروهی از تو بدون حساب بهشت می روند، امام بلند شدن تو صحرا قدم زدن، نقطه نقطه را نشون دادن اینجا خیمه ها را می زنند (کربلا رفته ها خاطراتشون زنده می شه) اینجا گودال است، اینجا گریه کردند ... بار بگشایید اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست السلام ای سرزمین کربلا السلام ای منزل خون خدا کربلا گهواره ی اصغر تویی مقتل عباس آب آور تویی
✅این جا راکربلامی گویند قافله دارد به کربلا می آید. یک وقت رسیدند به جایی که دیدند اسب امام حسین (ع) قدم از قدم بر نمی دارد. اسبش را عوض کردند دیدند راه نی رود. چند اسب عوض کردند. یک وقت جوان ها گفتند: آقا! چرا این اسب ها راه نمی روند؟ فرمود: ببینید از این عرب های باده نشین کسی هست در این سرزمین که اسم این سرزمین را بلد باشد.یک پیرمردی را آوردند. پرسیدند: آیا اسم این زمین را می دانی؟ گفت؟ آری آقا؛ این زمین چند اسم دارد. قادسیه، غاضریه، شاطی ء الفرات، فرمود: این زمین اسم دیگری هم دارد؟ گفت: این جا را نینوا هم می گویند. هنوز آن اسمی که امام حسین(ع) دنبالش می گردد آن عرب نگفته است. فرمود:آی مرد! این زمین اسم دیگری ندارد؟ گفت: چرا این جا را کربلا هم می گویند،فرمود:آی جوانها بارها را پایین بیاورید،بار منزل رسید. آی زمین کربلا من ارمغان آورده ام درّ کوچک اصغر شیرین زبان آورده ام آمدند دور محمل خانم زینب(س) را گرفتند و محترمانه زینب را پیاده کردند. اُف بر تو ای روزگار! چند روزی بیشتر نگذشت همین زینب(س) خواست سوار محمل شود،هر چه نگاه کرد یک نفرنبود تا کمکش کند. یک وقت رویش را برگردان طرف گودال قتلگاه صدا زد: واحسیناه! همه بگویید: حسین! حسین! « یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن یا ذالاحسان بحق الحسین و بحق تسعة المعصومین من ذریة الحسین، یا الله! » ✅بسوز ای دل که مضطر گردم اینجا شکوه نخل باور گردم اینجا در این صحرا مکن منزل برادر که ترسم بی برادر گردم اینجا نمی خواهم سیه پوش و عزادار ز داغ زلف اکبر گردم اینجا نمی خواهم ز دیده اشک افشان بی عباس دلاور گردم اینجا نمی خوهم میان لجّه خون دلی صد پاره پیکر گردم اینجا ولی با این همه در خط تسلیم مطیع امر داور گردم اینجا برای نشر دین حکم قرآن تو را من یار و یاور گردم اینجا ای زمین کربلا من ارمغان آورده ام دُرّ کوچک اصغر شیرین زبان آورده ام ای زمین کربلا آخرین مأوای ما دست بگشا بهر استقبال ما ای زمین کربلا این خواهر غم پرورم ای زمین کربلا این شیرخواره اصغرم @FATEMI133
وظیفه کسی که نماز شکسته را تمام و یا بالعکس خوانده س. شخصی اشتباها بر اثر جهل به موضوع یا ندانستن حکم نمازهای قصرش را مدتی تمام می خوانده یا بالعکس وظیفه او در این مورد چیست؟ ج. مسافری که نمی‌دانسته اصلا نماز مسافر شکسته است، و لذا نماز را تمام خوانده، نماز او صحیح است. و مسافری که می‌داند نماز مسافر شکسته است، اگر بعضی از خصوصیات را نداند (مثلًا نداند که در سفر هشت فرسخی باید نماز را شکسته بخواند) و نماز را تمام بخواند، بنا بر احتیاط واجب نماز را به صورت شکسته بخواند و اگر وقت آن گذشته آن را قضا کند. و کسی که باید نماز خود را تمام بخواند، اگر آن را شکسته بجا آورد، در هر صورت نمازش باطل است. طریقه خواندن نماز نشسته؟ اگر کسی نمی تواند ایستاده نماز بخواند و روی صندلی نماز می خواند، تکلیف نماز در موراد زیر چیست؟ سوال: اگر کسی نمی تواند ایستاده نماز بخواند و روی صندلی نماز می خواند، تکلیف نماز در موراد زیر چیست؟ الف: ایا باید انگشت پا روی زمین باشد ؟ ب:‌ ایا باید غیر از انگشت پا بقیه اعضا سجود مثل سر زانو را طوری قرار بدهیم که روی یک مانع یا صندلی یا ...باشد ؟ ج: اگر فرد نتواند برای سجده خم شود ایا لازم است مهر را با دست روی پیشانی قرار بدهد (‌در این حال یک دست روی زمین نیست )؟ پاسخ: آیت الله خامنه ای: الف: در صورت امکان باید انگشت شست را روی زمین قرار دهد. ب: لازم نیست. ج: در فرض سوال باید با دست مهر را بالا بیاورد و پیشانی را بر آن بگذارد. آیت الله مکارم: فردی که بر اثر ناتوانی روی صندلی نماز می خواند اگر می تواند هنگام سجده روی میز سجده کند، و لازم نیست شرایط دیگر سجده مانند گذاشتن نوک پا بر زمین را رعایت کند واگر نمی تواند بر میز سجده کند مهر را بالا بیاورد و سر را بر روی مهر بگذارد. چنین فردی اگر با کفش نماز بخواند باطل نیست ولی بهتر است آن را بیرون آورد. ضمنا اگر می تواند قسمتی از نماز را ایستاده بخواند واجب است آن مقدار را بایستد و بقیه را بنشیند. آیت الله شبیری: الف وب -در صورتی که امکان داشته باشد و حرجی نباشد لازم است انگشتان شست پا را به زمین برساند. ج-در صورتی که نمی تواند به مقداری خم شود که عرفا بگویند سجده کرد برای سجده با سر اشاره کند و خم شدن و گذاشتن مهر واجب نیست ولی اگر می تواند بدون مشقت زیاد به مقداری خم شود که عرفا بگویند سجده کرد ولی نمی تواند مهر را روی چیز بلندی بگذارد با دست، مهر را به پیشانی برساند و در صورت امکان کف دست دیگر روی چیزی و انگشتان شست را روی زمین بگذارد. آیت الله فاضل: الف:اگر کسی نمی تواند برای نماز بایستد و نمی تواند روی زمین بنشیند و به صورت متعارف سجده کند و روی صندلی می نشیند، چیزی بلند مثل میز و امثال آن مقابل خود بگذارد و مهر نماز را روی آن بگذارد، و روی آن سجده کند و در وقت سجده کردن باید کف دو دست را (اگر روی زمین ممکن نباشد) روی همان چیز بلندی که سجده می کند بگذارد و سر دو انگشت بزرگ پارا در صورت امکان باید به زمین قرار بدهد. ب: سر انگشت بزرگ پاها و کف دو دست و پیشانی باید روی زمین باشد و اگر گذاشتن سر زانوها روی زمین ممکن نباشد، گذاشتن آن روی مانع و امثال آن واجب نیست و اگر بتواند به صورت متعارف سجده کند وگذاشتن سر زانوها به زمین ممکن باشد در این صورت باید سر زانوها نیز روی زمین باشد. ج: اگر نمی تواند به صورت کامل برای سجده خم شود به مقداری که می تواند خم شود و مهر را روی چیزی بلند بگذارد و روی آن سجده کند و گذاشتن مهر روی پیشانی صحیح نیست. ۱ پرسش: نماز نشسته را چطوری باید خواند؟ پاسخ: در حال نشسته بعد از نیت ، تکبیرة الاحرام بگوید و پس از حمد و سوره ، براى رکوع سر را تا روبروى زانوها خم کند و پس از آن به حالت نشسته قرار گیرد و سپس به سجده رود . و رکعت دوم را نیز چنین انجام دهد و در حال نشسته تشهد و سلام بخواند. @FATEMI133
احکام و روضه شب دوم ماه محرم در ایتا👇👇 @FATEMI133
قافله اینک رسید بر آستان کربلا می چکد باران خون از آسمان کربلا آمده با احترام و افتخار اما چطور ؟ باز می گردد از اینجا کاروان کربلا صدای کاروانی سخت با سوز و گداز آید چوه آه آتشینی کز دل پر غصه باز آید اگر این کاروان است از حسین فرزند پیغمبر چرا او را اجل منزل به منزل پیش واز آید د صدای کاروان سبط احمد ، سید ابرار می آید حسین بن علی با یاوران و عترت اطهار می آید بود همراه او عباس و عون و اکبر و قاسم دگر با جعفر و فضل و همه انصار می آید ای عزیز فاطمه ! ای نوگل ختم رسولان دل شده دریای خون رحمی بر این زار پریشان بوی خون آید از این صحرا و هامون بر مشامم ترسم آخر بحر خون گردیده و هر دیده گریان بار بگشایید اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست السلام ای خیمه گاه خواهرم قتلگاه جان گداز اکبرم کربلا گهواره اصغر تویی مقتل عباس مه پیکر تویی آمدم آغوش خود را باز کن بستر مهمان خود را ساز کن آمدم ای سرزمین بی قراران ، کربلا آمدم تا دل بگیرد در تو سامان ، کربلا روز عاشورا در این جا ذوالجناح بی سوار می رود در خیمه با یال پریشان ، کربلا
ورود کاروان حسین(علیه‏السلام) به کربلاء امروز (دوم محرّم‏الحرام) به کربلا رسید. ابومخنف می‏نویسد این مَرکَب حسین دیگر حرکت نمی‏کرد؛ مَرکَب دیگری آوردند، آن هم حرکت نکرد؛ می‏نویسند: «فَلَم یَزَل یَرکَبُ فَرَساً فَرَساً حتّی رَکبَ ستّة أفراسٍ». چند مَرکب عوض می‏کند تا رسید به شش مَرکب. اینجا بود که حسین(علیه‏السلام) گفت: اسم این زمین چیست؟ گفتند شاطئ الفرات؛ گفت نه، اسم دیگر هم دارد؟ گفتند غاضریه. در آن خبرهایی که به او داده بودند این اسم‏ها نبود. گفت اسم دیگری هم هست؟ گفتند «کربلاء». ابومخنف می‏نویسد: «فَتَنَفَّسَ الصُّعَدَاء»؛ یعنی یک نفس راحتیی کشید حسین(علیه‏السلام)؛ یعنی ای خدا، رسیدم به مقصد. «وَ بَکَی بُکَائاً شَدِیداً»؛ شروع کرد به گریه کردن. بعد هم شروع کرد به اشاره کردن؛ در بعضی جاها این‏طور دارد که حتّی قسم خورد، گفت: «وَ اللهِ هَهُنَا مَقتَلُ رِجَالُنَا»؛ به خدا قسم همین‏جا مردهای ما را می‏کُشند. «وَ اللهِ هَهُنَا مَذبَحُ أطفَالِنَا»؛ به خدا قسم اینجا بچه‏هایمان را سر می‏بُرند. شروع کرد اینها را گفتن. حسین نمی‏دانست؟! حسین مغرور بود؟! حالا برویم سراغ خواهر حسین(علیه‏السلام). دستور داد اینها پیاده شوند. مردها پیاده شدند، حالا زینب(سلام‏الله‏علیها) می‏خواهد پیاده شود؛ سوار شدن زینب در مکّه را شنیده‏اید؛ می‏نویسند وقتی زینب در مکّه خواست سوار شود، برادراش ابوالفضل رو کرد به آن جمعیتی که ایستاده بودند و گفت: «غُضُّوا أبصَارَکُم»؛ چشم‏هایتان را ببندید؛ سرها را به زمین بیندازید؛ دختر زهرا(سلام‏الله‏علیها) دارد می‏آید؛ دختر علی(علیه‏السلام) دارد می‏آید. قاسم دوید یک کرسی آورد و گذاشت پای محمل؛ علی‏اکبر آمد و پرده محمل را بالا زد، ابوالفضل آمد و زانو را خم کرد تا خواهر پایش را روی زانویش بگذارد. حسین(علیه‏السلام) آمد و زیر بغل‏های زینب را گرفت. ورود به کربلا هم باید همین تکرار شده باشد. این ورود است، امّا خروج...
✔️شب سوم محرم: از عوامل ایجاد کربلا دینداران ضعیف است: دین چیست؟ آثار دینداری جیست؟ دغدغه های امام حسین علیه السلام درباره دین علائم دینداری فصلی جیست آثار دینداری واقعی چیست؟ راه های تقویت و اعتقادات چیست -✔️احکام: فلسفه وضو و نکاتی از احکام وضو همراه با استفتائات جدید ✔️روضه:حضرت رقیه @FATEMI133
قضاى روزه پدر ۱۲۹:⬅️ اگر پدر انسان از روى نافرمانى، روزه ‏هایش را نگرفته باشد و از دنیا برود، تکلیف فرزند او چیست؟ امام: اگر پدرش مى ‏توانسته روزه‏ ها را قضا کند، بر پسر بزرگ‏ تر واجب است که آنها را به جا آورد و یا براى او اجیر بگیرد. آیات‏عظام بهجت، صافى و فاضل: بنابراحتیاط واجب بر پسر بزرگ‏ تر واجب‏ است‏که آنها را به‏جا آورد و یا براى او اجیر بگیرد؛ هر چند پدرش نمى ‏توانسته روزه ‏ها را قضا کند. آیه اللَّه تبریزى: اگر پدرش مى ‏توانسته روزه ‏ها را قضا کند، بنابر احتیاط واجب بر پسر بزرگ‏ تر- تا جایى که براى او مشقّت و حرج نداشته باشد- واجب است آنها را به جا آورد و یا براى او اجیر بگیرد. آیات عظام خامنه ‏اى، سیستانى، مکارم و نورى: اگر ترک روزه ‏ها بر اثر نافرمانى بوده است، قضاى آنها بر پسر بزرگتر واجب نیست (البته احتیاط مستحب آن است که قضا کند). آیه اللَّه وحید: اگر پدرش مى ‏توانسته روزه‏ ها را قضا کند، بنابر احتیاط واجب بر پسر بزرگ‏تر واجب است که آنها را به جا آورد و یا براى او اجیر بگیرد. ۱۳۰: ⬅️اگر پسر بزرگ ‏تر شک داشته باشد از پدرش روزه قضا مانده یا خیر، تکلیف او چیست؟ همه مراجع: در فرض یاد شده، چیزى بر پسر بزرگ‏ تر نیست. ۱۳۱: پدرم چند سال روزه قضا داشت که نمى ‏دانم آنها را به جا آورده یا نه و در این مورد وصیتى هم نکرده است؛ تکلیف پسر ارشد خانواده چیست؟ همه مراجع (به جز فاضل و مکارم): اگر پسر بزرگ‏ تر یقین دارد که پدرش روزه قضا داشته است، بنابر احتیاط واجب باید آنها را به جا آورد. آیه اللَّه فاضل: اگر پسر بزرگ‏ تر یقین دارد که پدرش روزه قضا داشته است، باید آنها را به جا آورد. آیه اللَّه مکارم: بر پسر بزرگ‏ تر چیزى نیست و باید حمل بر صحّت کنند و بگویند پدرشان روزه‏ ها را به جا آورده است. ۱۳۲: اگر پدر از دنیا برود و فرزندان ندانند که پدرشان روزه قضا داشته یا نه، تکلیف چیست؟ همه مراجع: در فرض یاد شده چیزى بر عهده آنان نیست. ۱۳۳: کسى که هم خودش روزه قضا دارد و هم روزه پدرش که از دنیا رفته؛ انجام دادن کدام مقدم است؟ همه مراجع: با توجه به اینکه هر دو واجب است، ترتیبى بین آن دو وجود ندارد. ۱۳۴: اگر پسر ارشد خانواده بعد از پدر از دنیا برود، آیا روزه ‏هاى پدر بر عهده پسر دوم است؟ همه مراجع: خیر، بر سایر پسران تکلیفى نیست. ۱۳۵: اگر پسر بزرگ‏ تر بخواهد براى روزه‏ هاى پدر از دنیا رفته ‏اش، کسى را اجیر کند، آیا مى‏ تواند از ترکه میت خرج کند؟ همه مراجع: خیر، پسر بزرگ ‏تر باید خودش روزه‏ هاى پدر را به جا آورد و یا از اموال خود، کسى را اجیر کند و حق ندارد از ترکه میت چیزى خرج کند؛ مگر آنکه پدر وصیت کرده باشد. ۱۳۶: اگر پسر بزرگ ‏تر خانواده روزه ‏هاى پدر را قضا نکند، آیا بر سایر پسران تکلیفى هست؟ همه مراجع: خیر، بر سایر پسران تکلیفى نیست. @FATEMI133
◾️روضه شب سوم محرم ، روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ◾️یکی از سخت ترین و عاطفی ترین مراثی ، مرثیه اولیا مخدره حضرت رقیه بنت الحسین علیها السلام است ، در کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی به نقل از کتاب کامل بهایی نوشته عمادالدین طبری و او از کتاب الحاویه تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونى ( از دانشوران اهل سنت ) چنین نقل میکند ، که : ◾️برای حفظ امانتداری عین مطلب را از کتاب نفس المهموم (ص ۴۱۶ ) در این مجموعه قرار میدهم . ◾️کان‏ للحسین‏ علیه‏ السلام‏ بنت‏ صغیره لها أربع‏ سنین‏ قامت‏ لیله من‏ منامها و قالت‏: أین‏ أبی‏ الحسین‏ علیه‏ السلام‏ برای امام حسین علیه السلام دختر کوچکی بود که چهار سال بیشتر نداشت ، از خواب بیدار شد وگفت پدرم حسین علیه السلام کجاست ◾️ فإنی‏ رأیته‏ الساعه فی‏ المنام‏ مضطربا شدیدا. پدرم کجاست که من اکنون او را در خواب دیدم. فلما سمعن‏ النسوه ذلک‏ بکین‏ و بکى‏ معهن‏ سائر الأطفال‏ و ارتفع‏ العویل‏، چون زنان این‌ سخن بشنیدند گریستند و کودکان دیگر هم صدا به شیون بلند کردند . فانتبه‏ یزید من‏ نومه‏ و قال‏: ما الخبر؟ ففحصوا عن‏ الواقعه و قصوها علیه‏، یزید بیدار شد و پرسید:چه‌خبر است؟ تفحّص کردند و قضیه بازگفتند فأمر بأن‏ یذهبوا برأس‏ أبیها إلیها فأتوا بالرأس‏ الشریف‏ و جعلوه‏ فی‏ حجرها، یزید گفت:سر پدرش را نزد او ببرید ، سر پدر را آوردند و دردامنش نهادند تا نگاهش به سر افتاد گفت فقالت‏: ما هذا راس ؟ این سر کیست قالوا: رأس‏ أبیک‏. گفتند : سر پدرت ففزعت‏ الصبیه و صاحت‏ فمرضت‏ و توفیت‏ فی‏ أیامها بالشام. آن دختر را دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار شد در همان روزها در شام در گذشت. و روی هذا الخبر فی بعض التألیفات بوجه أبسط و فیه: فجاؤوا بالرأس الشریف إلیها مغطى بمندیل دیبقی، فوضع بین یدیها و کشف الغطاء عنه فقالت: و این روایت در بعض کتب‌ مفصّلتر آمده است که بر آن سر شریف دستمال و پارچه ای افکندند و پیش آن دختر نهادند و روپوش‌از آن برداشتند وپرسید ما هذا الرأس؟ این سر ازآن کیست قالوا: إنه رأس أبیک. گفتند سر پدرت فرفعته من الطست حاضنه له و هی تقول: آن سر را از طشت برداشت و در دامن نهاد و مى‌گفت؟ یا أبتاه من ذا الذی خضبک بدمائک،؟ کیست که تو را به خون سرت خضاب کرده ؟ یا أبتاه من ذا الذی قطع وریدیک؟، ای پدر چه کسی رگ گلوى تو را بریده یا أبتاه من ذا الذی أیتمنی على صغر سنی؟، اى پدر چه کسی مرا به این‌ کوچکى یتیم کرد؟ یا أبتاه من بقی بعدک نرجوه؟، اى پدر پس از تو به که امیدوار باشیم؟ یا أبتاه من للیتیمه حتى تکبر؟ اى پدر این دختر یتیم را که بزرگ ‌کند ؟ و ذکر لها من هذه الکلمات و از این قبیل سخنان نقل کند تا گوید إلى أن قال:- ثم إنها وضعت فمها على فمه الشریف دهان بر دهان شریف پدر نهاد و بکت بکاء شدیدا حتى غشی علیها، آنقدر گریه کرد چنانکه بیهوش افتاد . فلما حرکوها فإذا هی قد فارقت روحها الدنیا. او را حرکت دادند ولی او از دنیا رفته بود. فلما رأى أهل البیت ما جرى علیها أعلوا بالبکاء و استجدوا العزاء، و چون اهل بیت این بدیدند صدا به‌گریه بلند کردند و داغشان تازه شد. و کل من حضر من أهل دمشق فلم یر ذلک الیوم الا باک و باکیه. هر کس از اهل دمشق بر آن آگاه شد زن یا مرد گریان‌ شدند.
توئی ماه من و من چون ستاره غمم گشته پدرجان بی‌شماره اگر روی کبودم را تو دیدی مکن دیگر نظر بر گوش پاره *** بیا بشنو پدرجان صحبتم را غم تو بُرده از کف طاقتم را دو چشم خویش را یک لحظه وا کن ببین سیلی چه کرده صورتم را
بر نیزه‌ها از دور می‌دیدم سرت را بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟ چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را بابا تو که گفتی به ما از گوشواره همراه خود بردی چرا انگشترت را با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه دیدم کبودی‌های چشم مادرت را یک روز بودم یاس باغ آرزویت حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
بنال ای دل نوا دارد رقیه به هر دردی دوا دارد رقیه مرض او را ز پا انداخت ،امّا مریضان را شفا دارد رقیه سه ساله کودک و این اوج عزّت؟ مدال مرحبا دارد رقیه بیا یا فاطمه اندر خرابه عزای بی ریا دارد رقیه بدور از دیدهٔ بیگانه امشب سخن با آشنا دارد رقیه ز دست ساربان و زجر و خولی به بابا شکوه ها دارد رقیه ز خونین چهره میبوسید و می گفت غم بی انتها دارد رقیه بیا ای یار پیشانی شکسته که با مهمان صفا دارد رقیه چه با جا آمدی ای جان جانان ببین جا در کجا دارد رقیه از آن روزی که افتادی به مقتل دل پر ماجرا دارد رقیه دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست وطن در کربلا دارد رقیه بمیرم از چه لبهایت کبود است بگو محشر به پا دارد رقیه پدر بر چهره ام یک دم نظر کن رُخ زهرا نما دارد رقیه به جرم عاشقی جان بر لب آمد شکایت زاشقیا دارد رقیه خدا خواهد اگر ،می میرم امشب که هر شب این دعا دارد رقیه