eitaa logo
نفوس مطمئنه
375 دنبال‌کننده
753 عکس
481 ویدیو
64 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 🌸🌸🌸 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید آوینی نتیجه نهایی را باید در سرنوشت موعود جهان جستجو کرد .ما مرده و شما زنده.خواهیم دید که بلاخره چه کسی پیروز خواهد شد و چه کسی زمین را به ارث خواهد برد؟ حق یا باطل،امام حسین علیه السلام یایزید،حزب الله یا صدام،حضرت امام و یا غرب و شرق،امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یا دجال.
✋شهید حسن طهرانی مقدم و فراهم سازی مقدمات ظهور گاهی اوقات بچه می پرسیدند: چرا تلویزیون بابای خیلی ها را نشان می دهد؛ اما شما را نشان نمی دهد؟ هیچ وقت نمی گفت: این کارها همه کار ماست. این اواخر می گفت: «می خواهیم کاری کنیم که به واسطه کار ما (ساخت موشک)، مقدمات ظهور فراهم شود. وقتی امام زمان (عج) تشریف بیاورند، شاید از این ابزار ما (موشک) استفاده کنند. اگر صبور باشید شما ههم در اجر آن شریک خواهید بود». برخی اوقات می گفت: «کاری که شما می کنید برای امام زمان (عج) و همه شیعیان و مسلمانان جهان اسلام است و آخرش هم شهادت. همین کاری را که شما با پنجاه شصت نفر نیرو در مدت پنج سال جلو بردید، کشورهای پیشرفته ای مثل روسیه با کلی تجهیزات پیشرفته و نیروهای متخصص و پروفسور با سه هزار نیرو در مدت سی سال انجام اده است». ما از این حرف ها خیلی روحیه می گرفتیم. کتاب با دست های خالی؛ خاطراتی از شهید حسن طهرانی مقدم؛ نویسنده مهدی بختیاری؛ نشر یا زهرا (س)، چاپ سوم- پاییز ۱۳۹۵؛ صفحه ۷۷ و ۸۱ خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
طهرانی مقدم ونقش او در مقدمات ظهور https://eitaa.com/fatemi48/375 معرفی سرباز به امام زمان https://eitaa.com/fatemi48/373 این مسئولیت را قبول کن https://eitaa.com/fatemi48/372 عملیاتی که باعنایت حضرت آغاز شد https://eitaa.com/fatemi48/371 شهید اندرزگو وامدادامام زمان علیه‌السلام https://eitaa.com/fatemi48/370 رابطه انقلاب اسلامی با امام زمان https://eitaa.com/fatemi222/12225
💠 حسن آبشناسان، طراح عملیات قادر و از فرماندهان میدانی در رویارویی با ارتش بعث عراق امیر سرافراز ارتش در مرحله دوم به شهادت رسید🌷
"شیر صحرا" لقب که بود؟ 🔸فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد! 🔹وی با کمک هشت کلاه سبز ایرانی در منطقه دشت عباس چنان بلایی بر سر نیروهای عراقی آورد که رادیو عراق اعلام کرد؛ یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقر شده است! 🔸 در سال 1335 وارد ارتش شد سریعا به نیروهای ویژه پیوست. 🔹 فارغ التحصیل اولین دوره رنجری در ایران بود. 🔸 دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلند گذراند. 🔹در اسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان ، اول شد و قدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند. 🔸 وی اولین کسی بود که در دوران دفاع مقدس توانست نیروهای عراقی را به اسارت بگیرد ، او طی نامه ای به صدام حسین وی را به نبرد در دشت عباس فرا خواند ، صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال "عبدالحمید" به منطقه دشت عباس فرستاد ، "عبدالحمید" کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده بود و هفتم شده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقیها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت گرفت. 🔹 درسال 1362 به فرماندهی قرارگاه حمزه و سپس فرماندهی لشکر 23 نیروهای ویژه منسوب شد. بخاطر رشادتش در جنگ به او لقب "شیرصحرا" دادند. 🔸 دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. کارهای او با هیچ قاعده ای جور در نمی آمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام می رساند؛ بدون دادن حتی یک نفر تلفات. یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار می کرد، پرسید: «جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمی شوم. آخر چطور می شود که شما چهل کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟» 🔹وی در عملیات "قادر" در منطقه "سرسول" بر اثر اصابت ترکش توپ به شهادت🌹 رسید. بعداز شهادت او رادیو عراق با شادی مارش پیروزی پخش کرد. 🔸 اینها گوشه ای از رشادت بزرگ مردی بود که اکثریت ایرانیان او را نمی شناسند. او سرلشکر شهید "حسن آبشناسان " فرمانده شجاع نیروهای ویژه ارتش سرافراز ایران بود. ♦نسل سوم ما متاسفانه به دلیل کم توجهی یا بی توجهی ما با غیور مردانی چون شهید آبشناسان🌹 آشنا نیستند. 💢 جهت معرفی این شهید والا مقام منتشر کنید فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
سيره رفتارى شهدا با همسرانشان 👇👇
✋شهيد كلاهدوز همسر شهيد يوسف كلاهدوز مي‏گويد: «اوايل زندگي درست بلد نبودم غذا درست كنم. يادم هست بار اول كه خواستم تاس كباب درست كنم، سيب‏زميني‏ها را خيلي زود با گوشت ريختم. يوسف كه آمد، رفتم غذا را بياورم، ديدم همه سيب‏زميني‏ها له شدند. خيلي ناراحت شدم و رفتم يك گوشه‏اي شروع كردم به گريه كردن. يوسف آمد و پرسيد: چه شده؟ من هم قضيه را برايش تعريف كردم. او حسابي خنديد، بعد هم رفت غذا را كشيد و آورد با هم خورديم. آن قدر پاي سفره مرا دلداري داد و از غذا تعريف و تمجيد كرد كه يادم رفت غذا خراب شده بود. يوسف هيچ گاه به غذا ايراد و اشكال نمي‏گرفت. حتي گاهي پيش مي‏آمد كه بر اثر مشغله زياد، دو روز غذا درست نمي‏كردم، ولي او خم به ابرو نمي‏آورد. بارها از او پرسيدم: چه دوست داري برايت درست كنم؟ مي‏خنديد و مي‏گفت: «غذا، فقط غذا» مي‏گفت دوست دارم راحت باشي».[نيمه پنهان، ش 78، صص 26 و 27.] خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
✋شهيد مهدي زين الدين همسر شهيد زين الدين درباره اهتمام اين شهيد به ياري دادن همسر در امور منزل مي‏گويد: ظرف‏هاي شام معمولاً دو تا بشقاب و يك ليوان بود و يك قابلمه. وقتي مي‏رفتم آنها را بشويم، مي‏ديدم همانجا در آشپزخانه ايستاده، به من مي‏گفت: «انتخاب كن، يا بشور يا آب بكش». به او مي‏گفتم: مگر چقدر ظرف است؟ در جواب مي‏گفت: هر چه هست، با هم مي‏شوييم. يك روز خانواده مهدي همه منزل ما مهمان بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدي همه با هم سر سفره نشسته بوديم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخانه چيزي بياورم. وقتي آمدم، ديدم همه تقريباً نصف غذايشان را خورده‏اند، ولي مهدي دست به غذايش نزده تا من برگردم.[يادگاران، كتاب زين الدين، ص 19.] خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280
✋شهيد حجت الاسلام نواب صفوى همسر شهيد نواب صفوى درباره هنرمندي در جدا ساختن روحيات خارج از محيط خانه از رفتار خانوادگي‏اش مي‏گويد: شهيد نواب صفوى از نظر اخلاق اصلاً خشن نبود. گاهي در اوج هيجان كه با دوستانش در مورد مسائل مملكتي و جنايت‏هاي شاه گرم صحبت بود، ايشان را صدا مي‏زدم و از او درخواستي مي‏كردم. مي‏ديدم آن آدم پرشور و جدي و هيجانى، به يك‏باره با من و در جواب من آرام و ملايم مي‏شد. ايشان آن قدر به من محبت داشت كه اين محبت را گاهي با جملاتي مثل «كوچكت هستم» يا «نوكرت هستم» به من ابراز مي‏كرد. فلاكيان زمين، ش 13، ص 11. خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280
✋شهيد صياد شيرازى دختر شهيد صياد شيرازى مي‏گويد: رفتار پدرم با مادرم بسيار محبت آميز و همراه با احترام بود. مادرم تعريف مي‏كرد كه در سال اول ازدواجشان يك روز در حال اتوزدن لباس پدر بودند كه ناگهان پدر سررسيد و از مادرم گله كرد و به او گفت: شما خانم‏ خانه هستيد و وظيفه‏اي در قبال انجام دادن كارهاي شخصي من نداريد. شما همين قدر كه به بچه‏ها برسيد كافي است. من تا آنجا كه به ياد دارم، پدرم خودش لباس‏هايش را مي‏شست و پهن و جمع مي‏كرد.و اتو مي‏زد، و به طور كلي انجام دادن كارهاي شخصي‏اش با خودش بود. بارها شده بود كه به محض اينكه به خانه مي‏رسيدند، تا پاسي از شب در امور منزل به مادرم كمك مي‏كردند و به طور قطع مي‏توانم بگويم برنامه هر هفته پدرم در روزهاي جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ به طوري كه اجازه نمي‏داد مادرم و حتي ما در اين كار او را كمك كنيم. به جرئت مي‏توانم بگويم كه در طول سال، مثلاً صد بار آشپزخانه منزل شسته مي‏شد، نود و پنج بارش را پدرم مي‏شست.[افلاكيان زمين، ش 10، صص 15 و 16.] خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280