🔸️ابراهیم روزها بسیار انسان شوخ و بذله گویی بود. خیلی هم عوامانه صحبت می کرد.
🔹️اما شب ها معمولا قبل از سحر بیدار بود و مشغول نماز شب می شد. تلاش هم می کرد این کار مخفیانه صورت بگیرد. ابراهیم هر چه به این اواخر نزدیک می شد. بیداری سحرهایش طولانی تر بود. گویی می دانست در احادیث نشانه شیعه بودن را بیداری سحر و نماز شب معرفی کرده اند.
📚 سلام بر ابراهیم
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
مداحی آنلاین - وجود غم گرفته تو رنگ عشقه - جواد مقدم.mp3
7.21M
🔳 #وفات_حضرت_معصومه(س)
🌴وجود غم گرفته ی تو رنگ عشق
🌴برای ما قم شبیه شهر دمشق
🎙 #جواد_مقدم
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
آرزویی که به حقیقت پیوست
🔹شهید ابوالقاسم اسماعيل زاده در ۱۸ سالگى و دو روز بعد از آغاز جنگ به منطقه جنگى اعزام شد و در تمام دوران جنگ در جبهه حضور مؤثرى داشت. در پشت جبهه مدتى مسئول سپاه بيدخت، كاخك و واحد بسيج گناباد بود و سازماندهى نيروها را بر عهده داشت.
🔹در يكى از مرخصىها كه خانوادهاش به او پيشنهاد ازدواج داده بودند با اين شرط كه با يكى از بستگان شهدا يا جانبازان باشد، قبول نمود و در ۲۱ سالگى با خانم بتول خواجه رضا شهرى كه خواهر يكى از جانبازان بود؛ ازدواج كرد. ثمره اين ازدواج يك پسر به نام رسول است كه در تاريخ اول فروردين ماه سال ۱۳۶۵ به دنيا آمد. بعد از يك هفته از ازدواج دوباره به جبهه رفت.
🔹يكى از دوستان شهيد مىگويد: «وقتى قطعنامه ۵۹۸ از طرف جمهورى اسلامى ايران قبول شد، ايشان در اتاق گردان خيلى ناراحت بود و مىگفت: جنگ تمام شد و به آرزويمان نرسيديم.»
#معرفی_شهید #شهید_دفاع_مقدس
#بسم رب الشهداء🥀
شهید علی محمد غنی زاده، فرزند یوسفعلی غنی زاده بیدختی، درتاریخ ۱۳۴۲/۵/۱۹در مشهد، در خانواده ای متدین و انقلابی، دیده به جهان گشود.
دوره تحصیلی خود را تا ورودی به دانشگاه گذراند.
شهید غنی زاده علاقه وافري به قرآن ، زیارت عاشورا ،و دعاي کمیل داشت. راستگو صبور و بردبار بود.همواره در امور خیر پیش قدم بود .
ارادت خاصی به امام و انقلاب داشت به گونه ای که در وصیت نامه خود نوشته است (خداوند اگر خواست ومن شهید شدم اولین وصیت من اینست که مادرم برای شهادت من بی تابی نکند ومقاوم و صبور باشد از وی میخواهم برای دوام حکومت اسلامی و طول عمر رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی دعا کند چون دعای مادر شهید مستجاب است)
شهید غنی زاده اولین بار در سن ۱۸ سالگی برای گذراندن دوران خدمت مقدس سربازی از طریق ارتش به جبهه دفاع مقدس (جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه ایران)اعزام گردید.مدت.۲۰ ماه به عنوان سرباز وظیفه در جبهه خدمت نمود . سرانجام در تاریخ ۲۲مهر.۱۳۶۳در منطقه بانه کردستان بر اثر برخورد گلوله برسر ورد شدن ماشین از روی پیکرشان جام شهادت را سرکشید و به دیدار معبود شتافت.
شهید در وصیت نامه بجا مانده از خود نوشته است(چنانچه مادر و پدر مهربانم شهادت نصیب و روزی من شد امیدوارم چون همیشه درجوار مولی علی ابن موس الرضا زندگی کرده ام جنازه ام را در جوار حضرتش دفن کنید)
پیکر پاک وی طبق وصیتش در صحن آزادی حرم مطهر در مشهد مقدس به خاک سپرده شد
روحشان شاد و یادشان گرامی 🌹
🕯اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍوعجل فرجهم🖤
امروز بود کتکش زدن
امروز بود رفت توی کُما و دیگه برنگشت
آنروز بود که بابا و مامانش داغدار شدن
دقیقا" ۴ آبان بود
اون روز غمگین ...❤️🩹
#آرمانعلیوردیمدافعدینوامنیت..
در ۴ آبان ماه ۱۴۰۱ در حالی که جز کتابهایش چیزی همراهش نبود، به دست عوامل اغتشاشگر در منطقه اکباتان #شکنجه و سپس روز ۶ آبان به درجه رفیع شهادت رسید.
#شھیدآرمانعلیوردے🌹
✍شادی ارواح طیبه شهدا و شهید علیوردی، یک صلوات به همراه یک حمد و توحید عنایت بفرمایید.
🍀یه تجربه کاربردی از #داش_ابرام
🔆یه بار بعدِ هیئت نشسته بودیم و داشتیم با بچهها حرف میزدیم.
ابراهیم توی اتاق دیگه تنها نشسته بود ، توی حال خودش بود. وقتی بچهها رفتن.اومدم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود. باتعجب دیدم هر چند لحظه یکبار سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش میزنه.
گفتم: "چیکار میکنی داش ابرام ؟!"
از جا پرید ، مکثی کرد و گفت: "هیچی، هیچی، چیزی نیست".
گفتم:"به جون ابرام وِلت نمیکنم. باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت"
مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدمایی که بغض کردهاند گفت: "سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه."!😧
#ابراهیم_هادی
#تنبیه_نفس
فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi48/281
پادکست-فلسطین.mp3
14.05M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 جنگ ۳۳ روزه لبنان .... و خاطره حاج قاسم عزیز از عنایت حضرت زهرا (س) به رزمندگان حزب الله و جبهه مقاومت
🌹خاطره ای جالب از بیت المال...
💢یک بار که شهید از جبهه برگشت در ساکش قاشق و چنگالی بود که به هم وصل بودند، یکی از خواهرانش از ایشان قاشق و چنگال را خواست اما گفت این اموال بیت المال است، وقتی بعد از مرخصی برگشت که دوباره به جبهه برود در سپاه باغملک متوجه شد که قاشق و چنگال در ساکش نیست، با وجود اینکه در آن زمان وسیله نقلیه کم بود اما به هپرو برگشت و با خوشروئی و محبت قاشق چنگال را که می گفت اموال بیت المال است از خواهرش گرفت و دوباره به باغملک برگشت
شهید جعفر رحیمی
فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi48/281