eitaa logo
نفوس مطمئنه
531 دنبال‌کننده
978 عکس
647 ویدیو
92 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
24.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 🎥 صحنه های مستند از جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس با نوحه ای حماسی و خاطره انگیز از 🔰 این از جمله آخرین نواهای صادق آهنگران همزمان با پایان یافتن جنگ تحمیلی می باشد... 🎙...تا آخرین نفر ، تا آخرین نفس ، ما ایستاده ایم پیروزی حسین(ع) ، رمز شهادت است فیض و وصال حق ، اوج شهادت است سرمایه ی حیات ، در استقامت است این سیر مکتبی ، تا بی نهایت است آیینه ی دل از ، عشق تو یا حسین(ع) ما جلوه داده ایم هرگز نمی رویم ، در زیر بار ننگ تا محو فتنه ها ، کوبیم طبل جنگ بر دشمن خدا ، گیریم عرصه تنگ در جبهه می شویم ، آماده بی درنگ با بانگ یا حسین(ع) ، از مادر زمان ، آزاده زاده ایم لبیک گفته ایم ، ما بر صلای دوست از کربلای خون ، تا کربلای دوست....
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 وقتی رفتار مردم غزه همه را تحت تاثیر قرار می‌دهد 🔹دختری که می‌گوید خانواده‌اش صهیونیست هستند از ایمان بالای مردم غزه می‌گوید 🍃🌸
سیره شهدا... خدا نکند عادی شود....
ارادت خاصی به حضرت فاطمه داشت چند مسجد و فاطمیه هم به نام و یاد بی بی ساخت به نام حضرت روضه میگرفت چند لحظه قبل از شهادت صدای رسای حاجی بلند میشود که میگوید: صلوات بفرست،آخرین ذکری که از حاجی و دیگران موقع سقوط هواپیما شنیده می شود ذکر مقدس"یا فاطمه زهرا" است احمدکاظمی🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 شهیدآوینی: حزب الله اهل ولایت است و اهل ولایت بودن دشوار است پایمردی می‌خواهد و وفاداری
🌹آن شب توی همان صحن همیشگی که به امام رضا(ع) توسل می کرد. با مولا قرار گذاشت چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و باهر قدم یک بیت برای آقا امام رضا (ع) بگوید. قدم برمی‌داشت، اشک‌هایش می‌ریخت و زیر لب زمزمه می‌کرد... هنگامی که عاشقان و شیفتگان امام رئوف پا در حرم منورش می‌گذارند، از پیر و جوان، از شهری و روستایی، همگی تا چشم شان به گنبد طلایی امام رضا (ع) و کبوترهای حرم می‌افتد، ناخودآگاه بعد از عرض سلام و ادب به ساحت قدسی آن امام همام، این اشعار را در زیر لب زمزمه می‌کنند: قربون کبوترای حرمت قربون این همه لطف و کرمت از روزی که با تو آشنا شدم مورد مرحمت خدا شدم گفته‌ایی هر کی بیاد به پا بوسم تو گرفتاری بدادش می‌رسم منم امروز به زیارت اومدم به امیدی در خونه‌ات اومدم گفته‌ایی هر کی بیاد به دیدنم من میام سه جا بهش سر می‌زنم توی قبرم رضا جون منتظرم که بزاری کف پاتو رو سرم از گناه بال و پرم سوخته شده چشم من به حرمت دوخته شده... شاعر این اشعار کسی نیست جز شهید غلامعلی رجبی از مداحان اهل بیت(ع) که در 6 مرداد سال 67 در عملیات "مرصاد" با ذکر یازهرا (س) ردای شهادت را پوشید و به دیدار معبودش شتافت. کتاب شهداواهل بیت ناصرکاوه
💢 راست میگفت که دل نردبانیست که آدمی را به آسمان می رساند. من سالها نماز خواندم و اشک ریختم اما نمی دانستم 👈 دعای عاشق و عارف دلشکسته سریع العجابه تر از عابد بی احساس است. 🌷از امروز من نمازم را میخوانم اما نه در مقام یک عابد بی احساس بلکه در مقام یک عاشق که معشوق ندیده دل به ظلمات زده تا به نور مطلق برسد 🔴
در آلمان بستری بود، یک روز وارد اتاقش شدم با دیدن انبوه پرستاران و پزشکانی که گریه می‌کردند، نگران شدم نکند اتفاقی افتاده. با پرفسور فرانسوی که در آلمان طبابت می‌کرد، در حال گفتگو بودم. او با کنایه به صمد گفت: خمینی تو را به این روز انداخته، حالا چقدر از او متنفر هستی؟ او جواب داد: عشق من به امام با همین زخم‌ها بیشتر شده. پزشکی دیگر صحبت‌ها را ترجمه می‌کرد و پرستارها به صمد و آن پزشک فرانسوی خیره شده بودند، حرف‌های صمد آن‌ها را به گریه واداشته بود؛ چرا که منتظر بودند بگوید اگر خوب شوم دیگر... ولی او می‌گفت من به محض پیاده شدن از هواپیما مستقیم به منطقه‌ی نبرد می‌روم و باز هم می‌جنگم... آن روز همه شنیدند که آن جراح فرانسوی گفت: حالا مطمئن شدم که هواپیماهای سوپراتاندارد که به تازگی به عراق داده شده، چرا کارایی ندارد. با این روحیه‌ای که در شماست، چیزی نمی‌تواند شما را متوقف کند. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
بهش می‌گفتم دانیال ، حالا درسته اردوی جهادی خوبه ،ولی تو تک بچه خانواده ای مادرت تنهاست، نمیخواد همیشه هم همراه ما باشی ؛ می‌گفت : مادرم تنهاست ، ولی سقف سالم بالا سرشه ، سقف این خونه ها بریزه رو سر یک مادر ، با خودم چی بگم؟ من باید بیام، وظیفمه!!.. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
تا جایی که ازش برمی‌آمد و قانون اجازه می‌داد، گره از کار مردم باز می‌کرد. خیلی هم می‌آمدند پیشش. هر جا هم که می‌رفتیم، دوره‌اش می‌کردند؛ حرفشان را می‌زدند و مشکلشان را می‌گفتند. صیاد هم با حوصله گوش می‌کرد. گاهی هم یادداشت می‌کرد. شماره‌ی تلفن می‌داد که تماس بگیرند.