eitaa logo
نفوس مطمئنه
372 دنبال‌کننده
764 عکس
492 ویدیو
64 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 🌸🌸🌸 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویژگی فرماندهی از زبان حاج قاسم عزیز دوران جنگ تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ سند افتخار یک ملت در دفاع مقدس 💎 وقتی حلقه ازدواج سهم کمک‌های پشت جبهه می‌شود.
سلام مباحث معرفتی حضرت معصومه سلام الله علیها نشر جهت مطالعه https://eitaa.com/fatemi222/8860
روزى را نزديك خواهيم نمود كه اسراييل چنان بترسد و در فكر اين باشد كه مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بيرون بيايد. باشد كه ما شبانگاهان بر سرشان بريزيم؛ همچون عقابان تيزپروازى كه شب و روز برايشان معنا ندارد و باشد آنجايى به هم برسيم كه با گرفتن هزاران اسير از صهيونيست‏‌ها به جهانيان ثابت كنيم‌ ما به اتكا به سلاح ايمانمان می‌‏جنگيم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
‌🔸️ابراهیم روزها بسیار انسان شوخ و بذله گویی بود. خیلی هم عوامانه صحبت می کرد. 🔹️اما شب ها معمولا قبل از سحر بیدار بود و مشغول نماز شب می شد. تلاش هم می کرد این کار مخفیانه صورت بگیرد. ابراهیم هر چه به این اواخر نزدیک می شد. بیداری سحرهایش طولانی تر بود. گویی می دانست در احادیث نشانه شیعه بودن را بیداری سحر و نماز شب معرفی کرده اند. 📚 سلام بر ابراهیم ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 (س) 🌴وجود غم گرفته ی تو رنگ عشق 🌴برای ما قم شبیه شهر دمشق 🎙 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
آرزویی که به حقیقت پیوست 🔹شهید ابوالقاسم اسماعيل زاده در ۱۸ سالگى و دو روز بعد از آغاز جنگ به منطقه جنگى اعزام شد و در تمام دوران جنگ در جبهه حضور مؤثرى داشت. در پشت جبهه مدتى مسئول سپاه بيدخت، كاخك و واحد بسيج گناباد بود و سازمان‌دهى نيروها را بر عهده داشت. 🔹در يكى از مرخصى‏‌ها كه خانواده‏‌اش به او پيشنهاد ازدواج داده بودند با اين شرط كه با يكى از بستگان شهدا يا جانبازان باشد، قبول نمود و در ۲۱ سالگى با خانم بتول خواجه رضا شهرى كه خواهر يكى از جانبازان بود؛ ازدواج كرد. ثمره‏ اين ازدواج يك پسر به نام رسول است كه در تاريخ اول فروردين ماه سال ۱۳۶۵ به دنيا آمد. بعد از يك هفته از ازدواج دوباره به جبهه رفت. 🔹يكى از دوستان شهيد مى‌گويد: «وقتى قطعنامه‏ ۵۹۸ از طرف جمهورى اسلامى ايران قبول شد، ايشان در اتاق گردان خيلى ناراحت بود و مى‌گفت: جنگ تمام شد و به آرزويمان نرسيديم.»
رب الشهداء🥀 شهید علی محمد غنی زاده، فرزند یوسفعلی غنی زاده بیدختی، درتاریخ ۱۳۴۲/۵/۱۹در مشهد، در خانواده ای متدین و انقلابی، دیده به جهان گشود. دوره تحصیلی خود را تا ورودی به دانشگاه گذراند. شهید غنی زاده علاقه وافري به قرآن ، زیارت عاشورا ،و دعاي کمیل داشت. راستگو صبور و بردبار بود.همواره در امور خیر پیش قدم بود . ارادت خاصی به امام و انقلاب داشت به گونه ای که در وصیت نامه خود نوشته است (خداوند اگر خواست ومن شهید شدم اولین وصیت من اینست که مادرم برای شهادت من بی تابی نکند ومقاوم و صبور باشد از وی میخواهم برای دوام حکومت اسلامی و طول عمر رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی دعا کند چون دعای مادر شهید مستجاب است) شهید غنی زاده اولین بار در سن ۱۸ سالگی برای گذراندن دوران خدمت مقدس سربازی از طریق ارتش به جبهه دفاع مقدس (جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه ایران)اعزام گردید.مدت.۲۰ ماه به عنوان سرباز وظیفه در جبهه خدمت نمود . سرانجام در تاریخ ۲۲مهر.۱۳۶۳در منطقه بانه کردستان بر اثر برخورد گلوله برسر ورد شدن ماشین از روی پیکرشان جام شهادت را سرکشید و به دیدار معبود شتافت. شهید در وصیت نامه بجا مانده از خود نوشته است(چنانچه مادر و پدر مهربانم شهادت نصیب و روزی من شد امیدوارم چون همیشه درجوار مولی علی ابن موس الرضا زندگی کرده ام جنازه ام را در جوار حضرتش دفن کنید) پیکر پاک وی طبق وصیتش در صحن آزادی حرم مطهر در مشهد مقدس به خاک سپرده شد روحشان شاد و یادشان گرامی 🌹 🕯اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍوعجل فرجهم🖤
امروز بود کتکش زدن امروز بود رفت توی کُما و دیگه برنگشت آنروز بود که بابا و مامانش داغدار شدن دقیقا" ۴ آبان بود اون روز غمگین ...❤️‍🩹 .. در ۴ آبان ماه ۱۴۰۱ در حالی که جز کتاب‌هایش چیزی همراهش نبود، به دست عوامل اغتشاش‌گر در منطقه اکباتان و سپس روز ۶ آبان به درجه رفیع شهادت رسید. 🌹 ✍شادی ارواح طیبه شهدا و شهید علی‌وردی، یک صلوات به همراه یک حمد و توحید عنایت بفرمایید.
🍀یه تجربه کاربردی از 🔆یه بار بعدِ هیئت نشسته بودیم و داشتیم با بچه‌ها حرف می‌زدیم. ابراهیم توی اتاق دیگه تنها نشسته بود ، توی حال خودش بود. وقتی بچه‌ها رفتن.اومدم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود. باتعجب دیدم هر چند لحظه یکبار سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش می‌زنه. گفتم: "چیکار می‌کنی داش ابرام ؟!" از جا پرید ، مکثی کرد و گفت: "هیچی، هیچی، چیزی نیست". گفتم:"به جون ابرام وِلت نمی‌کنم. باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت" مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدمایی که بغض کرده‌اند گفت: "سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه."!😧 فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
🔷 شهید آوینی: «این جبهه‌ها به گستردگی تاریخ است، تاریخ مبارزه انبیا و مومنین با طواغیت و مستکبرین، و ما از نماز برای نبرد با دشمن قدرت می‌گیریم.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 پادکست گزارشی از تجاوز به سرزمین 🇵🇸 و ادعای توراتی آنان مبنی بر تملک تاریخی بر این سرزمین .... گفتاری از محقق فرزانه حجت الاسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 جنگ ۳۳ روزه لبنان .... و خاطره حاج قاسم عزیز از عنایت حضرت زهرا (س) به رزمندگان حزب الله و جبهه مقاومت
🌹خاطره ای جالب از بیت المال... 💢یک بار که شهید از جبهه برگشت در ساکش قاشق و چنگالی بود که به هم وصل بودند، یکی از خواهرانش از ایشان قاشق و چنگال را خواست اما گفت این اموال بیت المال است، وقتی بعد از مرخصی برگشت که دوباره به جبهه برود در سپاه باغملک متوجه شد که قاشق و چنگال در ساکش نیست، با وجود اینکه در آن زمان وسیله نقلیه کم بود اما به هپرو برگشت و با خوشروئی و محبت قاشق چنگال را که می گفت اموال بیت المال است از خواهرش گرفت و دوباره به باغملک برگشت شهید جعفر رحیمی فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
✍️شهید حاج قاسم سلیمانی: ما در همه ابعاد معنوی، عملکردی و کارکردی فقیر به ذات هستیم؛ باید دعا کنیم همه‌مان عاقبت‌به‌خیر شویم که امامان معصوم (ع) نیز بر این موضوع تأکید دارند....
🌴 نماز عاشقان
⭐️ شهید سید مرتضی آوینی
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 روایت از ماه های زمینی؛ شهید رضا سمندری مخلص و گمنام معاون گردان غواصی یاسین بود. حاضر نشد در جایگاه در میدان صبحگاه نزد نیرو ها بعنوان فرمانده معرفی شود نیرو ها او را در میدان عمل شناختند. 📎به روایت علیرضا دلبریان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از معدود مصاحبه های شهید محمدتقی رضوی از مسئولان ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی -- دوران جنگ تحمیلی این گفتگو بعد از عملیات فتح المببن صورت گرفته است -- فروردین ۱۳۶۱
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 فیلمی بسیار دیدنی و خاطره انگیز از نبرد نزدیک رزمندگان اسلام با انبوهی از تانک های مدرن و پیشرفته عراقی در عملیات عاشورایی 👌 این فیلم زیبا و حماسی را باید صدها بار دید و به شجاعت و شهامت این دلاور مردان بارها احسنت گفت و درود فرستاد. همین رشادت ها و ایثارها در دفاع مقدس بود که بعد از جنگ تحمیلی هیچ کشوری جرأت حمله به ایران اسلامی را به خود نداده است. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔸گویند چرا دل به شهیدان دادی؟! والله که من دل ندادم، آنها بُردند ...
🌾 روایتی از ۱۳شهید نوجوان جهرمی که روز عاشورای ۶۲ تشنه شهید شدند... 🌷بمناسبت فرارسیدن هشتم آبان، روز بسیج دانش آموزی👇 🌷 اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم. حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان ونوجوان معصوم. شاید اولین سالی بود که بچه‌ها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر  و برخی دیگر چیزی می‌نوشتند. شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم. بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله می‌کردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت 4 جاده ناامن می‌شد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز می‌شد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را ناامن می‌کرد. روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش می‌رسید. نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند. هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچه‌ها می‌گرداند تا بنوشند اما عاشورا بود وکسی لب به آب نمی زد. حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود. نزدیک ظهر مقداری نان و خرما بین بچه‌ها تقسیم شد و به عنوان ناهار آن را درون اتوبوس میل کردند. فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظه‌ای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نوجوان چهارده پانزده ساله با آن جثه‌ کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند. سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و می‌گفت خیلی دلم شور می‌زند. دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم که ناگهان متوجه شدم جاده بسته شده است و یک مینی بوس  ویک سواری کنار جاده ایستاده بودند. فکر کردم تصادف شده است. پاهایم را تا آخر روی ترمز فشار دادم، چند نفر با لباس مبدل بسیجی و اسلحه اطراف جاده ایستاده بودند. ناگهان دو سه نفر آرپیجی به دست وسط جاده ظاهر شدند و به سمت ما نشانه رفتند. مصطفی رهایی بلند شد و داد زد: «کوموله‌ها هستند، کوموله‌ها هستند.» شوکه شده بودم، نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. یکی از منافقین گفت: دستتان را بالا ببرید و ناگهان درب اتوبوس را باز کرد و همه را با اسلحه تهدید کرد. دور تا دورمان را با اسلحه احاطه کرده بودند و نمی شد تکان خورد. کارت اتوبوس و پلاک شخصی آن، آنها را متقاعد کرد که اتوبوس شخصی است. آنان تمام وسایل بچه‌ها را از جعبه اتوبوس بیرون آوردند و کارت شناسایی آنها را گرفتند. همه آنها بسیجی بودند به جز مصطفی رهایی که کارت سپاه داشت. با تهدید همه را به سمت جنگل بردند و تنها من و آقای نظری مانده بودیم. نمی دانم چطور باورشان شده بود که ما دو نفر شخصی هستیم و ارتباطی با رزمندگان نداریم و فقط راننده هستیم. در همین حین یک مینی‌بوس پر از مسافر هم از راه رسید و آن را هم متوقف کردند و در بین آنها سربازی را که به همراه پدر پیرش به مهاباد می رفتند، پیاده کردند و سرباز را همان جا جلو چشمان پدرش کشتند و پیرمرد را به من سپردند و گفتند پیرمرد را سوار کن و برگرد. تمام حواسم پیش بچه‌ها بود، خدایا چه بر سر بچه‌ها می‌آورند. جرأت نمی‌کردم از سرنوشت بچه‌ها بپرسم صدای شنیدن تیر از بین جنگل خیلی مرا بیتاب کرده بود با دلهره تمام پشت فرمان نشستم و با اضطراب اتوبوس را روشن کرده و به سمت نزدیکترین مقر سپاه حرکت کردم. فردا صبح زود اتوبوس را برداشتم و به محل حادثه حرکت کردیم. ماشین را کنار جنگل گذاشتم و به سرعت به طرف جنگل دویدم. غمبارترین و سخت ترین صحنه عمرم را آن جا دیدم. بدن بی‌جان و تیرباران شده 13 جوان و نوجوان معصوم که هر یک گوشه‌ای افتاده بودند و در عصر عاشورای سال 1362 به جمع شهدای کربلای 61 هجری قمری پیوستند. ☝ راوی :
انتشار به مناسبت فرا رسیدن هشتم آبان روز بسیج دانش آموزی زندگینامه و مناجات طلبه شهید نوجوان،