آقاجان ما در میان همه ی روضه ها اینجور که گاهی من تأمل کردم در برخوردهایی که از حضرت نقل شده به دوسه تا روضه خیلی حساس اند. یکی روضه ی عموجانشان علی اصغر است. این عموی شش ماهه خیلی تو دل امام زمان اثر کرده. ورضيعه بدم الوريد, مخضَّبٌ فاطلب رضيعه. وضُبا انتقامِكِ جرِّدي وقتی سید این شعر را برای امام زمان خواند، که رضیِ شیرخوارش رضيعه بدم الوريد, مخضَّبٌ فاطلب رضيعه. وضُبا انتقامِكِ جرِّدي تیر به گلویش زدند. . آقاجان بیا بیا بیا طلب کن . بیا خونخواهی کن. میگوید اینجا که رسیدم دیدم حضرت گریه میکند فرمود سید بس است دیگر .
یکی هم روضه ی عموجانشان اباالفضل العباس است. فرمود حاج محمد علی پشندی آقا فرمودند : در منا روضه ی عمویم عباس خوانده شود من هم می آیم خودم شرکت میکنم. آقاجان من هم دو جمله از عمویتان بگویم تشریف می آورید آقا ؟ آقا کنار عمه جانتان فاطمه ی معصومه ایم.
حرمله سه تا تیر زهرآلود رها کرد ، تیرها سه شعبه بود . بگویم این تیرها چه کردند؟ تیر اول مشک آب از هم درید میر لشکر شد امیدش ناامید تیر دوم پشت پیغمبر شکست چون به چشم زاده ی حیدر نشست. حسین.... تیر سوم را سه شعبه برد کار بهر حلقوم شریف شیرخوار. هم سه شعبه هم به زهر آلوده بود ، چشم گیتی این ستم نادیده بود .
تیرهای یک شعبه بدن را سوراخ میکرد، تیرهای سه شعبه اول سوراخ میکرد بعد بدن را پاره میکرد تیرهای زهرآلود هم سوراخ میکرد هم پاره میکرد هم مسموم میکرد . گلوی شیرخواره کجا تیر سه شعبه کجا؟ اول گلو را سوراخ کرد ، مِنَ اأُذُن إلی الأُذُن گوش تا گوش علی را درید .
فرمودند : البَکّائونَ خَمسَه امام صادق . بسیار گریه کنندگان در کل عالم پنج نفرند. حالا گریه کننده زیاد بوده اما اینها بَکّاء هستند زیاد گریه کردند. میفرماید : اول ؛ حضرت آدم . آمار غیبی است. دوم حضرت یعقوب . در قرآن میخوانید و ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ. انقدر گریه کرد نابینا شد. سوم: حضرت یوسف است ، که گفتم دیگر این محبت چون بر اساس معرفت است نه فقط پسر پدری نیست این ولی خدا بود حضرت یوسف دلش برای آن یکی ولی تنگ میشد. حضرت یعقوب هم دلش برای این ولی در زندان تنگ میشد. این در زندان انقدر گریه کرد که اهل زندان اعتراض کردند، یوسف دیگر چه خبر است؟ نفر سوم
ای امام رئوف ما را ببخشید برای این دو اسم بعدی که میخواهم بگویم؛ نفر چهارم علی ابن الحسین است سیدالساجدین، خیلی گریه میکرد. نفر پنجم وجود نازنین صدیقه ی کبری ست. خیلی گریه کرد اما بگویم ای امُّ الائمه اینها که غیر از شما اسم برده شدند ، نه خیلی ولی نسبتا از طول عمری بهره مند بودند اما چطور شد که صدیقه ی کبری ریحانه ی پیغمبر شما در سن جوانی در ردیف اینها قرار گرفتی؟
گریه های صدیقه ی کبری دیگر از فردا شروع میشود. می آید در کنار پیغمبر اکرم.
رسم وفا به عالم امکان نشان دهم
آب روان در کف و لب تشنه جان دهم.
من آب نوشم و شه تشنه لب
کِی آبروی خویش به آب روان دهم؟
بی دلیل نیست که سیدالشهدا برای همه ی شهدا حداکثر دوبار گریه کرده. اما برای ابالفضل دارد سه مرتبه حسین های های گریه کرده، دفعه ی سوم راوی میگوید حسین آمد کنار بدن سوراخ سوراخ شده ی عباس اما چه کند؟ باید منتظر باشد باید پاسدار خیام هم باشد. بلند شد از کنار این بدن ، راوی در مقتل الحسین مقرَّم است میگوید من به چشمم دیدم میشنیدم صدای گریه ی بلند ابی عبدلله را دارد گریه میکند به طرف خیمه ها می آید .
تا رسید نزدیک خیمه برای اینکه بچه ها اشک چشم بابا را نبینند با آستینش اشک چشمش را پاک کرد اما سکینه دوید آمد جلو ، بابا جان از عمو عباس چه خبر داری؟ فرمود إنَّ عَمَّکی قد قُتِل عمویتان عباس را کشتند. تو همین کتاب هست زینب یک جمله اینجا گفت، در داغ هیچ یک از شهدا این جمله را نگفته تا شنید عباس را کشتند، از خیمه آمد بیرون دستهایش را بالای سرش گرفت گفت : وا زیهتاه ای داد از اسیری حالا دیگر باید لباس اسارت بپوشیم.
تذکری به شعرا و مادحین آئینی
👇👇👇👇
سعی کن نوکر دربار تولا باشی
سعی کن گریه کن حضرت زهرا باشی
سعی کن خاک شوی زیر قدمهای علی
یا که ایوان نجف عاشق و شیدا باشی
سعی کن سینه زن مجلس شاه شهدا
یا عزادار غم زینب کبری باشی
سعی کن بنده شیطان مشو ای اهل ولا
سعی کن از حسد و کینه مبرا باشی
سعی کن اهل عمل باش نه تزویر و ریا
سعی کن در طلب خالق یکتا باشی
دین فروشی مکن ای مدعی بزم عزا
سعی کن در همه دم نوکر مولا باشی
پول پاکت به توچسبیده چ گویم افسوس
سعی کن درطلب لذت عقبی باشی
اهل دنیا مشو ای مشتری روز جزا
سعی کن هرنفست فوق مسیحا باشی
مدح هرکس نکن ای شاعر و مداح ولی
سعی کن مشتری هرشب سقا باشی
نام زیبای حسین بن علی کالا نیست
سعی کن بنده آن ماه دلارا باشی
غافل از قافله ی عشق غزلها گفتند
سعی کن ای دل ازین عده مجزا باشی
شاعر: عبدخدااااا
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست
زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها...
گوشه خرابه...
🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست
🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست
شب سوم محرم...
معمولا رسمه...
متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله...
زهرای سه ساله...
🔸به سنگ قبر من بیگناه بنویسید
🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
چه کردن با این نازدانه...خدا...
🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
(سازگار)
نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه...
کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه...
با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه...
هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه...
اما ...
هر جا شما بچه یتیم ببینید...
حتما نوازشش می کنید...
باهاش همدردی می کنید...
من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله...
چه خوب نوازشش کردند...
چه خوب باهاش همدردی کردن...
کنار سر بابا...
هر کجا رسیدن...
بهش تازیانه زدند...
بهش سیلی زدند...
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
گوشه خرابه... نیمه های شب...
بی بی رقیه...
شروع کرد به گریه کردن...
هی بهونه بابا میگیره...
میگه عمه جان زینب...
من بابامو میخام
عمه جان...بابام کجاست...
بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست...
صدازد...
عمه جان انقده بی تابی نکن...
عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن...
هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد...
اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن
صدای ناله اهل خرابه بلند شد...
خبر به کاخ یزید معلون رسید...
خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده...
گفتن دختر ابی عبدالله...
گوشه خرابه...
هی بهونه بابا می گیره...
نانجیب صدا زد...
خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش...
یا صاحب الزمان...
امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه...
گذاشتند جلو دختر بچه...
حالا تصور کن...
یه دختر سه ساله...
سر باباش رو در مقابلش بگذارن...
چه حالی پیدا میکنه...
تا نگاهش به سر بابا افتاد...
صدا زد بابای خوبم...
کجا بودی...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ!
بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ
بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده...
يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي
(نفس المهموم 456)
بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد...
هی دست رو صورت بابا میکشه...
هی نوازش میکنه...
گریه میکنه...
صدا زد... بابا...
نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا...
يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ
بابا... بعد از تو داد از غريبي
(انوار الشهادة 244)
خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا
دستهامون رو بستند...بابا
طناب به گردنمون انداختند...بابا
ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند...
بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند...
🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا
🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا
هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب...
بدن رو سپر میکرد...
مبادا تازیانه به ما اصابت کنه...
بابا اصلا باورم نميشه...
🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا
🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا
🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا
🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا
بابا...
ببین صورتم کبود شده...
موهای سرم سفید شده...
مثل مادرم زهرا قدم خمیده...
بابا دیگه طاقت ندارم...
دیگه تنهام نزار...
منم با خودت با خودت ببر بابا...
انقدر کنار بدن بابا ناله زد...
یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف...
عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده...
🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم
🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود
🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم
🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ
شعراء 227
-https://eitaa.com/fatemi8/382