روضه و مرثیه:
چشمی که از داغ عزایش هر سحر تر نیست
https://eitaa.com/fatemi8/134
دستی رسید بال و پرم را كشید و رفت
https://eitaa.com/fatemi8/133
چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده
https://eitaa.com/fatemi8/135
هر کجا مرغ اسیری است، ز خود شاد کنید
https://eitaa.com/fatemi8/136
من جوان بودم
https://eitaa.com/fatemi8/287
چه خیری دارد این روضه
https://eitaa.com/fatemi8/285
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
https://eitaa.com/fatemi8/286
چشمی که از داغ عزایش هر سحرتر نیست
https://eitaa.com/fatemi8/188
این تن غرق کبودی آسمان را محور است
https://eitaa.com/fatemi8/284
🔹پر بسته بود و وقت پریدن توان ..
https://eitaa.com/fatemi222/2434
🔹چشمی که ازداغ عزایش هر سحر
https://eitaa.com/fatemi222/2435
🔹مُردم ز غربت تا شبِ تارم سحر شد
https://eitaa.com/fatemi222/2437
🔹حال زارش را ببین حال بکایش را
https://eitaa.com/fatemi222/2438
🔹خدا از ما نگیرد
https://eitaa.com/fatemi222/7714
🔹با گریه با آه دمادم مینویسند
https://eitaa.com/fatemi222/7715
🔹بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
https://eitaa.com/fatemi222/7712
🔹چه خبری دارد این روضه چه حالی
https://eitaa.com/fatemi222/7709
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
آن ماه که در دامن زهرا بنشیند
باید که چنین در دل دنیا بنشیند
ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها
این است که بر شانهی طاها بنشیند
حالا که تویی آیهای از سورهی کوثر_
باید که به تفسیر تو مولا بنشیند
شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل_
آن دل که به درگاه دو دریا بنشیند
آنقدر کریمی که فقیر آمد و گفتی:
از ماست، بگویید که بالا بنشیند
آقای جوانان بهشت است، جماعت!
دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند
اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند_
جای پسر امّ ابیها بنشیند
شاید پسر فاطمه از پای بیفتد
اما که شنیده است که از پا بنشیند؟
صلح تو چنان تیر که در چله نشستهست
گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند
* * *
در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد
آن زهر، به کام تو دلآرا بنشیند؟
این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت
فرداست که بر دیدهی سقا بنشیند
لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد
داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند
شیرین دهن کرببلا، گلپسر توست
از توست که اینگونه به دلها بنشیند
میگفت: عمو! نامهی باباست به دستم
برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟
با اذن برادر، پسر تو، شب آخر
برخاست که خیمه به تماشا بنشیند
جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد
تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند
✍ #قاسم_صرافان
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
آنان که شعله بر دل غمپرورت زدند
روزی شراره بر جگر مادرت زدند
دیروز بر غریبی پدرت خنده کردهاند
شبباوران که خیمه به دور و برت زدند
این دشمنان دوستنمای هزار رنگ
زخمی به روی زخم دل مضطرت زدند
صلحت زمینهساز قیام حسین بود
تهمت به علم و دانش بار آورت زدند
سردار بی سپاه شدی و دریغ و درد
خنجر زپشت بر تو و بر باورت زدند
در هالهی غریبی خود سوختی ولی
با شعلههای زخم زبان آذرت زدند
گاهی کمر به قتل تو با زهر بستهاند
گاهی میان هجمهی غم، خنجرت زدند
بر حالت حسین، ملائک گریستند
از بس که تیر بر بدن پرپرت زدند
با گریه مینوشت «وفایی» که از غمت
آتش دوباره بر جگر خواهرت زدند
✍ #سیدهاشم_وفایی
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
ای امت رسول https://eitaa.com/fatemi8/782 وداع پیامبر https://eitaa.com/fatemi8/783 نوه های پیامبر h
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
https://eitaa.com/fatemi8/812
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹سردار تنها🔹
ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت
آسمانِ چشم تو از ابرِ غم لبریز بود
غیر اشک و خون دل، این ابر بارانی نداشت
سینۀ تو، میزبان داغ و درد و رنج بود
«این مصیبتخانه کم دیدم که مهمانی نداشت»
تو همان سردار تنهایی که در قحطِ وفا
غم به غیر از سینۀ تو بیتالحزانی نداشت
نی، ز تو آموخت پنهان کردن غم را به دل
گر نمیآموخت از تو، نی نیستانی نداشت
صبر تو شد چلچراغ نهضت سرخ حسین
هیچکس مانند تو عمر درخشانی نداشت
بعد چندین سال رنج و خوردن خونِ جگر
زهر پایان داد بر آن غم که پایانی نداشت
تیرهای کینه وقتی بر تن پاکت نشست
چون حسینت هیچکس حال پریشانی نداشت
روی بال قدسیان تا گلشن فردوس رفت
عاقبت سامان گرفت آن دل که پایانی نداشت
لالهها همچون «وفایی» گریه کردند از غمت
غنچهای در باغِ هستی لعل خندانی نداشت
#سیدهاشم_وفایی
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد
چشمان غصّه دار فلک پر ستاره شد
ناموس کبریا وسط کوچه های تنگ
محصور یک شقی صفتِ بدقواره شد
تهمت زد و به دختر طاها دروغ بست
داعیّه دارِ دین، پسرِ زشت کاره شد
گفتند، گفت زود سند را بده به من
گفتند، بعد از آن که ستم بی شماره شد
باپنجه وسعت فدکش راوجب گرفت
سیلی برای غصب فدک راه چاره شد
گفتند مست بود و صدایی نمی شنید
آنقدر زد که غنچه یاس اش عصاره شد
پا زد که بارِ شیشه ی او را بیفکند
اوّل نشد ولی چو لگد زد دوباره ، شد
چادر به پای مادر سادات گیر کرد
افتاد روی خاک و دلش پر شراره شد
گفتند یک طرف زده سیلی ولی حسن
پیگیرِ جستجوی دو تا گوشواره شد
🔸شاعر:#حسین_قربانچه
📎#صفر
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
حرف از وصیتهای آخر میزنی بابا
از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا
این لحظهها یاد گذشته کردهای انگار
حرف از وصیتهای مادر میزنی بابا
دلشوره داری، از نگاهت خوب میفهمم
داری گریزی به غمِ در میزنی بابا
زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست
هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا
یک روز میبینی مرا بین در و دیوار
یک روز میآیی به من سر میزنی بابا
گفتی که خیلی زود میآیم کنار تو
پس لحظهها را میشمارد یادگار تو
✍ #محمد_بختیاری
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
همین که با خودم گذشته را مرور میکنم
از اینکه مشهد آمدم، حس غرور میکنم
اگرچه غرق آتشم، ولی به درد میخورم
برای مشعل حرم، شراره جور میکنم
راه درازی آمدم، به سینه دست رد نزن
از این به بعد جز تورا، زسینه دور میکنم
بال پریدنی بده، سپس ببین که هر سحر
کبوترانه از دل حرم عبور میکنم
طلعت بی کران تویی، ظلمت بی کران منم
کنارت این خرابه را، محفل نور میکنم
تو آروزی خلوت قبر منی و شب به شب
به خاطر تو خویش را، زنده به گور میکنم
سنگدلم ولی به لطف چشم تو نشستهام
خشت به خشت صحن را، سنگ صبور میکنم
شبی به صید من بیا، دام بیافکن و ببین
چگونه مثل آهوان، میل به تور میکنم
* * *
کنج حرم که میروم، یاد حسین میکنم
مصیبت سرِ به نیزه را مرور میکنم
نانِ غذایِ حضرت تو را که میل میکنم
یاد مصیبت سر و کنج تنور میکنم
✍ #حسین_قربانچه
هدایت شده از منبرک فاطمی
سبک زندگانی رضوی
https://eitaa.com/fatemi222/3540
#امام_رضا_علیه_السلام
◾️فرش حجره را جمع کن تا مثل جدّ غریبم بر روی خاکها جان بدهم...
در نقلی آمده است:
وقتی که امام جواد علیهالسلام به بالین پدر رسیدند و سر او را به دامن گرفتند، امام رضا علیهالسلام به پسرشان فرمودند:
بُنَیَّ! إنزَعِ الفِراشَ مِن تَحتی
▪️ای پسرم! این فرش را از زیر پایم جمع کن.
🩸امام جواد علیهالسلام عرضه داشتند:
لِمَ یا أبَه؟
▪️چرا این پدرجانم ؟!
امام رضا علیهالسلام فرمودند:
أُحِبُّ أنْ أقضِیَ عَلَی وَجهِ التُّرابِ کمٰا قَضٰی جَدّیَ الحُسین علیهالسلام
▪️دوست دارم همانگونه که جدّم حسین علیهالسّلام بر روی خاک جان داد، من هم بر روی خاک جان دهم.
📚العبرة الساکتة ج٢ ص۵۱۴
📚الطریق،کاشی،ج۳ص۵۴۹
✍خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده
فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟!
نه رد سُرمه به چشم است، نه ردّ اَخم است
کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است
غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد
تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد
بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند
حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت
دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد
بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد
داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب
بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب...