#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ايم
همچو اشك از غم يك خاطره برخاسته ايم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ايم
به هواى حرم سامره برخاسته ايم
روضه غربت تو حال عجيبى دارد
هركه نامش حسن است ارث غريبى دارد
جان به قربان دلت جان به فداى سر او
فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او
كه تفاوت بكند ، همسرتو ... همسر او
طعنه بسيار شنيده دل غم پرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بين بقيع است كه او بى حرم است
ياحسن، آه تو پرداختنى ميخواهد
ياحسن ، داغ تو بر سرزدنى ميخواهد
ياحسن، نام تو دور از وطنى ميخواهد
ياحسن ، روضه تو سوختنى ميخواهد
دل تو تنگ مدينه است كه دلگير شدى
مادرى هستى عزيزم تو اگر پير شدى
خانه ی كوچك تو هيچ كم از زندان نيست
خالى از آمدن و رفتن زندانبان نيست
بين يك مشت نگهبان كه بوى ايمان نيست
زندگى با زن و بچه بخدا آسان نيست
خانه ات امنيت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ايمنى از حمله نااهلان داشت؟
اصلا اين غصه به پيمانه ی تو ريخته اند؟
اصلا آقا سر پروانه ی تو ريخته اند؟
شعله بر دامن كاشانه ی تو ريخته اند؟
چل نفر در وسط خانه ی تو ريخته اند ؟
راه ناموس تو را بسته كسى در كوچه؟
همسرت را زده پيوسته كسى در كوچه؟
كوچه اى بود مدينه ، كه زنى خورد زمين...
ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمين ...
فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمين ...
حسن عسكرى ، آنجا حسنى خورد زمين ...
قسمت اين بود كه او دردو محن جمع كند...
گوشوار از وسط كوچه حسن جمع كند
قسمت اين بود از اين داغ تو را هم دادند
به تو هم موى سپيدى و قدى خم دادند
در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند
به لب خشك تو از جام محرم دادند
عطش پيكر مسموم تو ميگفت حسين...
نفس تشنه ی حلقوم تو ميگفت حسين ...
پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ريخت
لحظه تشنگى ات گريه به غمهاى تو ريخت
اشك بالاى سر پيكر تنهاى تو ريخت
خاكها بر سرش از ماتم عظماى تو ريخت
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حسن فاطمه صد شكر كه عريان نشدى
پسرى داشتى و زود كفن كرد تو را
كفن فاخر و شايسته به تن كرد تو را
درخور شان تو تشييع بدن كرد تو را
تيرباران چه كسى مثل حسن كرد تو را؟
نيتم بود حسين و ز كفن ميگفتم
ناخودآگاه همش ياد حسن مي افتم ...
خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده
احترام دل بى طاقت او حفظ شده
بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده
دست بسته نشده عزت او حفظ شده
خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت
به اسيرى وسط مجلس اغيار نرفت
شاعر: #محمدجواد_پرچمی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
به لبِ خشکِ تو انگار که باران میخورد
آب میخوردی و هِی ظرف به دندان میخورد
پسرِ کوچکِ تو مانده چه سازد با تو
زهر وقتی که بر این سینهی سوزان میخورد
آه میسوخت از این آه دوتا گونهی او
نفَست تا که بر آن چهرهی گریان میخورد
فقط از کنده و زنجیر و فلک خالی بود
ورنه این حجرهی پُر درد به زندان میخورد
بارها شد که تو پیچیدی و اُفتاد سرت
بارها خاک بر این زُلفِ پریشان میخورد
پسرت اینطرف و مادرت آنسو مُردند
دستهاشان به سر از وای حسنجان میخورد
دیدی از بسترِ خود شام و سَر و آتش را
آنهمه زخم که از بام به طفلان میخورد
یک به یک با سرِ خود رویِ زمین میخوردند
ضربِ شلاق که بر پشت و گریبان میخورد
خیره بر چشمِ پدر بود نفهمید که سوخت
آتشی را که بر آن دخترِ بی جان میخورد
دخترک زد به لبش گفت که دندانش کو
آنقدر سنگ که بر آن لب و دندان میخورد
شاعر: #حسن_لطفی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است
گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است
حرف خود را به تکان دادن سر میگویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است
سعی داری که نبیند پسرت اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است
چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است؟
تکهتکه ز عقیق یمنت معلوم است
پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دلشکنت معلوم است
کاسه نزدیک لبت میشود و میافتد
باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است
قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی
این مواسات در عطشانشدنت معلوم است
فرق بسیار تو با جد غریبت آقا
وقت تشییع و کفنداشتنت معلوم است
گوشهی دیگر فرق تو در این امنیتِ
خواهران و حرم لطمهزنت معلوم است
ته گودال نرفتی، به سرت سنگ نخورد
شکر این لحظهی آخر بدنت معلوم است
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
با تو چه کرده زهر، پدر دست و پا نزن
با این گلوی خشک، کسی را صدا نزن
مانند محتضر سرت افتاده، وای من
رعشه به جان پیکرت افتاده، وای من
نگذار تا که کعبه شود از تو بی نصیب
این گونه پر نکش نرو از خانه، ای غریب
پایان به شعله ی دل بی تاب می دهم
با دست های خویش به تو آب می دهم
مسموم زهرِ غربت این پادگان شدی
سِنی نداشتی که شبیه خزان شدی
داری چه سخت میکشی از سینه ات، نفس
خسته شدی سه سال ازین بند و این قفس
راحت شدی ازین همه سرباز و پادگان
راحت شدی ز نعره ی هر روز پاسبان
راحت شدی ازین همه حکام مستبد
راحت شدی ازین همه نیرنگ معتمد
وقت وداع آخرمان گریه می کنی
داری به یاد مادرمان گریه می کنی
یاد علی و غربت دستان بسته ای؟!
یاد وداع مادر پهلو شکسته ای؟!
در یاد محسنی که غریبانه پر کشید
در پشت درب خانه ی صدیقه شد شهید
تربت به دست داری و در حال احتضار
رو می کنی به کرب و بلا با دو چشم تار
یاد حسین و تشنگی اش بین قتلگاه
با چشم خیس می کشی از سینه آه، آه
در آخرین نظر، شده ای خیره بر کفن
نام حسین، شد به لبت آخرین سخن
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
نشد که غوره ی نارس شراب ناب شود
ضریح دامن او دست این گدا نرسید
نشد که فطرس آن آستانه باشم حیف
شکسته باد، پرم چون به سامرا نرسید
غریب کرببلا لاأقل زهیری داشت
کنار حضرت آقا حبیب بوده و هست
همیشه هر شب جمعه حرم پر از زائر
ولی مزار حسن ها غریب بوده و هست
شبیه برگ گلی بین حجره می لرزید
ز درد در وسط حجره دست و پا می زد
برای مرهم زخمش برای تسکینش
بلند مادر خود را فقط صدا می زد
همین که بر جگرش زهر چنگ می انداخت
شراره می زد و داغی دوباره شد تازه
دوباره کوچه و نامحرم و فدکنامه
و زخم گم شدن گوشواره شد تازه
همین که او دم آخر لبش عطش نوشید
برای تشنگی ا قدری آب آوردند
هنوز خاطر او مانده است این روضه
برای حضرت هادی شراب آوردند
غریب بوده ولیکن امام بعد از او
سحر به پیکر پاکش نماز می خواند
کنار پیکر او تا سحر نمی خوابد
شبیه ناحیه او روضه باز می خواند
فدای تو پدر و مادرم حسین غریب
فدای آن تن زخمی که بوریا شده بود
شنیده ام که لباس تو را کسی دزدید
سه روز روی زمین پیکرت رها شده بود
شاعر: حجتالاسلام #محسن_حنیفی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
قصد، قصد زیارت است اما، مانده اول دلم کجا برود
حال و روز مرا هرآنکس دید، گفت باید به کربلا برود
-نجف و کربلا-دلم لرزید، -مشهد و کاظمین، خوب آمد
یازده بار استخاره زد دل من، تا بفهمد به سامرا برود
ابتدای مسیر،الله است، انتهایش بقیه الله است
سامرا وعده گاه آخر ماست، جاده باید به انتها برود
همه یک روح و یک بدن هستید، پس تمام شما حسن هستید
دل من با تو سامرایی شد، تا به دیدار مجتبی برود
تو بقیع پر از مخاطره ای،کربلایی و در محاصره ای
یا که باید جگر به زهر دهی، یا سرت روی نیزه ها برود
دل به غم هرچه مبتلا می شد، پیش تو سُرَ مَن رَءا می شد
بعد تو بار غم گرفته به دوش، دل که تا ساء من رءا برود...
شاعر: #محسن_ناصحی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
وقتی امام عصر ما امشب عزادار است
برپایی این روضه ها واجب ترین کار است
پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد
امشب تمام عرش با آقا عزادار است
بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما
یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟
زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است
هر روز، روزه... هر شبش دیدارِ دلدار است
ای کاش قدری معتمد شرم و حیا می کرد
اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟
با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت
این روضه ی زهر و جگر الحق که دشوار است
از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت ها
در هر کجا پشت سرش گفتند: "بیمار است..."
مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود
این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است
رنگش دگرگون می شود هر بار از دردش...
...پهلو به پهلو می کند، هرچند ناچار است
در این دم آخر شنیدم کعبه هم می گفت:
بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است
در سامرا بوی مدینه می رسد انگار
آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است
در بسترش هر شب سؤال از مادرش می کرد
مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟
در جست و جوی علت آن سینه ی مجروح...
...حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است
میخواست تا یک جرعه ی آبی بنوشد که
افتاد از دستش قَدح، از بس که تب دار است
این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را
در کربلا شرمندگی سهم علمدار است
سر منشأ هر روضه ای از روضه ی زهراست
گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
جگر با زهر شد درگیر و آه از سینه ات برخواست
از این غم باز هم در سینه ام بزم عزا برپاست
نفس میسوزد و دارد دو چشمت تار می بیند
دوباره روی خاکِ سردِ حجره یک حسن(ع) تنهاست
خودت را رو به قبله کرده ای با زحمت بسیار
اجل نزدیک شد! از سردی دستان تو پیداست
شدی دوم-حسن(ع) که باز خرجِ کینه ات کردند
به دستِ زهرِ مسمومی که قصدِ کشتنش بالاست
رسید آخر به لب جانت؛ امام ِ عسکری(ع)جانم
ملائک آمدند آقا به دورِ پیکرت غوغاست
سپس مهدی(عج) رسید و جعفر کذاب ها دیدند
که این صاحب-عزا با سنّ کم هم سرور و آقاست
یتیمانه پدر را دفن کرد و تازه شد داغش
به یادِ پیکری زخمی، دلش آوارهٔ صحراست
لبش آهسته با خود گفت غرقِ آه یا جداه
لبانت از عطش خشک و کنارت پهنهٔ دریاست
بمیرد کاش آن خنجر که دارد چشم بر حنجر
إلهی بشکند دستی که بر قتل تو بی پرواست
پریشان آمد و حالِ تو را دید و «بنیّ» گفت
پریشان-حالی اش از پیکرِ عریانِ تو پیداست
میانِ ازدحامی سخت شد پیراهنت پاره
عزادارِ شبانه روزِ این غم مادرم زهراست(س)!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت ستون خيمه ى اشراق ناگهان لرزيد به سوگ حضرت خورشيد، كهكشان لرزيد شكست آه
حجت الله یگانه پسرم 🔹
https://eitaa.com/fatemi8/869
ستون خیمه اشراق ناگهان لرزید
https://eitaa.com/fatemi8/854
مادرت نیست ولیکن پسرت هنوز
https://eitaa.com/fatemi8/855
تسلیت ای حجت ثانی عشری بن الحسن🔹
https://eitaa.com/fatemi8/856
یبن الحسن فدای تو و دیده ترت
https://eitaa.com/fatemi8/857
این داستان زهر و جگر مستمر شده
https://eitaa.com/fatemi8/859
مثل بغض از وسط حنجره برخاستهایم
https://eitaa.com/fatemi8/860
به لب خشک تو انگار که باران میخورد
https://eitaa.com/fatemi8/861
اثر زهر به کل بدنت معلوم است
https://eitaa.com/fatemi8/862
با تو چه کرده ز پدر دست و پا نزن
https://eitaa.com/fatemi8/863
نشد که قوری نارس شراب ناب شود
https://eitaa.com/fatemi8/864
قصد قصد زیارت است اما
https://eitaa.com/fatemi8/865
وقتی امام عصر ما امشب عزادار است
https://eitaa.com/fatemi8/866
جگر با زهر شد درگیر و آه از سینهات برخاست
https://eitaa.com/fatemi8/867
حجت الله یگانه پسرم
بنشین در دم آخر به برم
دشمن از زهر جفا کار مرا ساخته است
زهر ، افکنده شرر بر جگرم
حجت الله یگانه پسرم
بنشین در دم آخر به برم
کاسه آب به دستم بنگر می لرزد
لرزه افتاده ز پا تا به سرم
حجت الله یگانه پسرم
بنشین در دم آخر به برم
گویم امروز ز جان دعوت حق را لبیک
از سر جان و جهان در گذرم
حجت الله یگانه پسرم
بنشین در دم آخر به برم
صاحب عسگرم و جز تو مرا یاری نیست
مونس همدم شام و سحرم
حجت الله یگانه پسرم
بنشین در دم آخر به برم
بعد من سر به بیابان بگذاری شب و روز
باشد از حالت زارت خبرم
حجت الله یگانه پسرم
بنشین در دم آخر به برم
تویی آن منتقم آل محمد به جهان
ای جگر گوشه والا گهرم
حجت الله یگانه پسرم
بنشین در دم آخر به برم
روی از ثابت غمدیده متاب
از رحمت که بود از دل و جان نوحه گرم
حجت الله یگانه پسرم
بنشین در دم آخر به برم
شاعر:ثابت
#امام_حسن_عسکری #مرثیه_امام_حسن_عسکری
نه تنها دوست، دشمن فکر حفظ احترامش بود
کسی که آیهی تطهیر بخشی از مقامش بود
تمام سهمش از این خاک شد یکگوشه از زندان
همان مردی که هرگوشه از این عالم به نامش بود
کمال سود را حتی برای دشمن خود داشت
که زندانبان او یکعمر دربند مرامش بود
اگرچه قدر او را مردم دنیا ندانستند
ولی در عرش تسبیح ملائک ذکر نامش بود
تمام روزها را روزه و شبها عبادت داشت
اگرچه غصه قوت غالب هر صبحوشامش بود
چرا باید إبا میکرد از عمّال عباسی؟
کسی که جمع حیوانات وحشی نیز رامش بود
دلش میخواست تا روز ابد میماند با آنها
که دنیا بیشتر در نزد محرومان بهکامش بود
به شوق دیدن او سوخته جانودل کعبه
که تا روز ابد مشتاق دیدار امامش بود
حسن فرقی ندارد مجتبی یا عسکری باشد
که تنها ماندن و بییاوری ارث مدامش بود
عطش بالا گرفت و زهر آخر کار خود را کرد
دم آخر به یاد داغ جدّ تشنهکامش بود
به زهر کینه، اما با امید از دار دنیا رفت
چرا که آن امام منتقم قائممقامش بود
🔸شاعر:
#مجتبی_خرسندی
#امام_حسن_عسکری #مرثیه_امام_حسن_عسکری
سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را
انگار نمیديد دگر دور و برش را
جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش
طوری كه بهم ريخت تمام جگرش را
شش سال ،نگهداشت علیرغم اسيری
ميراثِ به جا ماندهی نسلِ پدرش را
پنداشته بودند اگر حبس كنندش
از شاخه بريدند دگر برگ و برش را
با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز
تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را
تا شيعه به بيراههی ترديد نيفتد
بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را
🔸شاعر:
#نفیسه_سادات_موسوی
🌷تبریک یا رسول الله
🎊تبریک یا خدیجه الکبری
🎉با شوق سوی
🌷مدینه پرواز کنید
🎊با نام خوش دوست
🎉سخن ساز کنید
🌷یک دسته گل
🎊محمدی بردارید
🎉یک پنجره رو به
🌷عافیت باز کنید
🎊اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمد
🎉وَآلِ مُحمَّدوَعَجِّل فرجهم
🌷سالروز ازدواج نبی مکرم اسلام
🎊و ام المومنین خدیجه کبری مبارک
#امام_زمان_عج_مناجات
ای که از نور وجود تو، دو دنیا روشن است
همزمینوآسمان، همعرشاعلی روشن است
از جهان دلسردم؛ اما در دلم با یاد تو
شعلهای دارم که تا روز مبادا روشن است
روز و شب در آرزوی دیدن تو سوخته
آتشِ چوپان که در هر کوهوصحرا روشن است
دیدهی یعقوب را پیراهن یوسف شفاست
با امید وصل، چشمان زلیخا روشن است
شنبههای تازه بیتو جمعههای کهنهاند
روز نو یکروز میآید، دل ما روشن است
پسبه هر زحمت خودشرا میرساند بیدرنگ
کورسوی کوچکی از نور هرجا روشن است
«مدعی گوید که با یکگُل نمیآید بهار؟»
اینمعما پاسخش سختاست، اما روشن است
یکنفر میآید و دنیا گلستان میشود
هرچقدر امروز تاریک است، فردا روشن است
✍ #مجتبی_خرسندی
#امام_زمان_عج_مناجات
خدا کند به سر این انتظارها برسد
زمان مرگ، خزانِ بهارها برسد
نشد اگر برسم من به پایبوسی تو
خدا کند که از آن سو غبارها برسد
توجهی، نظری، گوشهچشمی ای آقا
یکی به داد دل بیقرارها برسد
خدا کند خبر همسفر نداشتن تو
به گوش پر ز هیاهوی یارها برسد
غروب جمعه تو را خواندهایم و فردا صبح
دوباره هر که رود تا به کارها برسد
بمان كه شايد اويسی كه وقت كم دارد
برای دیدنت از این دیارها برسد
سحر ندارم و باید دعا کنی که دلم
به میهمانی شبزندهدارها برسد
گنهکاری من را ببخش جان "حسین"
همیشه رحمت شه بر ندارها برسد
اگر که عمر وفایم نکرد، پای تو کاش
شبی چو رهگذری بر مزارها برسد
✍ #محمدجواد_پرچمی
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
#شعر
بساط کفر را بر هم زده طوفان الاقصی
به صهیون سیلی محکم زده طوفان الاقصی
خروشی در فضا پیچید و غافلگیر شد دشمن
به حول الله از حق دم زده طوفان الاقصی
هراسان باش ای ظلمت صدای نور میآید
همین فریاد در عالم زده طوفان الاقصی
به صبر و استقامت با خلوص و معرفت ، بوسه
به پای قائدِ اعظم زده طوفان الاقصی
همانا بشنوید این صیحۀ آخر زمانی را
به اقلیم شرف پرچم زده طوفان الاقصی
به پیش ای قلّه پیمایان غیرت فتح نزدیک است
در اوج اردوی مستحکم زده طوفان الاقصی
شنو آوای اَلقُدسُ لَنا از نای حزب الله
دلِ سرگشته را بر یم زده #طوفان_الاقصی
📝 ولیالله #کلامی زنجانی
┄┅═💠✨🌹✨💠═┅┄
ما از نسل حاج قاسم هاییم
ما از نسل مهدی باکری هاییم
ما از نسل حسین خرازی هاییم
ما از نسل شهید همت هاییم
ما پای خطبه های سید علی داریم قد میکشیم
ما پای روضه های سیدالشهدا نفس کشیده و بزرگ شدیم
ما با ذکر حیدر حیدر نفس دشمنان رو تا الان بریدیم
ما علم کِشِ این انقلابیم
ما رو تهدید میکنن ، هل من مبارز صهیون
هدایت شده از تبیان گناباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 یا الله
گریه نکن کوچولوی من، اشکهای تو با ارزش است...
◾️ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت مردم،زنان و کودکان بی گناه فلسطینی
◾️انتطار میرود همه مساجد و حسینیه ها امشب و فردا شب(شب جمعه) مراسم گرامیداشت مظلومین غزه را در برگزار نمایند.
◾️ضمنا امشب #اجتماع_محوری شهرستان با حضور #هیاتهای_مذهبی
همزمان با نماز مغرب و عشا در #مسجد_جامع_مصلی گناباد با حضور آیت الله عصمتی برگزار میشود.
┄┅☫🇮🇷 @Tebyangonabad🇮🇷☫┅┄
#شعر_عاشورایی
#فلسطین
#غزل
🔹کربلا تا غزه🔹
رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
این داغ زلف توست که افتاده
با ردِّ خون به دوش پریشانها
از ابرها به روی زمین نمنم
دارد دوباره مرثیه میبارد
پس آب نیست...! گریه برای توست
ماهیت حقیقی بارانها..
اندوه بینهایت تو کوهیست
بر شانۀ شکستۀ ما امشب
فردا دوباره نوبت عاشوراست
روز مصاف نیزه و قرآنها
آن کوفهای که نامه برایت داد
حالا بزرگتر شده از دیروز
از ظهر کربلای تو تا غزه
لبتشنهاند با تو مسلمانها
اینروزها چقدر علیاصغر!
در دست بیپناه ِیکی مادر
آماج تیر حرملهها هستند
سربازهای کوچک گردانها
حالا یزیدهای مدرنیته
خون میخورند و غافل از این رازند
خونی که از گلوی تو میجوشد
جاریست در شرافت شریانها
اینجا چقدر «شمر» فراوان است!
شمشیرها به سوی تو میآیند
با رفتنت، برای ابد داغ است
بازار سر بریدن انسانها
امشب دوباره عهد وفا بستیم
با روضهخوانِ هیأتِ چشمانت
جان میدهیم پای همین منبر
ناقابلاند پیش تو این جانها
دعوت شدی به کوفه و... خنجرها
روی خوشی به عشق نشان دادند!
هی چشم روزگار پر از خون شد...
هی خون گذشت از سر ایوانها...
📝 #وحیده_افضلی
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
شعار برای تجمعات فلسطین
غزه شده کربلا
یازهرا یازهرا
افسانهی دروغین هلوکاست
از نسل کشیتون توی غزه پیداست!
اسرائیل بی وطن
گور خودت رو بکن
با غزه همدردیم
آماده ی نبردیم
بزدلی حدی داره
زخمی، زدن نداره
یا صهیون یا صهیون
انا لکم منتقمون
تو سازمانِ مللِ کجایی؟!
حامی اسرائیل و امریکایی
توی رسانه های غرب و موساد
عوض شده جای شهید و جلاد
#شعر_پایداری
#بیداری_اسلامی
#مرگ_بر_اسرائیل
#برای_مسلمانان_فلسطین
شب چنان چیره گشته بر عالم
که فراموش گشته روز خوش
ننگ بر بچههای حرمله و
مرگ بر این رژیم کودک کش
آخرین روزهای صهیون است
دلمان گرم ِ قول مردانه
روزشان را سیاه گرداند
این شفاخانهی عزاخانه
فتنهها داده باز هم تغییر
جای مظلوم و جای ظالم را
گریه کن، گریه، گریه، ای دنیا!
جای خالی حاج قاسم را
وای بر این سکوت حوصله بَر
چیست فرق خواص با بقیه
پسر فاطمه دلش خون از
علمای همیشه در تقیه
کاشکی مدعی دینداری
نکند سجده در عمل بُت را
کاش میکرد روضه خوان بیدار
هیئتیهای بی تفاوت را
ظلم، محکوم بر فنا باشد
دیر یا زود میشوند ذلیل
ای زمانه به ما بدهکاری
یک جهانِ بدون اسرائیل
✍ #محمدحسین_رحیمیان
enc_1685024128830103572802.mp3
3.39M
-نوکر
لحظه شهادت ش
آب نخوردنش قشنگه:)))))