eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
3هزار دنبال‌کننده
33 عکس
30 ویدیو
32 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️فرش حجره را جمع کن تا مثل جدّ غریبم بر روی خاک‌ها جان بدهم... در نقلی آمده است: وقتی که امام جواد علیه‌السلام به بالین پدر رسیدند و سر او را به دامن گرفتند، امام رضا علیه‌السلام به پسرشان فرمودند: بُنَیَّ! إنزَعِ الفِراشَ مِن تَحتی ▪️ای پسرم! این فرش را از زیر پایم جمع کن. 🩸امام جواد علیه‌السلام عرضه داشتند: لِمَ یا أبَه؟ ▪️چرا این پدرجانم ؟! امام رضا علیه‌السلام فرمودند: أُحِبُّ أنْ أقضِیَ عَلَی وَجهِ التُّرابِ کمٰا قَضٰی جَدّیَ الحُسین علیه‌السلام ▪️دوست دارم همان‌گونه که جدّم حسین علیه‌السّلام بر روی خاک جان داد، من هم بر روی خاک جان دهم. 📚العبرة الساکتة ج٢ ص۵۱۴ 📚الطریق،کاشی،ج۳ص۵۴۹ ✍خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟! نه رد سُرمه به چشم است، نه ردّ اَخم است کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب...
... از مدینه که میخواد وداع کنه زنُ و بچه ش رو صدا زد... فرمود دورم حلقه بزنید... برام گریه کنید... آقا پشتِ سرِ مسافر گریه نداره؟ گفت این برا مسافریه که میدونه برمیگرده... اما سفرِ من برگشت نداره… حالا داره با این زن و بچه وداع میکنه... حضرت یه نگاه به غلامش کرد، فرمود از همه دل میکنم... اما از جوادم نمیتونم دل بکنم... اگه میتونی پسرمُ تا یه جایی ببریم، آرام آرام جدا شیم… وقتی همه داشتن پشتِ سر امام رضا گریه میکردن، خواهرشم ناله میزد... شاید فرموده باشد برات نامه مینویسم بیای... اما کربلا برعکس شد... امام رضا(علیه‌السلام) فرمودند: «فَعَلی مِثْلِ الْحُسَینِ فَلْیَبْكِ الْباكُونَ فَاِنَّ البُكاءَ عَلَیهِ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظامَ»… فرمود اونایی که میتونن برا حسین گریه کنن؛ چرا؟... چون گریۀ برحسین گناهانِ بزرگُ از بین میبره… ابی عبدالله فرمود به زن و بچه ها مخصوصاً بی بی دوعالم، زینب جان گریه نکنید... من دشمن شاد میشم... تا وقتی زنده ام صدایِ گریه تون بلند نشه... انقدر این زن و بچه آروم و بغض دار گریه کردن... یه وقت دیدن زمین و آسمان میلرزه و تیره و تار شده... دختر علی دوید به سمت مقتل… دید همۀ لشکر ریختن رو سرِ برادر... دارن حسینشُ غارت میکنن... علیه‌السلام
🏴سرچشمه های جود و کرم مشهدالرضاست سرمنشا وجود و عدم مشهدالرضاست ▪️هستند کربلاو مدینه ، نجف ولی در معنی لغات ، حرم مشهدالرضاست من در قطار نه روی بال ملائکم وقتی که مقصد سفرم مشهدالرضاست تا عرش شوق پر زدن امشب گرفته ام چون آسمان پر زدنم مشهدالرضاست وقتی همیشه باز دمم کربلاست، پس باید یقین نمود که دم ، مشهدالرضاست یک گام تا بهشت دلم شور می زند قلبم دقایقی است که بد جور می زند با دست خود به زائر خود داده زاد را پا داده است هر که ز پایش فتاد را با دست خالی آمده این بار هم گدا خالی کنید گوشه باب الجواد را خوش گفته اند عالم آل محمدی امشب بگیر دست من بی سواد را یا باد آمده است که عرض ادب کند یا پرچمت دوباره تکان داده باد را صحن و رواق و گنبد و گلدسته ها تک است چشم حسود کور، بخوان ان یکاد را من عاشق حریم توام ثامن الحجج سلطان تویی ندیم توام ثامن الحجج قلبم شکست دست دلم را خدا گرفت هم بغض کرده زائرتان هم هوا گرفت چیزی نگفته حاجت دل را کریم داد اذن دخول خواندم و دست مرا گرفت نقاره خانه می زند این بار هشتم است یعنی مریض هشتم تان هم شفا گرفت حتی صدای ناله ز عرش خدا رسید تا بین صحن های شما ناله پا گرفت آن گوشه های پنجره فولاد، زائری اصرار کرد و بالاخره کربلا گرفت آه ای امید پیر و جوان ایها الرئوف من را به کربلا برسان ایها الرئوف بعد از زیارت تو دعا چیز دیگری است حال و هوای صحن شما چیز دیگری است شد قار قار، نغمه بلبل عجیب نیست در انعکاس صحن، صدا چیز دیگری است این خیل زائران حریمت همیشگی است دلدادگی مردم ما چیز دیگری است صدبار مشهد آمده یک بار کربلا چون مشهدالرضای شما چیز دیگری است در بین ذکر های شفابخش درد عشق الحق که یا امام رضا چیز دیگری است مُهر غلامی ات سند بندگی من آقا زیارتت هدف زندگی من بر سر در حریم شما بوسه می زنم گویی به روی دست خدا بوسه می زنم گفتی سه جا جواب مرا می دهی و من با شوق بوسه های شما بوسه می زنم احساس میکنم وسط بوسه های خود بر روی خاک کرب وبلا بوسه می زنم من می چشم شراب طهور بهشت را وقتی که بر ضریح رضا بوسه می زنم باید که جان به لب شوم از فرط اشتیاق حالیم اگر شود به کجا بوسه می زنم دور ضریح جامه احرام بر تنم مشغول این فریضه لبیک گفتنم هم خواستم عنایت شمس الشموس را هم وعده شفاعت شمس الشموس را از فرش تا به عرش معلی شنیده اند آوازه ی کرامت شمس الشموس را بعد از وفات هم بگذارید خواهشا بر دیده هام تربت شمس الشموس را با نسیه بهشت عوض، نه نمی کنم نقد حریم حضرت شمس الشموس را وقت وداع با حرم احساس می کنم در قلب خویش غربت شمس الشموس را با این دل شکسته و از غم هوایی ام فریاد می زنم که همیشه رضایی ام 🆔 @fatemi222
ز سوز زهر شراری به حنجرش افتاد نفس نفس زد و از پای، آخرش افتاد اگر چه سخت در آن‌جا به خویش می‌پیچید ولی به حجره، به در، دیده‌ی ترش افتاد به کوچه روی زمین می‌نشست و برمی‌خاست زمین که خورد، فقط یاد مادرش افتاد همین که در وسط حجره فرش را برچید به یاد قتلگه و جد اطهرش افتاد * * * چگونه خورد به حجره زمین، نمی‌دانم! ولی حسین به گودال، با سرش افتاد ز ابن سعد عقیله چقدر خواهش کرد: ببین به تنگی گودال، پیکرش افتاد! تو را به جان عزیزت، بگو سرش نبُرند که بین خیمه از این غصه، دخترش افتاد ✍
باز آتش به دلِ زخمیِ دریا افتاد شعله‌ای سُرخ روی سینه‌ی صحرا افتاد ملکوت است عزادارِ عزیزِ حیدر بر زمین بارِ دگر قِبله‌ی دنیا افتاد چه غریبانه در این غُربتِ خود می‌میرد چه نفس گیر به خاک، این گُلِ زهرا افتاد صورتش خورد به دیوار، صدا زد: مادر! فاطمه بود کنارش؛ ولی از پا افتاد گاه می‌گفت: حَسن؛ گاه حُسین؛ گاه عبّاس یادِ اولادِ علی بود به هرجا افتاد باز هم شُکر، جَوادش به کنارش آمد روی دامانِ پسر صورتِ بابا افتاد کربلا قصّه عَوَض شد، پسری پرپر شد پدری آمد و بر نعشِ پسر تا افتاد_ گفت: بعد از تو دگر خاک بر این دَهر علی بعدِ تو بر دلِ من ماتم عُظمی افتاد ✍
عالم کون و مکان را کبریای پنج تن کرد خلقت روز اول از برای پنج تن آب و باد و خاک وآتش عرش و فرش و ممکنات در وجود آورد از بهر ولای پنج تن احمد و حیدر مکان کردند در زیر کسا حضرت صدیقه و هم مجتبای پنج تن شد چو داخل در کسا سر حلقه میدان عشق خامس آل عبا گلگون قبای پنج تن جبرئیل آندم گرفت اذن از خدا و مصطفی گشت وارد بر در دولت سرای پنج تن آن زمان خیل ملک گفتند کای حی کریم چیست در عالم الهی ماجرای پنج تن وحی آمد آنزمان از جانب پروردگار من نکردم خلق عالم جز برای پنج تن کسیتند این پنج تن‌ای مالک روز شمار شد ندا این فاطمه با مصطفای پنج تن فاطمه باشد بلی با شوهر او مرتضی فاطمه است نور چشمش مجتبای پنج تن فاطمه است خسرو کرب وبلا یعنی حسین آنکه بر افراشت برگردون لوای پنج تن حق زهرا و علی و مصطفی، اولادشان حاجت بانی بر آور‌ای خدای پنج تن یک مکان زیر کسا یک جا میان قتلگاه کربلا گردیدشان ماتم سرای پنج تن گفت زهرا‌ای غریب‌ای کشته مادر حسین گشته‌ای عریان چرا‌ای با وفای پنج تن ایکه می‌خواهی سعادت در جهان وآخرت همچو صالح باش دائم خاک پای پنج تن
در سِلک ما، معراج رفتن، پَر نمی‌خواهد مؤمن پَری بهتر ز چشم‌ تَر نمی‌خواهد با اشک، وقتی حاجت ما را روا کردند گریه کُن‌ات مشکل‌گُشا دیگر نمی‌خواهد خاک حسینیه برای شاعر‌ان کافی‌ست از تو نوشتن جوهر و دفتر نمی‌خواهد جاروی دستم را نگیر از دست من «خانم» این روضه‌خانه‌ها مگر نوکر نمی‌خواهد!؟ ذات تو را تمثال "أَعْطَیْنا" بیان کردند تفسیرِ دیگر، سوره‌ی کوثر نمی‌خواهد با دیدن روی تو با خود روبه‌رو می‌شد آئینه‌ای بعد از تو پیغمبر نمی‌خواهد تو مستقیماً حامل وحی خداوندی دیگر خدا جبریلِ نامه‌بر نمی‌خواهد نور وجودت را «علی» از قبل خِلقَت دید این مُدَّعا شاهد از این بهتر نمی‌خواهد وقتی دعای‌ تو نگه‌دار علی باشد دیگر «سپر» را فاتح خیبر نمی‌خواهد نان تو خادم‌پرورِ بیتِ یدالله‌ است نانی به‌جز این سفره را قنبر نمی‌خواهد ذرات روی چادرت حُکم طلا دارد تا گرد و خاکش هست، فضّه، زر نمی‌خواهد چادرنمازت سایه‌سارِ مُلک سَلمان است جز سایه‌ی امنِ تو این کشور نمی‌خواهد این نسل سِوُّم، خوب در پیکار ثابت کرد حرف دفاع از دین که باشد، سر نمی‌خواهد تمّار اگر باشی به روی دار خواهی‌گفت: حرف ولایت را زدن، منبر نمی‌خواهد این انقلاب فاطمی چل سال ثابت کرد جز نسلِ زهرا و علی، سرور نمی‌خواهد چل سال جنگیدیم پای پرچم زهرا فرزندْ جز خون‌خواهیِ مادر نمی‌خواهد * * نجّار کاش از ابتدا بی میخ، در می‌ساخت هرگز کسی این‌گونه‌ دردسر، نمی‌خواهد مادر تقلا می‌کند قدری رها گردد دیوار پیله کرده، میخ در نمی‌خواهد... ✍ فهرست روضه ومداحی https://eitaa.com/fatemi8/100
۱🌹 حضرت سکینه (س) 🌹تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای 🌹باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای 🌹در آسمان صبر فروزنده کوکبی بین تمامی اُسرار رکن زینبی 🌹دشمن ذلیل عزّو وقار سکینه است فریاد کربلای حسینی به سینه است 🌹در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا ایثار و استقامت و ایمان گزینه است 🌹هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای تو خصم را به بند حقارت کشیده ای 🌹روی تو آفتاب تماشای باب بود آئینة تمام نمای رباب بود 🌹در منطق تو معجزة نطق مرتضی پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود 🌹از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی در قتلگه ز بردن چادر گریستی 🌹در مجلس یزید که قلبت کباب بود دیدی میان طشت طلا آفتاب بود 🌹نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود 🌹فریاد و آه و اشک و غم از گریة تو سوخت حتی دل یزید هم از گریة تو سوخت 🌹گاهی صدای گریه اصغر شنیده ای گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای 🌹گاهی به روی خار مغیلان دویده ای گه حنجر بریده به گودال دیده ای 🌹در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است الحق تو را مقاومت و صبر زینب است 🌹ای یادگار فاطمه ای دختر حسین همگام زینبینی و هم سنگر حسین 🌹در راه شام راهنمایت سر پدر منزل به منزلی تو پیام­ آور حسین 🌹هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش باشد صفای روضة شهر مدینه اش 🌹تو مصحف حسین و بهشت است دامنت بر صفحة جمال فروزنده احسنَت 🌹پامال حرمتت شده از جور دشمنان با تازیانه آیه نوشتند بر تنت 🌹تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای تو قاصد پیام گلوی بریده ای 🌹ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو 🌹پیوسته باد باغ شهادت بهار تو تا روز حشر گریة "میثم" نثار تو 🌹قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای سرتا قدم جلال و وقار و سکینه ای *استاد حاج غلامرضا سازگار* https://eitaa.com/fatemi8
ستون خيمه ى اشراق ناگهان لرزيد به سوگ حضرت خورشيد، كهكشان لرزيد شكست آه غريبى سكوت صحرا را زمينِ سامره با بانگ آسمان لرزيد طنين اشك ملك بود هر طرف جارى چنين كه عرش خدا نيز آن چنان لرزيد گلوى سرخ گل از تشنگى ترك برداشت در التهابِ عطشناك، باغبان لرزيد غبار كهنه ماتم به رنگ كرب و بلا نشست در دل سرداب و بى كران لرزيد در آن فضاى نفس گير بغض زهرآلود چقدر ناله ى مولاى بى نشان لرزيد امامِ آينه را تا گرفت در آغوش شبيه ابر بهارى در آن ميان لرزيد به نامِ نامىِ موعود، عسكرى برخاست دعا براى فرج خواند و بى امان لرزيد قسم به سوره والعصر، صبح آدينه_ به استغاثه ياصاحبَ الزّمان لرزيد شاعر:
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز نفست تنگ شده کنج قفس افتادی باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز پسرت آمده بالای سرت آقا جان مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز اثر وضعی سم خشکی لبهاست، ولی خوب شد کاسه ی آبی به برت هست هنوز لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز شاعر: