#حضرت_معصومه_س_مدح
از آن زمان که قم حرمِ اهلبیت شد
این شهر سفرهی کرمِ اهلبیت شد
آن را به "عُش آلمحمد" شناختند*
پس بین شهرها علمِ اهلبیت شد
دست کسی که طالب علم محمدیست
در نشر معرفت، قلمِ اهلبیت شد
شد خاکِ شورهزار، شفابخش اهلدل
وقتی تبرّکِ قدمِ اهلبیت شد
در جشن، رویِ شادی و در سوگ، روی حُزن
آیینهدار شوق و غمِ اهلبیت شد
اول برای حضرت معصومه شعر گفت؛
هر شاعری که محتشمِ اهلبیت شد
هرکس که زائر حرم این کریمه بود
از دوستانِ محترمِ اهلبیت شد
✍ #مجتبی_خرسندی
*امام کاظم (ع) فرمودند:
قُم عُشُّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَأوى شيعَتِهِمْ
ترجمه: قم آشيانه آل محمد (ص) و پناهگاه شيعيان آنهاست.
📚بحارالانوار، ج 60، ص 214
#حضرت_معصومه_س_شهادت
از جگر سوختگان آهِ شرربار ببین
خیز از طوس و بیا حال مرا زار ببین
کاش میشد که دل سیر تماشات کنم
یار گمگشته! تو برگردی و پیدات کنم
چقدَر کوه و کمر را پی تو آمدهام
به تمنای رُخت نالهی هجران زدهام
چندماه است که آوارگی اقبال من است
چادر خاکی من شاهد احوال من است
منِ معصومه کجا رنج بیابان گردی؟!
کاش یکبار به این خسته نظر میکردی
خبری باد صبا از تو نیاورد آخر
دست تقدیر مرا راهی قم کرد آخر
پیِ تکریمِ منِ پرده نشینِ بدحال
سربه زیر آمده بودند همه استقبال
سر هر کوچه که رفتیم سلامم کردند
مثل پروانه همه دور و برم میگردند
دور بودم همه جا از نظر بیگانه
خانهام خانهی نور است؛ نه یک ویرانه
گریه کردیم ولی حین مناجات فقط
کوچه رفتیم ولی کوچهی سادات فقط
کاش بودی که ببینی چقدر تب کردم
من در این شهر فقط گریه به زینب کردم
کاش میشد بنویسند دروغ است دروغ...
رفتن عمهی ما بر سر بازار شلوغ
چه کسی داشت گمان از سر ایوان بلند...
عده ای بی سر و پا سنگ به زینب بزنند!
فکر کن دور نوامیس خدا معرکه بود
فکر کن چادر ناموس خدا دست که بود؟!
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_معصومه_س_شهادت
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم
سالها منتظر روی برادر بودم
روی قبرم بنویسید جدایی سخت است
این همه راه بیایم، تو نیایی سخت است
یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم
سالها میشود از پیرهنش بی خبرم
روی قبرم بنویسید ندیده رفتم
با تن خسته و با قد خمیده رفتم
بنویسید همه دور و برم ریختهاند
چقدر دستهی گل روی سرم ریختهاند
چقدر مردم این شهر ولایی خوبند
که سرم را نشکستند، خدایی خوبند
بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد
به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد
چادرم دور و برم بود و به پایی نگرفت
معجرم روی سرم بود و به جایی نگرفت
...من کجا، شام کجا، زینب بی یار کجا؟
من کجا، بام کجا، کوچه و بازار کجا؟
بنویسید که عشّاق همه مال هماند
هر کجا نیز که باشند به دنبال هماند
گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید
من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید...
روی قبرش بنویسید برادر بوده
سالها منتظر دیدن خواهر بوده
روی قبرش بنویسید که عطشان نشده
بدنش پیش نگاه همه عریان نشده
بنویسید کفن بود، خدایا شکرت
هر چه هم بود، بدن بود، خدایا شکرت
یار هم آن قَدَری داشت که غارت نشود
در کنارش پسری داشت که غارت نشود
او کجا، نیزه کجا، گودی گودال کجا؟
او کجا، نعل کجا، پیکر پامال کجا؟
* *
بنویسید سری بر سر نی جا میکرد
خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
25910-1667550786525.mp3
1.69M
🎙نوحه شهادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها (واحد)
میریزه اشکم و
خبر داری از حالم و
که بی تو من بی حالم و
بی جونم و جونی ندارم
میبینی خواهرو
با حال زار و مضطر و
افتاده توی بستر و
کاشکی میشد بودی کنارم
داداش کجایی
بیا که من بی طاقتم
تنها تو خاک غربتم
میخوام ببینمت ولی
اجل نمیده مهلتم
الا ای نور دیده،خدانگهدار
جونم به لب رسیده،خدانگهدار
رضا رضا رضا جان،خدانگهدار
بند دوم
به شوق دیدنت
از راهه دوری اومدم
از ساوه تا قم اومدم
من اومدم تورو ببینم
نشد ببینمت
شاید همینه مصلحت
باید که دور باشم ازت
قسمت اینه تورو نبینم
روز ورودم
به شهر قم رو یادمه
اون عزت و اون احترام
ذوقه مردم رو یادمه
که گل میریختن از رو بام
شد گلبارون مسیرم،رضا رضا جان
کسی نکرد حقیرم،رضا رضا جان
رضا رضا رضا جان،خدانگهدار
بند سوم
به دست راهزنا
تو راهه ساوه از جفا
کشته شدن برادرام
ولی نشد به من جسارت
جلو چشام نرفت
سری به روی نیزه ها
تنی به زیر دست و پا
که من بشم خمیده قامت
آه و واویلا
با اینکه غم دیدم ولی
به من گذاشتن احترام
نبردنم بزم حرام
برام نشد قم مثه شام
منو ندادن آزار،آه و واویلا
نبردنم تو بازار،آه و واویلا
واویلتا واویلا آه و واویلا
امیرحسین سلطانی
#حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
#صوتی
#مداحی
دل بی قرار نیست ادا در می آوریم
چشم انتظار نیست ادا در می آوریم
عمریست در تلاطم دنیا و لذّت است
وقف نگار نیست ادا در می آوریم
مرغی که هر زمان سر یک بام می پرد
دنبال یار نیست ادا در می آوریم
قلبی که دل به صحبت سر ما سپرده است
فکر بهار نیست ادا در می آوریم
اصلاً دلی که مست ریا و ربا شود
گوشش به کار نیست ادا در می آوریم
بر لب دعای ندبه و دل غرق شهوت است
این انتظار نیست ادا در می آوریم
آقا محبّ واقعی ات در میان ما
یک از هزار نیست ادا در می آوریم
#برای_مسلمانان_فلسطین
#مقاومت_اسلامی
#مرگ_بر_اسرائیل
سلام بر دل پر خون مسجدالاقصی
به مسجدی که خداوند گفت: «بارَکنا»
سلام ما به تو و دستهای بستهشده
سلام ما به تو، ای حُرمتِ شکستهشده
اگرچه شعله بهپا کرده فتنه هر طرفی
اگرچه سفسطه در هر کنار بسته صفی
اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر
اگرچه تکفیر از پشت میزند خنجر
نبردهایم ز خاطر دمی تو را، ای قدس!
تویی هنوز تویی آرمان ما، ای قدس!
بگو به دشمنمان انتقام سنگین است
و فتح آخر ما قبلۀ نخستین است
بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است
بگو که دورۀ کودککشی سر آمده است
قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست
که نیست حاصل صهیونیان به غیر شکست
دگر به محکمههای جهان امیدی نیست
بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقیست
دمی که تیغ قیام از نیام برخیزد
به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد
زمانه فتنۀ شام است و ما سحرزادیم
زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم
به رغم توطئۀ نابرادران، هستیم
و در کنار تو ای قدس، همچنان هستیم
مباد آنکه رفیقان نیمهراه شویم
شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم
ببین که در غم تو لحظهای نیاسودیم
هنوز چشم به راهان صبح موعودیم
نبردهایم ز خاطر دمی تو را، ای قدس!
تویی هنوز تویی آرمان ما، ای قدس!
✍️ #محمدمهدی_سیار
https://eitaa.com/fatemi8/100
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#امام_حسین_ع_شهادت
زنی از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر_
که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش، از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشانْد آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشیدست سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش
جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش
ندانمهای عالَم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قَدَر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پَر بر آن چادر
ستونِ آسمانها میگذارد سَر بَر آن چادر
تیمّم میکند هر روز، پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش، رستخیز کربلا بودهست
* *
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند، صدایی در دل باران
که یا أُماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه، آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه، آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه، آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه، آهسته آهسته
بُنَّیَ! تشنهای! مادر برایت آب آورده...
✍️ #سیدحمیدرضا_برقعی
https://eitaa.com/fatemi8
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
از ابتدا قیامت او آشکار بود
آن بانویی که ممتحن کردگار بود
در بندگی خویش خدای بقیه بود
سرتا به پاش مظهر پروردگار بود
در خانه با کنیز خودش همکلام بود
در سجده با خدای خودش همجوار بود
مردان جنگی از پس او برنیامدند
با اینکه بر جراحت پهلو دچار بود
کاری به این نداشت که تنها و بیکس است
وقت گذر ز کوچه، چه با اقتدار بود
زهرا عجیب غیرتیِ عشق حیدرست
پای علی برای بلا بیقرار بود
از گرگهای شهر، فدک را گرفته بود
کرار بود، گرچه خودش خانهدار بود
بستند راه کوچه! مگر کم میاورد؟!
غافل ازآنکه چادر او ذولفقار بود
سیلی زدند جا بزند! گفت یا علی!
یک دم عقب نرفت! سراپا وقار بود
رویش کبود شد، رویشان را سیاه کرد
با قامت شکسته عجب پای کار بود
تا حشر، خاک بر سر اهل مدینه کرد
آن معجری که روی سرش پرغبار بود
اصلاً نخورد غصهی آن گوشِ.....
اما حَسَن نِشَست و پی گوشوار بود
واضحتر از همیشه علی را نظاره کرد
هرچند چشمهاش از آن ضربه تار بود
* *
ارثیه داد حضرت مادر به دخترش
ارثیهای که درد و غم بیشمار بود
وقتی سر عزیز خدا رفت روی نی
زینب اسیر هلهلهی سی هزار بود...
از یک کفن مضایقه کردند کوفیان
بر روی بوریا، بدنی آشکار بود
درراه، زینب از همه بدتر عذاب دید
دُخت علی به ناقهی عریان سوار بود
دستش شکست و دست ستم را ز پشت بست
با دست بسته فاتح این کارزار بود...
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
https://eitaa.com/fatemi8
#برای_مسلمانان_فلسطین
#مرگ_بر_اسرائیل
تاریک و روشن بود و کمکم صبح میشد
شب؛ اینشبِتیره، شبِ غم، صبح میشد
«دیشب» فراری میشد و «فردا» میآمد
ناخواندهای...، ناخوانده سمتِ ما میآمد
میآمد و کمکم بههم میریخت ما را
در اوج شادی، جام غم میریخت ما را
در سر صدای سوتِ ممتد بود و تکرار
چیزی نمیدیدیم اما غیر از آوار...
ما مَردم افتادهای مظلوم بودیم
از هر حقوقِ سادهای محروم بودیم
حق بود با ما و کسی حق را نمیدید
تاریخ، اخبار موثق را نمیدید
اخبار از ما بود، اما بیخبر؛ ما...
میسوختیم و آب را بستند بر ما
هرلحظه از ما میرسید اخبار تازه
«ِمهمانِ ناخوانده» میآمد بیاجازه
می آمد و در حقّ دنیا ظلم میکرد
با ادعای صلح، امّا ظلم میکرد...
میآمد و حقی طبیعی نقض میشد
هر گوشهای خون شهیدی سبز میشد
صحبت سر جنگ وسیعی بود؛ امّا...
«حقّ حیاتِ» ما طبیعی بود امّا_
_با این که زیر چلچراغ نور بودند،
ما را نمیدیدند، آیا کور بودند؟
ما را نمیدیدند و میکشتند ما را
این کار اما خوش نمیآمد خدا را
شهر از «وداعِ آخرِ» افراد پُر بود
از «آنکه روی خاک میافتاد»، پُر بود
از مادرانِ پاک، از طفلان معصوم
از بیگناهانِ بدونِ جرم، محکوم
بر شانه مانده کولهبارِ داغِ تنها
تنها نشسته باغبان در باغ، تنها
باغست و در فصلِ خزان گلهای پرپر
نعش برادر مانده بر دست برادر
دستان دختربچهها جای عروسک
رنگِ حنایِ خون گرفت از زخم موشک
سهم پسرها نیز جای تیله، سنگ است
آیا هنوز ای شاعر! ایندنیا قشنگ است؟
میآید از راهی که تاریکست و تاریک
صبحیکه نزدیکست و نزدیکست و نزدیک...
✍️ #مجتبی_خرسندی
https://eitaa.com/fatemi8
روضه یادواره مظلومین غزه.mp3
23.77M
روضه و حدیث کسا به یاد مظلومین #غزه
شعر میلاد عرفانپور برای کودکانِ شهید بیمارستان المعمدانی
غزه در خون خویش غلتان است
دادگاه بزرگ وجدان است
دل من بود زیر بمباران...
سوخت جانم، چه جای کتمان است؟
هرطرف نعش طفلی افتاده
دل من مثل کودکستان است
آی دنیا نگاه کن! دل من
مثل این خانههاست ویران است
مثل آن مادرِ پسرمرده
زلف لالایی اش پریشان است
دل من بسکه خون از او رفته ست
زرد مانند برگریزان است
نیست باریکه ای غریب...ببین
غزه دیگر برای من جان است
پرچمی زنده، باد را لرزاند
شک ندارم زمان طوفان است
دل من، رنگ انتقام بزرگ
رنگ خونخواهی شهیدان است
دست و پا می زنند حرملهها
عمر این ظلم رو به پایان است
هان! حقوق بشر چه شد؟! غزه
دادگاه بزرگ وجدان است
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
#امام_حسین_ع_مناجات
حسین گفتم و دل باز در کمندِ شماست
که بند بندِ وجودم به بند بندِ شماست
پدر به تربت تو باز کرده کامِ مرا
دلم زِ بدوِ تولد، علاقهمندِ شماست
دو چشمِ هر چه گرفتار بعدِ هر روضه
پیِ شفا و تبرک به چای و قندِ شماست
کسی که مادرتان فاطمه پسندش کرد
به صبحگاه جزا موردِ پسندِ شماست
به اهل روضه بگویید روز رستاخیز
به زیر سایهای از پرچمِ بلندِ شماست
دلم به ساکنِ کرببلا حسودی کرد
خوشا به حال محبی که شهروندِ شماست
همیشه معتقدم وقت مرگ میآیی
مبر زِ یاد، کسی را که مستمندِ شماست
#امام_زمان_عج_مناجات
#شعر_پایداری؛ #طوفان_الاقصی
با نام و یاد #حاج_قاسم_سلیمانی
کو مسیحایی که جانِ رفته را باز آورد،
در رگ خشک بشر خونی جنونساز آورد؟
مَردهای مُرده بسیارند حرفش را نزن
قتلگاهی کو که سرهای سرافراز آورد؟
حاج قاسم کو که با اعجاز نفسی مطمئن،
از میان صخرههای سخت، سرباز آورد؟
در سکوت دردناک و شرمناک منطقه
نازم آن حوثی که با خود موشکانداز آورد
بیشهها از نعره لبریزند و از غُرّش پُرند
شیر لبنان حمله بر گرگ دغلباز آورد
این همه موشک که در قعر زمین لب بستهاند
یک نفر باید که آنها را به آواز آورد
جرأتی دیوانه از جنس جنونی سرخ کو،
تا بدون دکمه موشک را به پرواز آورد؟
کو علمداری که اسرائیل را ذلت دهد
پرچم خون فلسطین را به اعزاز آورد؟
کو ابرمردی که پایان شب شیطان شود؟
کو ابالغوثی که دنیا را به آغاز آورد؟
کاش آن دست یداللهی که خیبر را شکست
باز با یک ضربه دنیا را به اعجاز آورد...
✍ #ایوب_پرنداور