#کــــلام_اســــتاد
📣 خلاصه سخنان استاد مصلح کیا در تاریخ دوشنبه 10 شهریور 99 مصادف با شب شهادت امام سجاد علیه السلام.
پس قطعا تعداد کسانی که در لشگر ابن زیاد همفکر ابن زیاد بودند، خیلی نبود. نمی توانیم آنها را جمع زیادی بدانیم. اما برعکس، جمع بسیاری از کسانی که در لشگر ابن زیاد حضور داشتند، آدم هایی بودند که با دو حربه آمدند:
یا بحث تطمیع بوده است و یا بحث تهدید.
هرکس بخواهد ما را به یک جمع و گروهی، حزبی، جمعیتی و یا آئینی وارد کند، از این دو حربه استفاده میکند: یا وعده یا وعید.
یعنی یا جذبمان میکنند، یا از یک چیزهایی که از آن دفع میشویم، پرهیزمان میدهند؛ یعنی به شکل غیر مستقیم سعی میکنند جذبمان کنند. مثلا از یک چیزهایی فرار میکنیم، میگویند حواستان باشد، اگر سمت ما نیایید، آنها آزارتان
میدهند؛ یعنی همان وعده و وعید.
خدا در قرآن می فرماید که ای رسول من، شما انذار و تبشیر میکنی.
انذار یعنی چه؟
یعنی میترسانی، آماده باش میدهی، به مردم میگویی حواستان را جمع کنید، زندگیتان فقط زندگیِ دنیا نیست، این زندگی دنیا قوانینی دارد. اگر مطابق قوانینش زندگی کردید، بهترین زندگی را تجربه میکنید، خلاف مسیر حرکت کردید، آسیبش را خودتان میبینید، ظالمان بر شما مسلط میشوند و ... .
نقطه مقابل انذار، تبشیر است.
تبشیر چیست؟
بخش زیادی از آن وعده است، بهشتی در کار است، زندگی شما سامان خواهد گرفت، بخش عمده اش وعده است. منتها وقتی پیغمبر بحث وعده و وعید را مطرح میکند، زمانمند است. میفرماید که این وعده و وعیدها به اندازه طول عمر دنیا و آخرت است، ولی وقتی کافر، منافق و ضد دین و دنیا طلب و طاغوت این وعده را میدهد، بُرد وعده و وعیدش معمولا دنیایی و در زمان کوتاهی است. وعده ها سریع داده میشوند، وعیدها هم سریع به آدم میرسند. همانطور که قرآن میفرماید: مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ... ؛ یعنی با عجله به همه چیز نگاه میکند، فقط جلویش را میبیند، میخواهد سریع به آن برسد...
کسانی که دنیا را میخواهند، به سرعت این وعده و وعیدها را میپذیرند و جذبش میشوند. ولی جذب وعده و وعیدهای پیغمبران، رسولان و مردان خدا شدن، خیلی دشوار است. عقل میخواهد کسی آن را بپذیرد.
بنابراین هر کس که میخواهد ما را به سمتی ببرد، از این دو حربه استفاده میکند. یک جورایی به ما میگویند که منفعت تان در این است، یا اگر بیایید، مضراتی از شما دفع می شود...
ما اسمش را برای کسانی که دشمنان حقاند؛ یعنی اهل باطل، میگذاریم تطمیع و تهدید. اگر تمام حربههایی را که دشمنان علیه اهل حق به کار میگیرند بررسی و مرور کنید، خواهید دید یک جورایی به نوعی زیر مجموعه همین دوتاست.
1⃣3⃣
#محرم
@fatemeeyeh 🌷
#کــــلام_اســــتاد
📣 خلاصه سخنان استاد مصلح کیا در تاریخ دوشنبه 10 شهریور 99 مصادف با شب شهادت امام سجاد علیه السلام.
پس تطمیع دایره اش خیلی وسیع است، تهدید هم دایره اش وسیع است و شکل های مختلفی دارد.
وقتی ابن زیاد بحث تطمیع را به میان آورد، به کسی مثل عمرسعد چه وعده ای داد؟
وعده مُلک ری.
میدانید مُلک ری یعنی چه؟
مثل اینکه بگویند کل شمال ایران مال تو، کل مازندران، گیلان. کل جنوب، کل خوزستان. کل منابع و درآمد نفتی مال تو.
می دانید چه مالیات و ثروتی از آن گیرش میآید؟ خیلی!
البته عمرسعد خودش چنین چیزی را درخواست کرد. آنها هم نقطه ضعفش را وعده دادند.
به بقیه چه وعدهای دادند؟
به بعضیها گفتند بارِ جو اسب تان را ما تامین میکنیم. به بعضیها گفتند اگر سلاح ندارید، به شما امانت میدهیم، نه اینکه برایتان بخریم... همیجوری که دولت نمیتواند از این خرج ها بکند... و چیزهایی از این قبیل.
به عمر سعد ندادند. البته وعده اش را دادند ولی چیزی به او ندادند. چرا به او ندادند؟
وقتی به سابقه رفتار این دشمنان نگاه میکنیم، میبینیم وعده که میکردند، بعد هم میدادند. مثلا عمروعاص به معاویه گفت که من فقط وقتی در تشکیلات تو میآیم که مصر را را به من بدهی. تازه مصر از ری آبادتر و بزرگتر بود و... ، مملکتی بود برای خودش. معاویه قبول کرد و به او مصر را داد. الان چرا ابن زیاد، عمر سعد را تحویل نمیگیرد و به او ملک ری را
نمیدهد؟
چون اعتبار عمر سعد یکبار مصرف بود. چرا؟
عمر سعد خودش نخبهای در جامعه ، مطرح نبود. فقط نان اعتبار پدرش را میخورد. آقازاده جامعه اسلامی در آن زمان بود. مثل خیلی از آقازادهها و مثل خیلی از خانم زادههای دیگر... اعتبار اسم پدرش زیاد بود. چون سعد بن ابیوقاص فاتح ایران بود در زمان عمر. عمرسعد به اعتبار پدرش در جامعه مطرح بود. میدانست خودش به تنهایی کسی نیست و جایی مثل ری را به راحتی به کسی مثل او نمیدهند.
وقتی قصه کربلا پیش آمد، احساس کرد تنها فرصتی که میتواند باج بگیرد(باجی در این حد)، وارد شدن در جنگ با اباعبدالله حسین است. آنها هم گذاشتند که در جنگ بیاید. در جنگ آمد و همه زورش را هم زد. کارهایی کرد که به طور معمول کسی در هیچ جنگی انجام نمیداد و آنها را هم انجام داد. کارت اعتبارش در این جنگ کلا سوخت. چون اعتبار نصف و نیمهای را که مال پدرش بود، خرج کرد. اعتبارش سوخت و تمام شد. این آدم به درد تشکیلات ابن زیاد نمیخورد. نخبه نبود. مثل عمروعاص نبود، به درد نمیخورد. اهل تئوری، ایده و مهندسی راه و نقشه کشی علیه دشمن نبود.
ادامه دارد ....
1⃣4⃣
#محرم
@fatemeeyeh 🌷
#روزشمار_اربعین
🏴۳۸ روز تا اربعین سیدالشهدا علیه السلام باقیست...
إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ لَيْسَ نَبِيٌّ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا يَسْأَلُونَ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَأْذَنَ لَهُمْ فِي زِيَارَةِ الْحُسَيْنِ علیه السلام فَفَوْجٌ يَنْزِلُ وَ فَوْجٌ يَصْعَدُ [يَعْرُجُ]
📚كامل الزيارات، ص 111
@fatemeeyeh 🌷
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ فى آناءِ لَیْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ🌷
هر روز با ذکر #صلوات
🌷🍃 *السَّلَامُ عَلَیکَ يَا اُخْتَ وَلِىِّ اللّه.*🍃🌷
هدیه به حضرت #معصومه (س) سیصد گل🌷 صلوات .
@fatemeeyeh🌷
🤲 #دعای_هفتم صحیفه سجادیه 🤲
(توصيه رهبر معظم برای رفع بلا و بيماری)
@fatemeeyeh 🌷
اَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِباءِ،
سلام بر كسى كه خيمه گاهش هتك حرمت شد...
(زیارت ناحیه مقدسه)
#سلام_ای_خاک_قبرت_سجده_گاهم
@fatemeeyeh 🌷
#کــــلام_اســــتاد
📣 خلاصه سخنان استاد مصلح کیا در تاریخ دوشنبه 10 شهریور 99 مصادف با شب شهادت امام سجاد علیه السلام.
عمر سعد از کسانی بود که به اعتبار پدرش کسی شدهاند. مثل خیلی از کسانی که در جامعه ما و در جاهای دیگر کارهایی را بر عهده گرفتند، در شورا رفتند، نماینده مجلس شدند، انواع سمتها را گرفتند... خودشان حرف درستی برای گفتن ندارند، ولی در چنین جایگاههایی هستند. چپ و راست هم با آنها مصاحبه میکنند و سمتهای اضافه به آنها میدهند، نگرانند که نکند ایشان در جامعه حرف اضافه بزنند و... ، چرا چنین است؟ از کجا این اعتبار آمده است؟ مال کیست؟
اعتباری است که مال پدرش هست. بابای شهید، بابای رشید، بابای تئوریسین و ...
عمر سعد همهی زورش را زد و اعتبارش در کربلا سوخت. چون به عنوان فرمانده لشگر آنجا ظاهر شد، وقتی برگشت، دیگر راه برگشت و غلط کردن نداشت. برگردد چه بگوید؟
یک جمعی هم دنبال بهانه میگشتند که بگویند دلیل حضور ما در جنگ به خاطر اعتبار عمر سعد بوده است. خودشان را چسبانده بودند به اعتبار عمر سعد. حال اگر عمرسعد بگوید غلط کرده است، اولین کسانی که میریزند سرش، همین مردم کوفه هستند و حسابی از خجالتش در میآیند. دولت هم یک جورایی از خجالتش در میآید. دولت که نمی پذیرفت عمرسعد یکدفعه تغییر موضع بدهد، آن هم یک دولتی مثل دولت یزید و ابن زیاد.
عمرسعد همه جوره بدبخت شد. نه راه برگشت داشت، نه راه توبه. البته راه توبه همیشه باز است، ولی آدمی که تا فرق سر در لجن فرو رفته است و کارهایی انجام داده است که دیگران شاهد بودند، دستورِ نعل تازه زدن و... که این نعل تازه زدن و بر پیکرها تاختن خیلی چیز عجیبی است! عمرسعد صدای زینب را شنیده است و گریه کرده است، ولی در عین حال این دستور را داده است. پس خودش میفهمد چقدر لجن است. چه توبهای کند؟
او دنیاپرست است. عاشق دنیاست. الان هم موقعیتش پیش بیاید و دوباره برگردد، همان کارها را میکند. لذا هیچ وقت توبه واقعی از این آدم صادر نمیشود. پس برگشتی اتفاق نمیافتد. اعتبارش هم که سوخته است. ملک ری را برای چه به او بدهند؟
هرچه بدبخت خودش را به در و دیوار زد، انگار نه انگار که آدم است. بعد هم دچار یکسری اختلالات شد و ...
بجز عمرسعد، به عدهای هم وعدههایی داده بودند که به آنها نیز ندادند. همان جو را به آنها ندادند. چرا به آنها ندادند؟
یک دلیلش این بود که گفتند جنگ است دیگر! میروید در جنگ و هرچه خواستید غنیمت برمیدارید. اینها هم
میدانستند که آن جو خیلی به درد نمیخورد، میدانستند که با آن مشکلی حل نمیشود، گفتند جنگ است، برویم دنبال غنیمت...
از چه کسی میخواستند غنیمت جمع کنند؟
بالاخره حسین با خودش زنان و بچهها را آورده بود و میدانستند که آنها بدون خلخال، زینت،گردنبند، لباس و تجهیزات نمیشوند... خیلی از کسانی که به حسین بن علی ملحق شدند، آدمهای سرشناسی بودند، از جمله زهیر که تاجر بود. فقط زره اش را برمیداشتند، یک سال از زندگیشان میچرخید.
1⃣5⃣
#محرم
@fatemeeyeh 🌷