7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری | #استاد_شجاعی
امتحانِ خواصِ اطراف امام مجتبی علیهالسلام،
که آنها را روبروی امام قرار داد و به لشکر دشمن پناهنده کرد؟
(این امتحان را دارند همین الآن از ما میگیرند!)
https://eitaa.com/fatemieh_1401
📙 خوانش کتاب دکل
#قسمت_سیوچهارم
یکی از بچه ها دستش را به نشانهی اجازه گرفتن بالا آورده بود. گفتم بفرمایید. سؤال دارید؟
ابروهایش را بدجور در هم گره زده بود و با حالت هیجان گفت: حاج آقا! من حرفهای شما را خوب گوش دادم اما چند نکته ذهن مرا درگیر کرده که بین صحبتهای شما همه را داخل کاغذ نوشتم. اجازه میدهید آنها را
بخوانم؟ لبخند زدم و گفتم: احسنت به شما که روی کاغذ نوشته اید. پیداست سؤالاتت جدی است. اسمتان چیست؟ گفت: شهاب امینی. گفتم: آقا شهاب وقتمان خیلی کم است اما ایرادی ندارد. سؤالاتت را
بخوان اما فکر کنم جوابشان میافتد برای جلسهی بعد.
شهاب همین طور که کاغذ را دو دستی محکم گرفته بود، با صدای لرزان گفت: سؤال اولم این است؛ واقعاً برای من جوان سؤال است شما میگویید دوران پهلوی فساد مالی و اخلاقی زیاد بوده و شاه خیلی فاسد و دزد بوده اما همین الآن نیز در بین مسئولین خودمان همین فساد یا اختلاس ها را داریم میبینیم روزی نیست که وقتی تلویزیون را روشن میکنیم خبر اختلاس یا دزدی را نشنویم یا مثلاً ما زیاد شنیدیم که رهبر، ثروت زیاد و حسابهای بانکی کذایی دارد خب ما اینها را میبینیم و نمیتوانیم به نظام اعتماد کنیم.
گفتم آقا شهاب ممنونم از سؤال به موقع و دقیقت. اتفاقاً منتظر بودم تا یکی از شماها چنین سؤالی را بپرسد ،خب سؤال بعدیت چیست
آقا شهاب؟ بچه های کلاس که از سؤال آبدار شهاب انگار برقشان گرفته بود، با سکوت خود منتظر سؤال بعدی او بودند؛ شهاب یک نگاه به کاغذش انداخت و گفت سؤال بعدی این است؛ شما یک طوری از دوران پهلوی گفتید که انگار شاه هیچکاری و هیچ خدمتی برای این مملکت نکرده. ما از بزرگ ترهای خود شنیدیم رضاخان راه آهن شمال تا جنوب را ساخت، شاه در مدارس به دانش آموزان شیر و میوه میداد یا رضاخان مثلاً وقتی میبیند یک نانوا نان پخت نمیکند او را داخل تنور میاندازد. پس معلوم است که کار کردن برای مردم برایش مهم بوده یا مثلاً شنیدیم میگویند زمان پهلوی مردم میتوانستند با هجده هزار تومان ماشین بخرند، ولی الآن خیلیها خوابش را هم نمیتوانند ببینند.
بچه ها با سؤالات و شبهات شهاب لام تاکام حرف نمیزدند و از نگاهشان انتظار شدیدی پیدا بود تا جوابهای مرا بشنوند. بلافاصله گفتم آقا شهاب شجاعت و دقتت را تحسین میکنم. بنده دوست ندارم مطالبی را که اینجا گفته میشود، بدون گفت وگو و بحث بپذیرید برعکس خیلی تمایل دارم مرتب به این مباحث اشکال نقد وارد کنید تا واقعاً برایتان جای شبهه و سؤالی باقی نماند. چون هدف من این است که وقتی از کلاس بیرون رفتید و در محیط بیرون یا فضای مجازی شبههی اساسی دیدید قادر باشید کاملاً منطقی و بدون تعصب و با استدلال محکم جواب دهید شبهه مثل یک موریانه آرام آرام پایه های اعتقادی ما را سست میکند و بدون اینکه متوجه شویم یکدفعه ساختمان ایمان و اعتقادمان فرو میریزد. شبهاتی که مخصوصاً در اتاق فکر دشمن طراحی میشود مثل بمب شیمیایی است؛ اذهان و باورهای ما را مسموم میکند و اگر نتوانیم به این شبهات جواب دهیم قطعاً از درون متزلزل و مسموم میشویم و با کوچکترین اشکال به دین و اعتقاداتمان به بیماری شک و تردید دچار میشویم. شک و دودلی، آفت بسیار بزرگی است که مانع رشد و پیشرفت و آرامش ما میشود و دشمن دنبال همین اتفاق است که با تزریق شبهات دقیق روحیه ی بی اعتمادی به نظام و ناامیدی نسبت به آینده را در نسل جوان ما ایجاد کند تا جلوی پیشروی و قوی شدن ما را بگیرد.
- خب، بچه ها اگر اجازه بدهید چون وقتمان ضیق است، سؤالاتی را که آقا شهاب مطرح کرد در جلسه بعد جواب بدهیم. البته خیلی مایل هستم که بقیهی بچه ها نیز اگر شبهه یا سؤالی نسبت به مطالبی که تاکنون گفته ایم به ذهنشان میخورد جلسه ی بعد سر کلاس مطرح کنند تا بحثمان خیلی داغ و هیجانی پیش برود.
دستم را به علامت خداحافظی بالا آوردم و گفتم تا جلسه ی بعد شما
را به خدا می سپارم. فقط یک نکته تا یادم نرفته بگویم: بچه ها من واقعاً به صفای قلب شماها اعتقاد دارم اگر مرا لایق دانستید، بعد از نمازهایتان بنده ی حقیر و سراپا تقصیر را نیز دعا کنید صدای بعضی از بچه ها بلند شد حاج آقا شما باید برای ما دعا کنید. بدرود گفتم و از کلاس خارج شدم.
https://eitaa.com/fatemieh_1401
ادامه دارد ...🍃
📙 خوانش کتاب دکل
#قسمت_سیوپنجم
امروز میدانستم که پاسخ به سؤالات شهاب امینی، کلاس را خیلی جذاب خواهد کرد جالب این بود که جلسه این هفته، مصادف بود با دهه ی فجر پیش خودم گفتم این که باید در دهه ی فجر این جنس سؤالات را جواب بدهم آن را به فال نیک میگیرم سؤالات را داخل کاغذ کوچکی نوشته بودم آنها را مرور کردم و داخل جیبم گذاشتم. وارد حیاط مدرسه شدم بچه ها سر صف بودند صدای سرود زیبا و به یادماندنی «بوی گل سوسن و یاسمن آید داخل حیاط مدرسه طنین انداز شده بود؛ از آن سرودهایی است که یادم است دانش آموز که بودم به من هیجان و شور انقلابی میداد همانجا در دلم توسلی به روح بزرگ امام انقلاب کرده، فاتحه ای به روح ملکوتی خمینی کبیر هدیه کردم همین طور که در افکار خود غرق بودم دستی روی شانه ام حس کردم که رشته ی افکارم را پاره کرد. آقای نادری بود سلام و احوال پرسی کردیم و بین صفوف بچه ها از پله ها بالا رفتیم آقای نادری گفت حاج آقا من شاید امروز بعد از کلاس شما، داخل مدرسه نباشم و احتمالاً بروم آموزش و پرورش.
لبخندی زد و گفت ولی مطمئن باشید شب به شما زنگ میزنم و گزارش کلاس امروز را میگیرم مخصوصاً امروز که احتمال میدهم کلاستان
جنجالی هم باشد.
... راهی کلاس شدم. از پله ها آمدم بالا. در کلاس باز بود. وارد شدم صدای برپای مبصر، بچه ها را آرام کرد روبه روی بچه ها ایستادم و با تبسمی محبت آمیز با آنها چاق سلامتی کردم و از آنها خواستم که سر جای خود بنشینند. کیفم را روی میز گذاشتم بیهوا نگاهم به تخته افتاد روی آن با خط درشت نوشته شده بود رأی ما شهاب امینی.
گفتم آقا شهاب معلوم است کارت درست است خاطرخواه هم که داری حالا کاندیدای چه هستی؟
خندید و گفت: حاج آقا چیز مهمی نیست. واسه مبصر شدنه.
گفتم: ظاهراً امروز، روز آقا شهاب است چون امروز فقط به سؤالات جلسه گذشتهی آقا شهاب میپردازیم من از او دوباره تشکر میکنم. چون سؤالاتش بحثهای خوبی را به دنبال دارد.
- بچه ها امروز از آن روزهای پرکار ماست مایلم سریع برویم سر اصل
مطلب و گفت وگو را آغاز کنیم؛ به شرط یک صلوات آرام. بچه ها صلوات فرستادند و من بلافاصله روی تخته نوشتم بررسی سؤالات زیبای آقا شهاب و گفتم بچه ها اگر بخواهیم سؤالات اساسی آقا شهاب را جواب بدهیم ابتدا باید آنها را دسته بندی کنیم. موارد و مثال هایی که آقا شهاب در جلسه قبل ،گفت سه دسته هستند که من در آغاز، هر سه دسته را روی تخته مینویسم و سپس برمیگردم و درباره ی هرکدام جداگانه صحبت میکنم.
- اولین دسته آن مواردی است که صددرصد واقعیت دارند؛ مثل میوه یا شیر دادن داخل مدارس زمان شاه که در یک مقطع کوتاه اتفاق افتاد و دیگر اجرا نشد و یا مواردی مثل خرید ماشین در زمان شاه با مبلغ هجده هزار تومان یا بعضی اختلاسهایی که در حال حاضر وجود دارد. اینها همهاش راست است و واقعیت دارد.
اما دسته دوم که آقا شهاب به آنها اشاره کرد، مواردی است که هرکدام نیمی از آن واقعیت دارد و از نصف دیگر آن و اصل ماجرا بی خبریم؛ مثل قضیه ای که رضا شاه طبق شنیدهها آن نانوا را به علت کم کاری، داخل تنور میاندازد یا ساخت راه آهن جنوب به شمال، توسط رضا خان که
اینها اصل ماجرایش واقعیت دارد اما اطلاع کافی از همه ی جریان نداریم
که توضیح خواهم داد.
اما دستهی سوم آن مواردی است که کاملاً شایعه و از اساس واقعیت ندارد که مثالهایش را داخل بحثم خواهم گفت.
هر سه دسته را روی تخته نوشتم گفتم خب دوستان خوب من! امروز از آن روزهایی است که باید دو تا گوش دیگر هم قرض کنید. باز برگشتم سمت تخته و جلوی دستهی اوّل سه تا نمودار اضافه کردم و گفتم اما نسبت به دستهی اوّل که گفتیم مواردش صددرصد واقعیت دارد، خود چند گروه است:
گروه اول خدماتی است که در زمان شاه انجام میشد مثل دادن میوه یا شیر در مدارس. گروه دوم مربوط به اوضاع اقتصادی یا معیشتی مردم در زمان شاه است، مثل خرید ماشین به قیمت خیلی ارزان گروه سوّم مربوط به اوضاع فعلی نظام ماست مثل برخی فسادهای مالی و اختلاسها. ماژیک را گذاشتم روی میز و آمدم روبه روی بچهها ایستادم. پرسیدم
الآن کدام بخش را باید جواب بدهیم آقا شهاب؟ شهاب که خیلی دقیق حرفهایم را گوش میداد، بی درنگ گفت: گروه اوّل از دسته ی اوّل.
گفتم: احسنت به ذهن هندسهای شما خب کمربندها را سفت ببندید تا برویم به مصاف گروه اول از دسته ی اوّل.
بچه ها! فقط خواهش میکنم به شیوه ی پاسخگویی بنده دقت کنید. ما اینجا شاید بتوانیم صدها مثال دیگر هم بزنیم اما مهم این است که اگر برای هر بخش از این سؤالات به یک ملاک منطقی و عقلی برسیم قادر خواهیم بود به تمام مثالهایی که در هر گروه اضافه میشود، به راحتی جواب بدهیم...
ادامه دارد ...🍃
https://eitaa.com/fatemieh_1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه تولد کریمانه ای
.
امام_حسن جان میلادت مبارک 💛🌙