eitaa logo
کانال ثامن
218 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
12.4هزار ویدیو
128 فایل
'بسم‌رب‌الامیرالمومنین' فردا دیر است! رهبر انقلاب: نیازهای مربوط به آینده نیازهایی است که اگر شما امروز به فکر نیفتید و برایش کاری انجام ندهید، فردا درخواهید ماند؛ یعنی فردا گیر میکنید . . .🌱 -مقام‌معظم‌رهبری ۱۴۰۰/۱۱/۳🖇
مشاهده در ایتا
دانلود
14.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ناشنیده‌ها 💻 کاربران اجاره‌ای 🔻هیچ چیز اتفاقی نیست! ♻️ ادامه دارد... 🇮🇷☫بسیجیان عزیزبه جمع کانال اگاهسازی امام صادق علیه السلام بپیوندید👇 سال مهار تورم ، رشد تولیدگرامی باد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @agahsazi_imam_sadegh 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚 *امیر با صدای زنگ گوشیم چشمامو باز کردم، آفتاب ملایمی اتاق رو گرفته بود ... شهریار عین ساندویچ پتو رو به دورش پیچیده بود. گوشیم بازم زنگ خورد شماره ی ناشناس بود ، با صدای دورگه جواب دادم : - بله بفرمایید - آقای نعمتی؟ - خودم هستم - جناب نعمتی ظاهرا شما دیشب گزارش یه مورد گروگانگیری رو به ما دادین. با یادآوری اتفاقات دیشب با عجله روی تخت نشستم و گفتم : - بله بله من بودم - لطف بفرمایید در اسرع وقت برای پاسخگویی به یه سری سوالات جانبی به مرکز ما تشریف بیارید‌. با عجله رو سر شهریار رفتم و پتوش رو کشیدم : - چته وحشی؟ چرا پتو رو میکشی؟ - چون ۳ بار دارم صدات میزنم و نمیشنوی ، پاشو دیگه! لنگ ظهر شد. - لنگ ظهر؟ شهریار هم رو تخت نشست و با دیدن آفتاب ظهر که حالا کل اتاق رو گرفته بود گفت : - ای بابا خواب موندیم ها! ساعت چنده؟ - ۱۱ ظهره - کلاس امروز که به فنا رفت ، میزاشتی راحت بخوابیم دیگه ... - پاشو آماده شو بابا، از پلیس آگاهی زنگ زدن، برای اتفاقات دیشب باید بریم بازجویی بشیم! البته اسمش رو گذاشتن سوالات جانبی ... - هیچی بهت نگفتن؟ نفهمیدی قضیه چی بوده؟ - نه بابا هیچی نگفتن، باید حضوری بریم - صبحونه آماده س؟ - تو این وضع فکر صبحونه خوردنی؟! - مگه ماشینم که با سوخت کار کنم؟آدمم دیگه بدون غذا که نمیشه ... **** روبروی میز سروان کَلهُر نشستیم ... با لبخند گفت : - خسته به نظر میاین؟ شهریار که طبق معمول از پُر چونگی لذت میبرد جواب داد : - دیشب که تا دم دم های صبح فقط صدای شلیک و درگیری شنیدیم ، بعدشم تا خوابمون برد همکاراتون زحمت بیدار کردنمون رو به عهده گرفتن و تا به جاده رسیدیم کلی پیاده روی کردیم و این شلوار بنده هم که می بینید پاره س، دستِ گُلِ آقا شِرمینه! - آقا شِرمین دیگه کیه؟ برای اینکه جلوی پرحرفی شهریار رو بگیرم خودم جواب دادم: - همون سگی که توی محیط کارخونه ست ... هنوز به ما عادت نکرده! - عجب ... خب چایی تون رو میل بفرمایید تا خستگیتون در بره. شهریار گفت :‌ - شما اول بگید اون جریان گروگانگیری دیشب چی بود؟ سروان کَلهُر پرونده ی سبز رنگی که جلوش بود بست و جواب داد : - این افراد که دیشب دستگیر شدن یه مشت اراذل و اوباش و قاچاقچی بودن که قصد داشتن این بچه های طفل معصوم رو تا مرز ببرن. و اونجا توسط افراد دیگه ای خارج بشن. - خدا ازشون نگذره ... این بچه ها مگه خانواده و سرپرستی نداشتن؟ - متاسفانه اکثرشون بی سرپرست و بد سرپرست هستن، که از بس تو کوچه خیابونن، اگر چند روزم خبری ازشون نباشه کسی نگران نمیشه و گزارش نمیده. - حالا برای چی میخواستن از مرز خارجشون کنن؟ شهریار با تاسف جواب داد : - معلومه دیگه ... حتما میخواستن اعضای بدنشون رو قاچاق کنن ! بر پدرشون لعنت! سروان کَلهُر گفت : - متاسفانه همینطوره ... البته بازجویی ها هنوز کامل نشده، اما اینطور که ما متوجه شدیم مافیای بزرگتری دستش به این ماجرا آلوده ست. - مافیای بزرگتر از قاچاقچی و کشتن بچه های مظلوم؟؟ - ما تو این سالها خیالمون راحت بود که پرونده هایی این چنینی توی کشور ما باز نشده! اما متوجه شدیم که بصورت نامحسوس بچه های بی سرپرست در حال گم شدن هستن. خداروشکر دیشب این افراد تو محدوده ی شما بودن و تونستیم شناسایی شون کنیم‌. و به زیر شاخه شون برسیم. - جناب سروان ما هنوز منظورتون از مافیای بزرگ رو نفهمیدیم؟ - بچه های بی سرپرست و بی خانمان ، از سراسر جهان شناسایی میشن. بعد از اون به دو دسته تقسیم میشن بچه های بزرگ تر، اعضای حیاتیِ بدنشون قاچاق میشه. بچه های کوچیکتر هم متاسفانه بصورت محافظت شده وارد محیط ایزوله و پنهانی میشن تا آدرنوکروم ازشون استخراج بشه. - آدرنوکروم دیگه چیه؟ - این بچه های طفل معصوم رو بهشون تشنگی و گرسنگی میدن، بعد از اینکه حسابی ضعیف شدن به بدترین و وحشیانه ترین شیوه ی ممکن شکنجه شون میکنن، تجاوز میکنن و اونقدر میترسوننشون تا به حالت مرگ بیفتن، اونوقت خونشون رو که در اون حالت بیشترین میزان آدرنالین رو ترشح میکنه ، استخراج میکنن. @fatemieh_1401
📙 خوانش کتاب دکل یک نگاه به این چهار پنج نفری که مثلاً انقلابی بودند، انداختم. انگار پای جوخه اعدام منتظر دستور شلیک بودند همه منتظرند بدانند ادامه‌ی این ماجرای هیجانی و اکشن چیست برای چندمین بار از کوپن صدای بلندم استفاده کردم - هیچ کس جیکّش در نیاید من حالا حالاها با این دوستانتان کار دارم. بعد رو کردم به نفر اوّل و گفتم خب شما که عینک داری اسمت چیست؟ کمی این پا و اون پا کرد و گفت: احسان - خب، آقا احسان شما و دوستانت طرفدار انقلاب هستید. درست است؟ یک مقدار گلویش را صاف کرد و گفت بله حاج آقا. دوستانش نیز همزمان با جواب مثبت احسان سرشان را به علامت تأیید تکان دادند. - جناب آقا احسان گُل شما به عنوان نماینده‌ی این جمع انقلابی، با دقت گوش کن چند سؤال کلیدی و اساسی از تو دارم که با شور و مشورت رفقای خودت میتوانی پاسخ بدهی شما که دم از انقلاب و نظام میزنید و سنگ این رژیم آخوندی را به سینه میکوبید بگو ببینم این چه آشی است که انقلاب شما برای مردم درست کرده؟ چرا این قدر گرانی است؟ چرا قیمت‌ها روز به روز تصاعدی و آسانسوری بالا میرود؟ مردم از کجا بیاورند ۶۰۰ هزار تومان پول یک کیلو گوشت بدهند؟ ما انقلاب کردیم که مردم توی فلاکت بیفتند؟ این چه نظامی است که نمیتواند به زندگیها سروسامان بدهد؟ این چه مملکتی است که هر روز باید مردهایی که یک لقمه نان سر سفره‌ی زن و بچه ببرند چون شغل درست و درمانی ندارند، عرق شرم روی پیشانیشان بنشیند؟ چرا چشم و گوش خود را به روی این واقعیتها بسته‌اید و متعصبانه از این انقلاب دفاع میکنید؟ آیا شما این همه فشاری که به مردم می‌آید را نمی‌بینید؟ سکوت کردم و نگاهی به جناح چپ و راست کلاس انداختم. کسی لام تاکام حرف نمیزد به پرسشهای مسلسل وار خود ادامه دادم. آقا احسان! خیلی از مردم در این شرایط اقتصادی آشفته و زوار دررفته پوستشان دارد قلفتی کنده می‌شود دخل خیلی‌ها آمده. چرا این همه جوان بیکار داریم؟ چرا این همه معتاد دارد در کوچه و خیابان، وول میخورد؟ آیا زشت نیست هر موقع تلویزیون را روشن میکنیم خبر اختلاس میشنویم؟ هر دم از این باغ بری میرسد. چه فرقی کرد با زمان پهلوی؟ جالب این است که دست میکنند توی جیب مردم مثل آب خوردن دزدی میکنند و بعد از مدتی، فلنگ را میبندند و متواری میشوند و به ریش ما میخندند. با شما هستم آقا احسان! آیا این برای مملکت اسلامی افت ندارد؟ آیا برای انقلابی که از آن پشتیبانی میکنید ننگ و عار نیست که در اداره و سازمانش این همه رشوه و پارتی بازی و رفیق بازی رایج باشد؟ چرا باید به جای ضابطه رابطه بازی در کار باشد؟ مگر مسئولین ما نباید اسلامی باشند؟ پس چرا خانه‌های مجلل سر به فلک کشیده‌ی آنچنانی و ماشین‌های شیک و مدل بالای میلیاردی دارند؟ سالی چندبار هم که کفش و کلاه میکنند و با خانواده‌ی محترم تشریف میبرند کانادا برای دَدَر دودور، ولی ما بدبخت بیچاره‌ها باید هشتمان گروی نُه‌مان باشد به نظرتان آیا جانبداری از چنین نظامی که هوای مردمش را ندارد عاقلانه است؟ این از اوضاع درب و داغون و آشفته‌ی داخلی. از آن طرف، در سیاست خارجی هم تا آمریکا و کشورهای اروپایی میخواهند با ما یک خُرده گرم بگیرند و روابطمان حسنه شود و اوضاع اقتصادی‌مان ذره‌ای جمع و جور شود و رونق بگیرد، یک مشت آدم تندرو و افراطی که فکر میکنند قیم این مردم هستند، ساز مخالف میزنند و مانع میشوند تا با دنیا تعامل داشته باشیم. همین طور که توی کلاس آرام قدم میزدم آمدم کنار آن چهار-پنج نفر روی سکوی جلوی تخته ایستادم ... ادامه دارد...🍃🍃 https://eitaa.com/fatemieh_1401
📚 📖 4️⃣ رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد. برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که همه رگ های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه های کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمی آمد. عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم : »نرجس! حیدر با تو کار داره.« شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن این همه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد : »چرا گوشیت خاموشه؟« همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم : »نمیدونم...« و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمی آمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت : »فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.« اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم : »فقط زودتر بیا!« و او وحشتم را به خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد : »امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!« خاطرش به قدری عزیز بود که از وحشت حمله داعش و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس تهدید وحشیانه اش لحظه ای راحتم نمیگذاشت. تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند. اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً میمانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به آمرلی بیاورد. ساعتی تا سحر نمانده و حیدر به جای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالیکه داعش هر لحظه به تلعفر نزدیکتر میشد و حیدر از دستان من دورتر! عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد : »نمیخواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!« ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت میکرد و از پاسخ های عمو میفهمیدم خیال برگشتن ندارد. تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد : »میترسم دیگه نتونه برگرده!« وقتی قلب عمو اینطور میترسید، دل عاشق من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم. نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش میکرد، پرسه میزد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش میگشتم تا صدایش را شنیدم :»جانم؟« و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست : »حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمیگردی؟« نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :»شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.« و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر میشنیدم که با گریه التماسش کردم : »حیدر تو رو خدا برگرد!« فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی عاشقانه تشر زد : »گریه نکن نرجس! من نمیدونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟« و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیبایی ام را شکست که با بیقراری شکایت کردم : »داعش داره میاد سمت آمرلی! میترسم تا میای من زنده نباشم!« از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بیخبر از تپشه ای قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم : »اگه من اسیر داعشی ها بشم خودمو میکشم حیدر!« 👇https://eitaa.com/fatemieh_1401
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 من افتخار میکنم که سه «دختر» دارم... 🔸خداوند به هر پیغمبری یک هدیه ای داد... 🔹برای پیغمبر خاتم یک «دختر» داد که عالم را دگرگون کرد... 🔸از امام حسین (ع) یاد گرفتم، اگر اسمی قشنگه رو هر سه فرزندت بگذار... 🌺یا أللّٰهُ یا رَحمٰنُ یا رَحیمُ! یا مُقَلِّبَ القُلوبِ! ثَبِّت قَلبی عَلیٰ دینِکَ🌺 https://eitaa.com/fatemieh_1401
حجت الاسلام نقدعلی: 💠 برخی رسانه ها در این ایام درخصوص مردم سخاتمند، متدین نوع‌دوست، مهربان و پرعاطفه ی اصفهان نامهربانی کردند لذا لازم دانستم نکاتی را عرض کنم. 🔹 امسال وضعیت موجود سد زاینده رود طی ۵۲ سال گذشته در کمترین میزان ذخیره آب قرار دارد. در بهترین حالت حدود ۸۳۶ میلیون مترمکعب آب پشت سد ذخیره خواهد شد و بدبینانه ۷۰۹ میلیون، در حالی که سال آبی گذشته این ذخیره بیش از ۱ میلیارد بوده است. ﷽ حجت الاسلام نقدعلی: 💠 در طول ۲۰ سال گذشته در مبحث آب تصمیمات غلطی گرفته شده است یکی از این تصمیمات غلط اختصاص حقابه کشاورزان به شرب و صنعت بوده است. 🔹 در اصفهان توسعه جمعیتی توسط مهاجرین استان های دیگر از جمله، خوزستان، چهارمحال و یزد انجام شده است و آمدند سر سفره آب زاینده رود و سزاوار نیست مردم اصفهان که سخاوتمندانه مردم استان های دیگر که آمدند سر این سفره را پذیرا شدند را اینطور فضای رسانه ای ناجوانمردانه شکل بدهند 🔹 درخصوص انتقال آب از زاینده رود به یزد حدود ۲۰ سال پیش در زمان ریاست جمهوری آای هاشمی رفسنجانی تخصیص انجام شده و ذیل آن نوشته اند که سد سوم باید راه بیفتد و منبع این تخصیص سد سوم بوده است اما هنوز این سد سوم راه اندازی نشده است مطلب دیگر که ذیل این مصوبه نوشته شده است که ۲۰ سال بعد مجددا باید بازنگری شود توسط وزارت نیرو که آیا کماکان می شود ادامه داد یا نمی شود. ﷽ حجت الاسلام نقدعلی: 💠 منابع و مصارف زاینده رود یک تابلو دارد و یک جدول سالیانه متاسفانه هنوز این جدول ابلاغ نشده است که اگر ابلاغ می شد شاید برخی از این مشکلات پیش نمی آمد. 🔹 این کمبود را باید توزیع کرد بین همه ی مصرف کنندگان حوضه آبریز از بالادست تا پایین دست، لذا پیشنهاد می کنم یگان حفاظت از زاینده رود و کمیته نظارت بر برداشت های بالادست چه در استان اصفهان و چه در استان چهارمحال باید انجام شود چون در آن قسمت مجبورند برای شرب آب را باز کنند. 🔹 نکته بعد سرانه مصرف مردم اصفهان است، میانگین کشور هر نفر ۲۵۰ لیتر مصرف است که این عدد در اصفهان بین ۱۳۰ الی ۱۴۰ لیتر است. یعنی مردم اصفهان در مصرف آب شرب و بهداشت جزو کسانی هستند که بیشترین صرفه جویی را می کنند طبق آمار رسمی و قانونی. 🔹 نکته بعد مصرف صنعت است، می گویند شما صنعت دارید و مصرفتان به این خاطر بالاست، فولاد و ذوب آهن و پالایشگاه و ....منافعش برای کل کشور است، ربطی به اصفهان ندارد. ﷽ حجت الاسلام نقدعلی: 💠 راه حل چیست؟ راه حل عمل بر اساس قانون، شفافیت و عدالت است. امروز متاسفانه برداشت ها غیر شفاف است، امروز صنایع استان دارند آب از دریا می آورند. 🔹اینکه بخاطر یک اتفاق در رسانه ها مظلوم نمایی کنند درست نیست، اینکه ۲۰ سال آب از حق حقابه داران و کشاورزان رفته است را نبینیم و یک جا که رفته اند بخاطر فشاری که بر آنها وارد شده است بخاطر سوء سیاستگذاری اشتباهی انجام داده اند و ما تایید نمی کنیم این کار را، در رسانه ها تعابیری ناشایست بکار رود، این از انصاف به دور است. 🔹از مسئولین این حوزه در وزارت نیرو و وزارت کشور و مقامات امنیتی می خواهم نسبت به اصلاح سیاست های غلط گذشته اقدام کنند. در مدیریت بالادست هم متاسفانه ملاحظات ناروایی انجام می شود. باید تدبیر کنند تا کار بین مردم نیفتد، تصمیمات غلط و غیرشفاف کار را بین مردم می کشاند، ربطی به مسئولین استان اصفهان ندارد. باید با تصمیمات عادلانه و شفاف این مشکل را حل کرد. 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 🌺یا أللّٰهُ یا رَحمٰنُ یا رَحیمُ! یا مُقَلِّبَ القُلوبِ! ثَبِّت قَلبی عَلیٰ دینِکَ🌺 https://eitaa.com/fatemieh_1401
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؛﷽ 🔵 🚨روند شکل گیری نفوذِ جمعیتی در ایران 🔶 قسمت چهارم:نقش دکتر ملک افضلی در همراهی با نفوذ 🎥 در ۱۴ قسمت و برای اولین بار افراد نفوذی و موثر در ضربه سهمگین جمعیتی بر پیکر ایرانی اسلامی معرفی می‌گردند! 🌺یا أللّٰهُ یا رَحمٰنُ یا رَحیمُ! یا مُقَلِّبَ القُلوبِ! ثَبِّت قَلبی عَلیٰ دینِکَ🌺 https://eitaa.com/fatemieh_1401
31.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 📍ویژه برنامه 🍃🌹🍃 ✅ آیا با ترور و به شهادت رساندن فرماندهان ارشد و دانشمندان، ایران اسلامی ضعیف شده است؟؟؟ 📍ایران چون ققنوس بر می خیزد🇮🇷 🌺یا أللّٰهُ یا رَحمٰنُ یا رَحیمُ! یا مُقَلِّبَ القُلوبِ! ثَبِّت قَلبی عَلیٰ دینِکَ🌺 https://eitaa.com/fatemieh_1401