eitaa logo
کانال ثامن
197 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
9.1هزار ویدیو
113 فایل
'بسم‌رب‌الامیرالمومنین' فردا دیر است! رهبر انقلاب: نیازهای مربوط به آینده نیازهایی است که اگر شما امروز به فکر نیفتید و برایش کاری انجام ندهید، فردا درخواهید ماند؛ یعنی فردا گیر میکنید . . .🌱 -مقام‌معظم‌رهبری ۱۴۰۰/۱۱/۳🖇 ارتباط با مدیر کانال @Yarogh
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 ✍زن، هنوز کاملاً وارد اتوبوس نشده بود که راننده در رو بست و زن لای در گیر کرد. داشت با زحمت چادر رو بیرون می کشید که یه زن طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! 😏 روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: عزیز دلم... من بخاطر شما چادر میپوشم...😊 تعجب کرد و گفت: بخاطر من؟! 😳 🤔 بله؛ ✍من چادر سر می کنم تا اگه یه روزی همسرت به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش رو کنترل نکرد، زندگیت به هم نریزه😊 همسرت؛ نسبت بهت نشه😊 محبت و نسبت به تو که محرمش هستی کم نشه😊 ✍من در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت میشم، زمستان ها توی برف و باد و باران؛ برای کنترل کردن و جمع و جور کردن چادرم کلافه میشم، بخاطر حفظ خونه و ی تو😊 ✍من هم مثل تو یه هستم تمایل به تحسین هام دارم ✍من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم من؛ روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهمِ خودم حافظِ گرمای زندگی تو باشم😊 و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم و به خاطر علاقه های برترم انجام میدم زن محجّبه چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه، چون جوابی دریافت نکرد ادامه داد: هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم داره. حق من این نیست که برخی زنانِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحیِ زیبایی، چشم های همسر من رو به دنبال خودشون بکشونن...☝️ به نظرتون، من باید از شکل پوشش و آرایش شما ناراحت باشم یا شما از من؟😊☺️ بعد از یک سکوت طولانی : هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم.. 😔 لذا آرام موهایش را از روی پیشانی اش جمع کرد و زیر روسری اش پنهان کرد @fatemieh_1401
خدمت اقا صاحب الزمان عجل الله مردانه صدای اذان از رادیوی ماشین به گوش رسید، جوانی که در کنارم نشسته بود بلند شد به طرف راننده رفت و به اوگفت: آقای راننده لطف کنید نگه دارید تا نمازم را بخوانم. راننده با بی تفاوتی گفت: برو بابا حالا کی نماز می خواند صبر کن ساعتی دیگر در قهوه خانه برای ناهار ونماز نگه می دارم. جوان ول کن نبود آن قدر اصرار کرد تا راننده ماشین را نگه داشت و او با آرامش دو رکعت نماز ظهرش را که شکسته هم بود خواند.وقتی سوار ماشین شد پرسیدم: چرا آنقدر به نماز اول وقت اهمیت می دهی؟ : من به آقایی قول داده ام همیشه نمازم را اول وقت بخوانم. : به چه کسی قول داده ای که اینقدر مهم است. : من در یکی از کشورهای اروپایی درس می خواندم. چند سالی بود که آنجا بودم محل سکونتم در یک بخش کوچک بود و تا شهری که دانشگاه در آن قرار داشت فاصله ی زیادی بود که با یک اتوبوس که هر روز از آن بخش به شهر می رفت من هم می رفتم. برای فارغ التحصیل شدنم باید آخرین امتحانم را می دادم. پس از سال ها رنج و سختی و تحمل غربت، خلاصه روز موعود فرا رسید درس هایم را خوب خوانده بودم. سوار اتوبوس شدم پس از چند دقیقه اتوبوس که پر از مسافر بود راه افتاد. نیمی از راه را آمده بودیم که یکباره اتوبوس خاموش شد. راننده پایین رفت و کاپوت ماشین را بالا زد. مقداری موتور ماشین را دستکاری کرد اما ماشین روشن نشد. مسافران کنار جاده آمده بودند و من هم دلم برای امتحانم شور می زد و ناراحت بودم. چیز دیگری به امتحان نمانده بود. وسیله ی نقلیه ی دیگری هم از جاده عبور نمی کرد نمی دانستم چه کنم همه ی تلاش های چندساله ام به این امتحان بستگی داشت خیلی نگران بودم یکباره جرقه ای در مغزم زد به یاد امام زمان(عجل الله) افتادم. دلم شکست اشکم جاری شد با خودم گفتم: یا بقیه الله! اگر امروز کمک کنی به امتحانم برسم، قول می دهم تا آخر عمر نمازم را اول وقت بخوانم. چند لحظه ای بیشتر نگذشته بود که آقایی از دور نمایان شد و به سمت راننده آمد و با زبان فرانسوی به راننده گفت: چی شده؟ راننده گفت: نمی دانم هرکاری می کنم روشن نمی شود. مقداری ماشین را دستکاری کرد و به راننده گفت: «استارت بزن» ماشین روشن شد همه خوشحال سوار ماشین شدند.من هم که عجله داشتم سوار ماشین شدم همین که اتوبوس می خواست راه بیفتد، همان آقا پا روی پله ی اول اتوبوس گذاشت مرا به اسم صدا زد و گفت: قولی که داده ای یادت نرود نماز اول وقت! و به پشت اتوبوس رفت و من هرچه نگاه کردم دیگر او را ندیدم و تا دانشگاه، همین طور اشک می ریختم. 📚پورسید آقایی، میرمهری، ص 344 👌کپی با ذکر صلوات همراه با (وعَجِّل فَرَجَهُمْ )جایز هست ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ https://eitaa.com/fatemieh_1401