اتوبان، قم، عوارضی، تهران
من سراسیمه میرسم از راه
گنبدی و مناره ای و… حرم!
السلام علیک #روح_الله!✋
وارد صحن میشوم آرام
تا که عرض ارادتی بکنم
هم ببندم دوباره پیمانی
تا مبادا که غفلتی بکنم!
چه شلوغ است دورتان امروز
جمعیت هست و شوق مهمانی
میپذیری میان این مردم
یک جوان با هوای بارانی؟💦
چه شکوهی به هم زده آقا!
حرم از نقشه های یارانت
من شنیدم که فرق دارد با
سازه ی ساده ی جمارانت…
من #جماران نرفته میدانم
جنس تو جنس این حرم ها نیست
چه کسی مانده که نمیداند
که #خمینی به سادگی می زیست؟؟؟
@fatemiioon135
هدایت شده از زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#سلام_بر_ابراهیم
2⃣#قسمت_دوم : محبت پدر
✍ راوی : رضا هادی
🔹درخانه اي کوچک و مستاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي ميكرديم. اولين روزهاي ارديبهشت سال ۱۳۳۶ بود. پدر چند روزي است كه خيلي خوشحال است.
🔸 خدا در اولين روز اين ماه، پسري به او عطا کرد. او دائماً از #خدا تشكر ميكرد. هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي پدر براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق مي كند.
البته حق هم دارد. پسر خيلي با نمكي است.
اسم بچه را هم انتخاب كرد :
«ابراهيم »
🔹 پدرمان نام پيامبري را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و #توحيد بود. و اين اسم واقعاً برازنده او بود.
بستگان و دوستان هر وقت او را مي ديدند با تعجب مي گفتند :
حسين آقا، تو سه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پسر اينقدر خوشحالي
ميكني؟!
🔸پدر با آرامش خاصي جواب مي داد:
اين پسر حالت عجيبي دارد! من مطمئن هستم كه #ابراهيم من، بنده خوب خدا ميشود، اين پسر نام من را هم زنده مي كند!
راست مي گفت. محبت پدرمان به ابراهيم، محبت عجيبي بود.
🔹هر چند بعد از او، #خدا يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد،اما از محبت پدرم به ابراهيم چيزي كم نشد.
🔸ابراهيم دوران دبستان را به مدرسه طالقاني در خيابان زيبا رفت. اخلاق خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نميشد.
يكبار هم در همان سال هاي دبستان به دوستش گفته بود : باباي من آدم خيلي خوبيه. تا حالا چند بار #امام_زمان (عج) را توي خواب ديده.
🔸وقتي هم كه خيلي آرزوي زيارت #كربلا داشته، حضرت عباس را در خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده.
زماني هم كه سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود : پدرم مي گه، آقاي #خميني كه شاه، چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلي خوبيه.
حتي بابام میگه : همه بايد به دستورات اون آقا عمل كنند. چون مثل دستورات امام زمانه(عج) می مونه.
🔹دوستانش هم گفته بودند : ابراهيم ديگه اين حرف ها رو نزن. آقاي ناظم بفهمه اخراجت ميكنه.
شايد براي دوستان ابراهيم شنيدن اين حرف ها عجيب بود. ولي او به حرفهاي پدر خيلي اعتقاد داشت.
📚 کتاب سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/joinchat/940769314Cc4462fb5bb
┅═✧❁🔆❁✧═┅
هر زمان بوی #خمینی به سر افتاد ما را
دور #سیدعلی_خامنهای میگردیم
آغاز نیابت #امام_خامنه_ای
@fatemiioon135