eitaa logo
محمد مهدی فاطمی صدر
2.6هزار دنبال‌کننده
385 عکس
30 ویدیو
2 فایل
روایت، نهضت، امت | مدرسه‌ی وتر @mahdi_vvatr
مشاهده در ایتا
دانلود
اغراق در ناامنی کاسبی نان و آب‌داری در عراق است؛ چه امنیت‌شکن باشی و حتا امنیت‌ساز...
وزارت کشور عراق گفته است که مجوز تجمع پشت مرز اردن کار من نیست و سپرده به فرمان‌دهی عملیات مشترک. فرمان‌دهی عملیات مشترک در بغ‌داد هم در دست‌رس نبوده‌اند و جاخالی داده‌اند. امریکا دست پنهان در تار و پود حاکمیت عراق است...
نشست پیش از نیمه‌ی شب کمابیش قفل بود. کم مانده بود ول کنیم و به تظاهرکننده‌های میدان التحریر ملحق شویم تا بزنیم به سفارت امریکا در بغ‌داد. خون شهدای بیمارستان معمدانی اما کلید شد. نشست پس از نیمه‌ی شب عملیاتی و میدانی شد...
صبح جمعه اگر به صفر مرز خسروی می‌آیید با وصیت‌نامه و با گذرنامه بیایید؛ با لباس رزم بیایید...
جمعه روی جاده‌ی قدس به صفر مرز عراق و اردن در نقطه‌ی چاووش طربیل خواهیم زد؛ بإذن الله؛ پس آن گاه نوبت به عبور از مرز به طرف تنف است تا برسیم به عبور از آل‌بوکمال...
‏با احترام به تولیت حرم رضوی، اکنون پرچم سرخ یا لثارات را بر فراز مضجع شریف بالا باید برد و نه پرچم سیاه مرثیه را...
راهیان قدس حرکت سراسری روی جاده‌ی قدس به مقصد میانی نقطه‌ی چاووش کشوری ایران اسلامی، صفر مرز خسروی...
اسرائیل کافر حربی است؛ و هر کس که در اردوگاه عیان و رایان او باشد کافر حربی است، حتا اگر مسلمان‌زاده‌ی ایرانی‌تبار طهران‌نشین باشد...
سال‌ها است که اسرائیل با اسرائیلیات سر پا است...
ما اگر در طهران سفارت منحوس اسرائیل نداریم که با آن تسویه‌ی حساب کنیم، در زاهدان که مسجد صهیونی مکی را داریم...
نه غزه، نه لبنان، شعار رسمی امت ابلیس اکبر در ایران است؛ صهیونی‌های پارسی‌زبان...
طوفان بلا حدود؛ التجمع العام الشعبي علی الحدود العراقیة الاردنیة، طربیل...
از ایران، از شرکت آب، پیامک هش‌دار افت فشار و قطع آب به جهت عملیات اصلاحی برای فردا آمده است. نگران می‌شوم؛ آن را در آن حساب شبکه‌ی اجتماعی‌مان برای این زن می‌فرستم. ته دلم خالی می‌شود: آب باریکه‌ی غزه چند روز است که بی‌اصلاح قطع شده است؟ حسابش از دستم در رفته است...
طوفان بلا حدود؛ التجمع العام الشعبي علی الحدود العراقیة الاردنیة، طربیل...
ما که دانش‌جو‌ بودیم برای رسیدن به مرز عراق در خوزستان معطل یافتن کاروان راهیان نور بودیم. این چند روز این دانش‌جوها و طلبه‌ها یکان و چندگان کوله‌ به دوش از ایران تا دل محله‌های سنی‌نشین بغ‌داد می‌آیند و تازه می‌خواهند از این جا تا مرز اردن بروند...
ام‌شب سومین شبی است که می‌خواهم در گروه‌های رایان خان‌واده‌‌هامان برای این که نگران نباشند چیزی بنویسم و بگویم نائب زیارت شمایم، اما هنوز نتوانسته‌ام از اعظمیه تا کاظمیه بروم، و زیارت و نیابت کنم...
می‌گوید: می‌خواهم در طربیل زمین بخرم؛ می‌خواهد روی جاده‌ی قدس در نقطه‌ی چاووش عراق مسجد بسازد. ارتباطش با عشائر سنی اردنی را می‌دانم. می‌گویم: هم‌این جا از آن‌ها زن بگیر و چند سال بعد می‌آییم ببینیم رمه‌هایت چند برابر شده‌اند. جناب موسا هم از هم‌این بی‌آبان‌ها شروع کرد...
عازم اگر باشیم معطل مسئول اعزام نیستیم...
صبح با آن‌ها نقاطی که در عراق می‌شد اردوی جهادی دانش‌جویی برگزار کرد را مرور می‌کردیم. ظهر که شیخ یوسف پس از نماز داستان این مسجد را تعریف می‌کرد احساس کردم نقطه‌ی مورد نظرشان را یافته‌اند...
موج دوم حرکت طوفان بلاحدود صبح فردا پس از نماز صبح از بغ‌داد به طرف صفر مرز عراق و اردن در طربیل می‌رود. اگر عازم استید با این حساب در محیط ایتا دست بدهید: @S_R10110...
21.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طوفان بلاحدود، لفتح طریق القدس؛ تجمع مردمی در صفر مرز عراق و اردن در نقطه‌ی چاووش طربیل؛ به روایت محمد مهدی فاطمی صدر؛ ۲۷ مهر ۱۴۰۲، بغ‌داد...
عصر سه نفری نشسته بودیم و در بالاخانه‌ی سبزآبی مسجد در باره‌ی شکستن مرز عراق و اردن به طرف فلسطین در طربیل بحث فقهی می‌کردیم. آن چه می‌ماند آن بود که آیا عشائر سنی عراق و اردن هم از طلبه‌های شیعی خط می‌خواندند یا مانند نماز جماعت می‌پیچیدند...
بعد نماز عشاء رفقاء در حیاط مسجد جمع بودند تا از زیر قرآن رد شوند و به طرف طربیل حرکت کنیم. قرآن باز کردم و استخاره گرفتم و سوره‌ی عنکبوت آمد: و الذین آمنوا و عملوا الصالحات لنکفرن عنهم سیئاتهم و لنجزینهم أحسن الذی کانوا یعملون...
سال‌ها پیش قرار بود آخوند آن یکان آفندی در شمال حلب باشم و‌ نشد که به آن‌ها ملحق شوم.‌ صبح از حرم کاظمین که به مسجد رسیدیم هم‌آن‌ها را در شبستان مسجد دیدم که به ما ملحق شده بودند...
دود از کنده بلند می‌شود؛ جوان‌ها در آن توقف هم‌آهنگی جلوی مقر کتائب حزب‌الله عراق پایین ریخته بودند و پی آب و خنکی بودند و آن چند برادر رزمنده‌‌ی پیش‌کسوت آن فوج آفندی مدافع حرم با هم دعای کمیل شب جمعه‌شان را می‌خواندند...