eitaa logo
محمد مهدی فاطمی صدر
3هزار دنبال‌کننده
462 عکس
34 ویدیو
2 فایل
مدرسه‌ی شیعی وتر | روایت نهضت امت @mahdi_vvatr
مشاهده در ایتا
دانلود
جایی می‌ایستیم تا نماز بخوانیم. از جوان صاحب مغازه می‌پرسم: این اطراف مسجد که جا است؟ می‌گوید: آن طرف مسجد اهل سنت است؛ آن جا نروید شیخ؛ با ما مهربان نیستند. چشمم روی تصویر امام موسا صدر در آن طرف خیابان است؛ چیزی در دلم می‌رود...
روی دست خودم باد کرده‌ام. حسین در جنوب است و معلوم نیست کی به بیروت برسد. ایمان هم جواب نداده است. حسین زنگ می‌زند: شیخ، ما در عیتاالشعب گیر کرده بودیم و چپ و راست‌مان را زدند؛ می‌گویم: إن شاء الله یکی هم‌ وسط بزنند...
ضاحیه، حاشیه‌ی بیروت است و جاده‌ی فرودگاه حاشیه‌ی ضاحیه. فقر بی هیچ تلاشی از در و دیوار در چشم می‌آید، و عکس‌های گاه و بی‌گاه سید موسا صدر. این هم‌آن نقطه‌یی است که سید موسا نیم سده‌ی پیش برای خارج کردن شیعه از استضعاف از آن جا شروع کرد...
بیر‌وت آرام است، و دم‌دار. این جا و آن جا می‌توان سایه و‌ نیم‌سایه‌ی جنگ را دید اما حیات مردم شهر هم‌آن قدر معمول و روزمره سپری می‌شود که هر شب گرم و شرجی پاییزی هر سال دیگر...
این جا آن روزهای فتنه در یادم می‌آید که در ایران همه منتظر خطبه‌ی خطاب فصل حضرت ره‌بر بودند. حال بیروت و لبنان هم‌این است و همه کمابیش نفس‌شان را حبس کرده‌اند و چشم‌‌شان انتظار می‌کشد که روز جمعه سید حسن چه خواهد گفت...
نوجوان‌های حاشیه‌ی جنوبی بیروت زیر دیوارنوشته‌ی فلسطین دور نشسته‌اند و سیگار می‌کشند و گپ می‌زنند. از دکه‌ آب می خرم و فروشنده یک صندلی هم تعارف می‌کند.‌ می‌خواهم با آن‌ها صحبت کنم اما لهجه‌ام غریبه است و اگر نبود هم طلبه‌های لبنانی شب کنار خیابان منتظر میزبان‌شان نمی‌نشینند...
ترک حسن از خیابان‌های بیروت بالا می‌رویم و‌ هر چه بالاتر می‌رویم خنک‌تر می‌شود. فقط نمی‌دانم لبنانی‌ها ترک نشستن معمم‌ها را بد می‌دانند یا نه؟ ام‌حسن اما استقبالی گرم دارد، گویا سال‌ها است با این خان‌واده رفت و آمد داریم. همه‌ی حرف‌هامان حول جنگ است اما کسی حزن یا خوف ندارد...
حسن نشسته است و دقیق در باره‌ی رزمایشی که در ایران داشته است توضیح می‌دهد؛ جذاب‌ترین بخش آن دوره‌ی آموزش اما سه روزی بوده است که در مشهد و در زیارت امام هشتم بوده‌اند. هم‌آن قدر که آمدن ما از ایران به لبنان آسان نیست، آمدن آن‌ها از لبنان به ایران و به زیارت قم و مشهد هم آسان نیست...
حسن نشسته است و دقیق در باره‌ی رزمایشی که در ایران داشته است توضیح می‌دهد؛ جذاب‌ترین بخش آن دوره‌ی آموزش اما سه روزی بوده است که در مشهد و در زیارت امام هشتم بوده‌اند. هم‌آن قدر که آمدن ما از ایران به لبنان آسان نیست، آمدن آن‌ها از لبنان به ایران و به زیارت قم و مشهد هم آسان نیست...
از بام تا شام، از هفتادودو ملت جریان‌های شیعی عراق به وحدت نسبی که حزب‌الله از جریان شیعه در لبنان ساخته است رسیده‌ام. کمش آن است که توان تشیع صرف دعواهای بی‌هوده‌ی درون بیت شیعی نمی‌شود؛ ساده‌اش این می‌شود که وقتی می‌گوییم: سید، یک مصداق متعین دارد و نه شستاد مصداق متنازع...
موج دوم ایرانی‌ها در طریبیل در حال بازگشت است. حرکت کتائب حزب‌الله عراق هم در حال کم کردن نیروهاش در مرز اردن است. هر دو گروه به بغ‌داد بر می‌گردند؛ ایرانی‌ها برای آن که با عراقی‌ها پای سفارت امریکا بروند و دسته‌ی دیگر برای آن که دیگرانی دولت عراق را کله‌پا نکنند...
روایت پی‌وست عملیات نیست؛ روایت خود عملیات است...
‏در سکرات خواب صدای نرم زوزه‌یی در گوشم است؛ ذهنم می‌گوید: پهپادهای اسرائیلی است که بالای شهر می‌چرخند. دی‌شب حسن هم‌این را می‌گفت. صدا اما نمی‌رود و کش می‌یابد و در سوریه این که می‌شد پشت سرش انتحاری به خاک‌ریز می‌زد. از خواب می‌پرم. صدای پنکه‌یی است که گوشه‌ی اتاق کار می‌کند...
زیر قبه‌ی سیدالشهداء علی رجبی را دیدم که نماز می‌خواند. روزها‌ بود که در ارتباط بودیم و با گروه خبرنگاری تا طریبیل آمده بود، اما نتوانسته بودیم هم را ببینیم. می‌خواستم بگویم که با هم به لبنان برویم. ایستادم به زیارت خواندن. سر که بلند کردم نمازش را خوانده بود و رفته بود...
در ستاد حرکت طوفان بلاحدود دو خط پی‌ گرفته می‌شود: حمید در بغ‌داد مانده و پی اردوکشی سنگین ایرانی‌های شیعی و عراقی‌های سنی است تا مرز را بکشند و انتفاضه‌ی اردن را کلید بزند. من اما پی تثبیت شریان‌های بیاده‌‌ام که در الانبار تا طریبیل باز کرده‌‌ییم و توسعه‌ی آن تا رأس‌الناقورة....
به عادت روزهای پیاده‌روی از خانه به عتبه، پس از نماز صبح نشسته‌ام و‌ مسیر روز را مرور می‌کنم. ام‌روز روی نقشه رسیده‌ام پای بلندی‌های جولان و کنج مرز سوریه و اردن و فلسطین اشغالی، پشت رود یرموک...
امتداد حرکت طوفان بلاحدود از غرب عراق به جنوب شام و تکرار تجربه‌ی طریبیل چه گونه است؟ حضور نرم در مرز سوریه و اردن در درعا و حضور سخت پای ارتفاعات اشغالی جولان؛ خیمه زدن سوری‌ها و دیگر نیروهای امت آن جا و دعوت برای دست دادن اردنی‌ها، عشائر و فلسطینی‌تبارها، از آن سو به آن‌ها...
هم‌آن وقت دو دسته بودیم که برخی قطع صدور نفت عراق به اردن به دست حاضران در طریبیل را اشتباه می‌دانستند و دیگرانی که با فرض اردن به عنوان عقبه‌ی اسرائیل، از آن دفاع می‌کردند. پس از فرمان حضرت ره‌بر به قطع نفت اسرائیل به گمانم تکلیف کار در محور طریبیل و حتا باکو به جیحان روشن است...
می‌خواهیم با اسرائیل بجنگیم؟ و پامان به عراق و سوریه و لبنان نمی‌رسد. دوسوم نفت اسرائیل و ارتش آن را دولت طاغوت باکو تأمین می‌کند. برویم پشت رود ارس خیمه بزنیم که صدور نفت امت به دش‌من خونی امت متوقف شود، و اگر نشد دست‌های آذری امت خط لوله‌ی باکو به جیحان را قطع کنند...
ایده‌ی جاده در برابر لوله برای قطع صدور نفت امت به اسرائیل بسی سرراست است. حرف جریان حزب‌الله در ایران با جلوداری جوان‌های آذری با دولت طاغوت آذربای‌جان هم‌این است: لوله‌ی نفت باکو به جیحان را اگر قطع نکنی، جاده‌ی ترابری نخجوان به باکو را قطع خواهیم کرد...
وصل جاده‌ی ترابری نخجوان به باکو برابر قطع لوله‌ی نفت باکو به جیحان؛ جاده برابر لوله...
اگر پاتان به جنوب رود لیطانی در لبنان نمی‌رسد که با اسرائیل بجنگید، دست‌تان به شمال رود ارس در ایران که می‌رسد، که با اسرائیل بجنگید. پشت مرز آذربای‌جان کنار پل خداآفرین خیمه بزنید و قطع نفت سوخت جنگنده‌ها و زره‌پوش‌های اسرائیلی در غزه را از طاغوت باکو طلب کنید...
ام‌القری بودن دولا دولا نمی‌شود...
دی‌شب پیش از آن که حسن زیر پل فرودگاه به من برسد عکسش را برایم فرستاده بودند تا با کس دیگری به ناکه‌جا نروم؛ ام‌روز صبح برادر حسن ایستاد تا ایمان پایین آمد و مه را از او تحویل گرفت. مردم‌نهادترین کارها در لبنان در محیط آشوب‌ناک شام با رویه‌های معمول امنی آمیخته است...
دی‌شب پیش از آن که موقعیتم را در خیابان برای سید بفرستم با صاحب آن مغازه بررسیش کردم. ام‌روز موقعیت خانه را برای هادی می‌خواستم بفرستم و جور در نمی‌آمد. سامانه‌ی مکان‌یابی ماه‌واره‌یی این روزها در لبنان گرفتار اخلال‌گرها است و کار نمی‌دهد...
طریبیل تو را می‌خواند...
من از عراق آمده‌ام، عراق از من نمی‌رود. هنوز یک‌ در میان از دستم در می‌رود و با لبنانی‌ها با لهجه‌ی عراقی صحبت می‌کنم، و بر می‌گردم و شامیش می‌کنم...
فرسایشی شدن جنگ در غزه، جنگ‌ فرسایشی ایران و عراق را به یاد آدم می‌آورد؛ جنگی که در جریان است و مردمی که آرام‌آرام زیست روزمره‌ی خود را در کوران آن از نو تعریف می‌کنند و حتا آن را فراموش می‌کنند...
زمان مهم‌ترین چالش حرکت حزب‌الله و جمهور مقاومت در جنگ با اسرائیل است؛ این که چه طور در جنگی فرسایشی در مراتب معنایی و میدانی دوام خواهند یافت...
کاش وزارت ضاله‌ی گردش‌گری ایران به فکر آب‌ریزهای لبنان نیز می‌بود، که ما وسواسی‌ها این گونه گرفتار سنگ‌های آب‌ریز فرنگی و سرشیرهای پشفته‌کار نباشیم...