عصر روزی که از نجف به بیروت رسیدم خلوتی فرودگاه خیلی در چشم بود؛ هر چه بود فرودگاه یک کشور در جنگ نبود. بیرون که آمدم و پیادهروها و کافههای شلوغ را که دیدم مطمئن شدن این جنگ، نه آن جنگهایی است که پیش از این در لبنان دیدهییم...
این که جمهور مقاومت هنوز منتظر اعلان جنگ ایستادهاند، محصول روایت اشتباه رسانههای لبنانی و ایرانی است. هفتهها است که در مرزهای جنوب میجنگیم و دورقمی آن جا شهید دادهییم و هنوز منتظر اعلان جنگیم...
سید حسن، به گمانم، صحبتی از شروع جنگ نخواهد کرد؛ چه، جنگ لبنان با اسرائیل روزها است که شروع شده است. سید، به گمانم، امروز در بارهی امتدادهای جنگ صحبت خواهد کرد...
جنگ یک ماهیت مشائی نیست که با فشردن یک دکمه روشن شود و خاموش شود. جنگ ماهیتی صدرایی دارد که روی یک پیوستار به تدریج بالا میآید و پایین مینشیند؛ و جنگ هیچ گاه تمام نمیشود که شروع بشود...
گفته میشود: هفت نیروی نظامی باید کار کنند تا یک نفر رزمنده بجنگد. مقایسهی آمار سد هزار رزمندهی حرکت حزبالله با آمار شیعههای لبنان به ما میگوید: حرکت حزبالله جامعهی شیعههای لبنان را به یک ارتش داوطلب تبدیل کرده است...
عطش شربت شهادت در این پاییز گرم لبنان بیداد میکند؛ تا آن جا که بسیجیهای سازماندهی شدهی حرکت حزبالله از من شیخ ایرانی تازه از راه رسیده، پی آشنا میگردند که آنها را به خط مقدم جنگ با اسرائیل در جنوب بفرستد...
هادی میگوید: نه تنها مسلحین ناسرهی سوریه که یمنیها و حتا عراقیهای ضد ما منتظرند تا محور شیعی وارد جنگ تمامعیار شوند تا کلک انصارالله و حشدالشعبی و تمام تشیع را در این فرصت بکنند...
43.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صفر مرز آرام کفر کلا، نبطیهی لبنان، ساعتی پیش از بیان سید حسن نصرالله؛ ۱۲ آبان ۱۴۰۲...
سید حسن میگوید: ما روزها است وارد جنگ شدهییم. جمعیت انبوهی که در این تالار در نبطیه جمع شدهاند تا سخنان سید را بشنود اما آمدهاند که حرف دیگری بشنود؛ و سید میداند. میگوید: و به این سطح از جنگ اکتفاء نخواهیم کرد. تالار میشکفد...
نصف توانایی سید حسن نصرالله ترس کاشتن در دل دشمن صهیونی در عمق سنگرها و کف دولتهای آنها است؛ نصف دیگر توانایی او جمع کردن این جمع بسیجی است که از پشت سرم در این تالار آشوبناک در نبطیه تا عمق اقصای شهرهای عالم اسلام برای جهاد سخت در خط مقدم فلسطین و لبنان ترمز ندارند...
ما اگر از سید حسن جنگ تمامعیار طلب میکنیم زیر سقف امن خانهمان در عمق ایران نشستهییم. آن جوانی که در نبطیه تمامقد برای جنگ تمامعیار با اسرائیل شعار میدهد فاصلهاش با خط مقدم کم از یک ساعت است...
جنگ تمام نمیشود؛ تنها از شکلی به شکل دیگر دیگر میرود. جنگ شروع نمیشود...
فهم مشائی از جنگ پارهپاره و پلهپله است. فهم صدرایی از جنگ شیب ممتد و پیوسته است...
صحبت سیدحسن که تمام شد چند نفر از فرزندان شهدای حزبالله با شعارنوشتهیی پشت به جایگاه عکس میگرفتند. یکیشان با چفیهی سفید و پیشانیبند سرخ همسن مسیح مینمود. تمام که کردند، مادرش دست پسرک را گرفت و دوتایی در تنهایی از تالار خالی به طرف خانه رفتند. چیزی درونم خنج میکشید...
جنگ آخر در فلسطین شروع نمیشود مگر آن که کرانهی باختری ، مانند غزه، مسلح شده باشد. کرانهی باختری مسلح نمیشود مگر آن که در اردن جاپا داشته باشیم. در اردن چاپا نداریم مگر آن که در طریبیل خیمه زده باشیم. در طریبیل خیمه نمیزنیم مگر آن که در استان الانبار کار جهادی کرده باشیم...
طوفان الاقصی نخستین جنگ ما با کیان موقت اسرائیل نبوده است، و این را همه میدانیم. آن چه باید بدانیم آن است که طوفان الاقصی جنگ آخر ما با کیان موقت اسرائیل نیز نیست...
تربیت ما مشائی است؛ اگر صدرایی بود که پی یک جنگ قلمبه نبودیم که در یک آن کلیدش را بزنیم و اسرائیل را نابود کند. جنگآورهای صدرایی پی برداری نرم تا سختند که در روزمرهی جمهور مقاومت جاری است و به محو کیان موقت صهیونی منجر میشود...
محو اسرائیل یک نقطه در بیتالمقدس یا تلابیب نیست؛ یک مسیر است که از قم میگذرد و از نجف تا برسیم به قاهره و مدینه...
طی سالها تلاش ما در ایران رسیدن به مرز طریبیل و شکستن مرز عراق و اردن برای رسیدن به فلسطین اشغالی بود. ما زمینی به طریبیل رسیدیم اما مقاومت اسلامی عراق، هوایی و با موشک مرزهای شرقی و غربی اردن را شکست و حاشیهی بحرالمیت را هدف قرار داد...
هفتهها در طریبیل منتظر حملهی پهپادی امریکاییها به اردوگاه حرکت طوفان بلاحدود، پشت مرز عراق و اردن بودیم. صبح میگفت: پریروزها دو خودروی انتحاری داعش را در فاصلهی ربع ساعت از شمال اردوگاه گرفتهاند که از سمت تنف به طرف خیمههای اردوگاه و پایانهی مرزی میآمدهاند...
وسط بیآبانهای داعشخیز استان الانبار یادتان نبود که دور اردوگاهتان در طریبیل خندق بکنید تا انتحاری نخورید؟ میگویم: بیا روی زمین؛ سه روز طول کشید که تک خیمهی ما آن جا بالا رفت و تا روز آخر یک در میان با بطری آب معدنی طهارت میگرفتیم...
مشکل داستان خواندن آن است که ارتباطت با واقعیت اتفاقی چون جنگ نامتقارن قطع میشود. هماین است که انتظار داری رهبر حرکت حزبالله جنگ در جنوب لبنان را کلاسیک و سینمایی اداره کند، و نمیکند و سرخورده میشوی...
پنج روز پیش حرکت حزبالله لبنان پایگاه مسکافعام را زده بود و دیروز فلسطینیها شهرک کریات شمونه را زدهاند. شب در بام العدیسه زیر پای آن پایگاه و رو به آن شهرک نماز مغرب و عشاء خواندیم و حتا از خیر نماز غفیله هم نگذشتیم؛ پهپادهای صهیونی هم بیوقفه بالای سرمان زوزه میکشیدند...