مجمعهای حرکت حزبالله در بیروت و در دیگر شهرها با همهی کامل بودنشان هنوز کاربری خانهی نهضت برایشان بیتعریف است. به این دلیل ساده که این جا حلقههای میانی وجود خارجی ندارند...
حرفهاش آب میکشد؛ به بطری دوم رسیدهام: شما ایرانیها تولیدگرید، توزیعگر نیستید. هماین فرشبافیتان را ببینید؛ یکدو سال اثری هنری میسازید و اگر معاشتان نبود آن را نمیفروختید؛ و هماین است از زعفرانتان تا نظریهتان. ما لبنانیها اما توزیعگریم؛ هزاران سال است که تاجریم...
بسیج در ایران دچار چالش در هویت است؛ در لبنان اما بسیج زنده است. هماین است که با آنها که با ادراک ایرانی از بسیج، حرکت حزبالله را دعوت به گذار از آن به اسلوب حلقههای میانی میکنند، به سردی برخورد میشود...
امروز کسی در بیروت به یادم آورد که مزار ابنعربی در دمشق است و مزار سهروردی در حلب. هفته پیش در دمشق یادم بود که باید به زیارت مزاری بروم و هر چه گورستانهای راه را نگاه میکردم یادم نمیآمد، و نرفته به لبنان آمدم...
فارسی بلد است؛ متولد قم است، اما لبنانی است. خودش اهل حرفهای مفهومی است و چشمهایش وسط بحث آلبآلوگیلاس نمیچیند. وسط کار میگوید: یعنی این حرفها را میتوانی به زبان عربی هم به آنها بگویی؟ شده است؟ فهمیدهاند؟ یا چه...
داشتم توضیح میدادم از چه مذهبی صورتی ساخته شد و اصطلاح خاکستری کافی نبود: خاکستری قاصر است و در عمل میلنگد و با شفقت باید او را دلالت کرد؛ صورتی مقصر است و در مقام نظر میشنگد و با شدت باید از او برائت جست تا به هوس خود اسلامسرایی نکند و نسخهی یک و دو و سه از اسلام نسازد...
رهیافت غرب تخنیث جامعه است و این تغرب در شام به زنانهگی افسارگسیخته رسیده است. پاسخ این پرسش که حرکت حزبالله چه گونه در این هنجآشوب جوانهایش را حفظ میکند و تا خط مقدم جنگ هم میفرستند هماین جا است: مزیت حزب ترویج مردانهگی جهادی است که حتا برای زنهای ناملتزم جذاب است...
هوا، هوای باریدن بود و لبنانیها زیر آفتاب هم آخوند پیاده برایشان غریب است. برای هماین با دشداشه و چفیه به طرف روضةالشهداء به راه زدم. دم در طرف شک داشت که راهم بدهد؛ دست به کمرم کشید. بعدتر رفقاء گفتند: در تاریکروشن، با ریش و دشداشه و پوتین یک آن فکر کردیم انتحاری استی...
عراقیها دشداشه با شلوارک میپوشند؛ حتا دیده شدن پاچه شلوار از زیر دشداشه را بد میدانند. لبنانیها شلوارک میپوشند بی دشداشه. عربیت لبنانی بی عصبیت و میراثی است که حتا دستچین هم میشود. هماین است که به راحتی فارسی میآموزند و راحتتر در نشستهای رسمی فرانسوی صحبت میکنند...
عموم دانشجوهایی که این سالها از لبنان برای تحصیل به ایران آمدهاند نگاه مثبتی به آن ندارند، و ضربهمغزی برمیگردند. زیست در چنبرهی آکادمی ایرانی و آدمهای آن این نگاه را به آنها داده است که [دست کم سویهیی از] جامعهی ایرانی دینستیز و اباحهگر و هرزهزی و مفتخر به آن است...
محمد میگفت: خانهی ما در بیروت اندکی با راستهی مشروبفروشها فاصله داشت اما تا جوانی خمر از نزدیک ندیده بودم؛ در ایران اما یک در میان در محیط زیست دانشگاهی در کلانشهر، خمر پیش چشم ما بود. محمد میگفت: برای حفظ دینم از ایران به لبنان برگشتم...
واگرایی عراق شیعه از ایران در پسآی داعش را کمابیش به چشم دیدهییم؛ اوجش: جنبش تشرین. این روزها به این فکر میکنم که کدام معنای ایجابی امی را با لبنان شیعه به اشتراک نهادهییم که در پسآی اسرائیل به هماین واگرایی نخوریم...
حجاب در لبنان تنها یک نمونه است که واسپاری هنجارها از شرع به عرف چه گونه ما را هنجآشوب میکند. از جنوب بیروت در برجالبراجنه تا شمال آن در جونیه هر محله و هر طائفه عرف پوشش خود را دارد؛ این یعنی در سر و ته یک شهر هیچ عرف پوشش وجود ندارد و انتظار هر پوشش در هر جا را باید داشت...
کف جنگ احزاب حجاب اکنون همه میدانیم مذهبی صورتی نه تنها با اقامهی سخت شریعت که با اقامهی نرم آن نیز میانهیی ندارد. مذهبی صورتی حتا اگر با احکام شریعت کنار بیاید با اقامهی آنها کنار نمیآید...
خلاف مذهبی خاکستری که در مرتبهی عمل میلنگد، مذهبی صورتی در مرتبهی ایمان میشنگد. این یعنی انتظار نهی از منکر سخت تا نرم و حتا انتظار انزجار زبانی و حتا انکار ذهنی یا قلبی او از منکر بیهوده است...
کار فرهنگی اسم رمز آخوندهای پروانهیی و پاسدارهای پراگماتیست و کارگزاران صورتی نظام برای عملیات تأخیری و اسقاط گام به گام شریعت محمدی است...
عموم لبنانیها و حتا خصوص حرکت حزبالله به راحتی از غریبهها خط نمیخوانند و راه نمیدهند. رهیافت سیدکمیل در رایزنی فرهنگی سفارت ایران در بیروت صائب بود: امتداد فعالیت دفتر عربی حفظ آثار رهبر در لبنان در چهارچوب رایزنی سفارت. تعبد حرکت حزبالله نسبت به حضرت رهبر مطلق است...
از آن بقالی در منطقهی شیعهنشین غبیری چیزی میخواستم و فاصلهمان با مزار حاج عماد و جهاد تنها چند قدم بود. برگشتم تا بروم و دختر نوجوانی در نیمشلوار پشت سرم بود. در ذهنم بود که چند نسل دیگر باید عماد و جهاد شهید بدهیم تا با نسخهی نرم مذهبیهای صورتی شیعه در لبنان محجبه شود...
صورتیهای چرک آن قدر رسانهزده و رسالهنخواندهاند که نمیدانند و شاید به روی خود نمیآورند که احتمال تأثیر، شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر است و نه شرط جواز آن...
مذهبیهای صورتی هزار سال با تقریر عرفی بیان ولی نبی و ولی وصی زیر و رو کشیدهاند و این سالها با تقریر عرفی بیان ولی فقیه...
به گفتهی سیدحسن حرکت حزبالله سد هزار نفر رزمنده در تنظیم خود دارد. آمار شیعیان لبنان اما ده برابر این است که بسی از آن جمهور مقاومت را ساختهاند، بی آن که ارتباطی سازمانی با نهاد قدرت در حرکت حزبالله داشته باشند و چیزی جز هویت از آن دشت کنند...
مراتب انتساب به حرکت حزبالله لبنان از مقاتل شروع میشود تا برسیم به تعبئه، تا برسیم به مؤید؛ دومیها بسیجیهایند و سومیها هواداران، اگر چه سنی یا مسیحی یا ناملتزم شیعی. دستهی چهارمی که در این سفر با آنها همسفره شدم محایدهایند، و از هر سه دستهی پیشین غریبتر...
مطلق رزمندههای حرکت حزبالله ملتزمند، اگر چه ممکن است در خانوادهی نسبی یا سببی خود ناملتزم نیز داشته باشند؛ بسیجیهای حرکت نیز کمابیش همایننند. حلقهی سوم اما مؤیدین حرکتند که پیوستاری از ملتزم تا ناملتزم را در خود دارد و نگاه حرکت، حرکت دادن آنها در مراتب التزام است...