چالش درشت حرکت حزبالله هماین است که سالها است تنها یک حرکت نیست و پایش به حکومت کشیده شده است. حرکت حزبالله اگر از سنخ نهضت باشد حکومت حزبالله از سنخ سنت است. فهم غالب از حزبالله هنوز کمابیش از سویهی حرکت و نهضت آن است و پرسشهای از حکومت و سنت، و نسبت اینها بر جا است...
حرکت دادن خاکستریها با حرکت کردن سپیدها صورت میگیرد. سپیدها اگر پیشرو نشوند خاکستریها به پسروی سیاهها دچار میشوند...
حرکت اجتماعی در وسط پیوستار سپید به سیاه صورت نمیپذیرد. این یعنی تمرکز روی خاکستریها کار بیهودهیی است. جایگاه خاکستریها میانهیی از جایگاه سپیدها و جایگاه سیاهها است. سپیدها را پیش باید راند و سیاهها را پس باید زد...
خاکستریها پیروند، میانمایهاند. پیشرو نهادن خاکستریها تنها حرکت سپیدها را میگیرد. درستش آن است که سپیدها را پیشرو بنهیم تا خاکستریها از پی آنها پسرو باشند و پیش بروند و روشن بشوند...
بسنده به خاکستریها بی سوق دادن آنها به سپیدی، کاسبی صورتیهای چرک است...
مقاومت درگیری دو طرف یک دوقطبی است؛ یک دوقطبی واقعی، دوقطبی صادق. آن که مطلق دوقطبی را انکار میکند در حال آب بستن زیر اساس مقاومت نرم تا سخت است؛ برساخت جهان بیجهاد...
دوقطبی سیاه و سپید که قطعی و صادق است. میفرمایند: گرفتار دوقطبیهای کاذب با خاکستریها نشوید...
بسی از هماین برادران و خواهران ما که در نسبت با ولی نبی و ولی وصی اصولیند، در نسبت با ولی فقیه اخباری میشوند؛ اجتهاد اکنونی ندارند...
ولی فقیه امر تازهیی در تشیع نیست که ندانیم چه طور به درک مجمل و مفصل بیان او برسیم؛ صبح به صبح سر درس خارج فقه بحث هماین است که چه طور آن فقیه متقدم و این فقیه متأخر را به کتاب و عترت عرضه کنیم تا حرفشان را فهم و بسط بدهیم؛ دو نفر اخیر: سید روحالله خمینی، سید علی خامنهیی...
حرکت حزبالله در لبنان اگر صاحب سنت/نهضت فقهی نباشد ارتباط اجتهادی خود با ولی فقیه در امالقری را از دست میدهد؛ این چالش و پرسش در این جا است که از طهران تا بیروت چه کسی بیان ولی امر مسلمین را برای ما تبیین و تفسیر و تأویل میکند؟ میز لبنان بیت؟ سپاه شام؟ سفارت ایران؟ یا چه...
این جا کسی از تمدید نشدن آتشبس خوشحال نیست؛ با این همه جاری شدن شوق تازهیی را در شهر میتوان احساس کرد؛ و بیش از هر جا بر سر مزار شهیدان. هر که چشم دارد باز شدن لای در شهادت را دیده است، و این را در شلوغی غریب روضةالشهداء و روضةالحوراء در دیروقت شامگاه بیروت میتوان دید...
محمد میگوید: خودمان هم میدانیم که لهجهی شامی لهجهی روضه خواندن نیست. عموم مداحهای لبنانی که شنیدهام به لهجهی عراقی روضه میخواندند. درست میگویند؛ تهمایهی تلخ عراقی که بنمایهی روضه و لطمیه میشود را هیچ کدام از لهجههای عربی ندارند...
صدام از مادرهای ایرانی شکست خورد. این جمله را خیلی سال پیش از یکی از نویسندههای کتاب خاطرات جنگ با عراق شنیدم. همسران شهدای تازهی حرکت حزبالله و کودکان کوچکشان را که پای مزار آنها یا مراسم حرکت میبینم، هماین جمله در بارهی شکست اسرائیل و امریکا در لبنان در ذهنم میآید...
تجربهی روضةالحورای بیروت را آخر بار در بههشت معصومهی قم داشتم که پیش چشم ما موزاییکها شکافته میشد و شهداء دفن میشدند و قبرستان پیش میرفت؛ تا جنگ تمام شد، و ما به خانه برگشتیم. روضةالشهیدین اکنون تکمیل است و روضةالحوراء دارد پر میشود؛ و همه نگران بازگشت به خانهاند...
در پیادهروی تاریک و سرد کنار روضةالحوراء نشسته بودیم و چای میخوردیم و گپ میزدیم؛ در بارهی آن مطلبش که منتشر شده و این مطلبش که برای انتشار فرستاده بود. حرفم آن بود که روایت اکثریت جای خود اما جایم روایت اقلیت میطلبد؛ مانند کاری که پشت قناصه میکردیم و شتک باید میکردیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شمال بیروت پر از آدمهایی از اقصای عالم است، که برای زیستن هیچ دلیلی ندارند. جنوب بیروت پر از آدمهایی است که برای مردن هم دلیل دارند، و این دلالت را تا زیست اقصای عالم امتداد دادهاند...
فاصلهی یک مقاله با واقعیت میدان دست کم یک تا پنج سال است و فاصلهی یک کتاب تا آن پنج تا پنجاه سال. چه لبنانیها و چه ایرانیهای لبنان برایشان عجیب است که از چه کنج دنج کتابخانه را برای نظریهپردازی رها کردهییم و این جا کف کافه تا پشت سنگر، مقاومت و امت آن را تأویل میکنیم...
برای لبنانیها و ایرانیهای مأمور در لبنان طبیعی است که یک مستندساز در خط مقدم در بارهی پرندهها کار بسازد یا خبرنگار شبکهی دشمن از دل جمهور مقاومت به پارسی گزارش چرک برود؛ هفتهها اما با آنها بحث کردهییم که استحصال نظریه از صحنهی میدانی جنگ آیا معنای محصلی دارد؟ یا چه...
ولایت فقیه را حضرت روحالله از پیش خودش نساخت؛ ولایت فقیه از دورهی رسولالله وجود داشته است...