تفاوت دینپژوه، فلسفهخوان، کارشناس، رسانهچی، کانالدار با فقیه هماین است که اینها فاقد ولایت شرعیند...
صحبتهای توبهی این معمم مدیر آن مؤسسهی تمدن اسلامی را برایم فرستاده، باشد که ترک بر دارم. به دیوار خوردن این پیادههای فرزین شده و طاغوتی شدن این پستونشینها طبیعی است؛ بسنده به مدرسی درس خواندن خواهناخواه در میدان، طلبه را زمینگیر میکند. سنت گسسته از نهضت، بسمل بدعت است...
دنیای مدرن؟ دنیای ما که مدرن نیست. دنیای شما مدرن است؟ بروید ببینید که جا به ولایت طاغوت تن دادهیید...
آن جریان جوگیر جنگندیدهیی که نبرد امی ما را تا پشت مرز ایران و عراق ملی روایت میکند، فاقد این ادراک راهبردی است که تابآوری و تلفاتپذیری ما در عمق جبههی مقاومت تا مرز عراق و اردن و تا مرز سوریه و عراق و تا مرز لبنان و فلسطین را تضعیف میکند؛ مصائب میلهگرایی...
حوزه در سویههایی از الاهیات ممکن است لم یزرع بوده باشد، که است؛ آکادمی اما نسبت با الاهیات غیر ذی زرع است...
عادت مشائیمشربها آن است که آدمها را از روی ایستارشان موحد و مدرن میخوانند. موحد و مدرن بودن برای صدراییحالتها از روی پویارها است. یخرج الحي من المیت و یخرج المیت من الحي...
هماین داستان لباس اتاق عمل به ما میگوید دگوریهای لجنی و مذهبیهای صورتی به لخت شدن بسنده نخواهند کرد و پی لخت کردن هم خواهند آمد...
مذهبی صورتی متعبد نیست؛ مذهبی صورتی از سر اختیار معصیت میکند و به این مفتخر است. هماین است که هر جا پای عبودیت در کار باشد عصبانی است...
آقازادهها این جا هم میتازانند؛ مذهب و طائفه هم ندارد. آقازاده بودن در محیط سیاسی لبنان یک پیشه است. آن چه موجب تسلای مردم است اما شهیدانی مانند عباس رعد و جهاد مغنیه است که از آقازاده بودن و بچهسردار بودن برای سبقت گرفتن در شهادت استفاده کردهاند...