عکسهای شخصی شهدای طوفانالاقصی کمکم بالا میآید. عکسی از عباس رعد و پدرش در صحن مسجد جمکران را میبینم. آن صحبت شیخ در یادم میآید: هر که شهید شد، در جمکران خوب گریه کرده بود...
سید علی زنجانی که شهید شد و جنگ در سوریه که خوابید، گفتیم: تمام شد. دیروز دیدم عکس یادگاری یکی از شهدای لبنانی طوفانالاقصی با سید را چاپ کردهاند و بر شیشهی مزار او چسباندهاند. و منهم من ینتظر...
حقوقدانهای عرفی آکادمی هر زمان توحیدشان احراز شد و پاشان از شل شرک بیرون کشیده شد، آن زمان میتوانند در بارهی مرتد بودن یا نبودن منکر حجاب و اقامهی آن ایراد رأی کنند...
آکادمیهای مدرن الاهیات جای روایت اسلام به آدمهای خود پادروایت آن را میآموزند...
داستان برهنهگری نظام پزشکی رسمی ما در اتاقهای عمل بیمارستانهای ایرانی تنها یک نمونه است که خروج سکولارهای آکادمی از وضعیت شرمنده به درنده در موردی چون حجاب با ما چه کرده است و در موردهای دیگر چه خواهد کرد...
آخوند عرفی بدخیمتر از آخوند درباری است. این دومی اسلام را سر سفرهی یک نفر بسمل میکند، آن اولی برای هر رسانهی که راه بدهد...
آن استاد ادبیات عرب در دانشکدهی حدیث، سر درس رفث میگفت و کسی جلودارش نبود؛ جایی نوشتم: بساط پورن را بس کنید. برایم کمیتهی انضباطی گرفتند؛ میاندارش هماین معمم اروپانشین که دیدم از بساط پورن اتاق عمل بیمارستانهای ایران حمایت کرده است؛ انحطاط و هبوط ایستار نیست، پویار است...
گرمایش خانهها در لبنان نه با گاز که با برق است؛ این سالها هر چه میگذرد برق بینظمتر و گرانتر شده و به نیروگاهسازی ایران هم راه ندادهاند. خانهها اما عایقسازی ویژهیی ندارند و هوا نمیگیرند. یک اتاق را گرم میکنیم و باقیش را سرد رها میکنیم؛ و یک در میان سرما خوردهییم...
در بیروت احساس در بندر بودن را ندارم؛ رطوبت دریا و سایهی باران اما غافلگیرم میکند. لباس که میشویم یک، دو، شاید سه روز آویزان میماند و خشک نمیشود. دفعهی پیش در نشست با سفیر جوراب نداشتم. اکنون دیگر همآن طور نمدار میپوشم تا در خانهی بیگرمایش با گرمای بدنم خشک شود...
این خانهی آخری در ضاحیهی بیروت آبگرمکن ندارد؛ من اما در سالهای جنگ سوریه در ریف جنوبی حلب به فناوری حمام سرد در زمستان شام دست یافتهام. سوخت نمیرسید و جمعه به جمعه، صبح زیر آب سرد حمام صحرائی اعداد عربی را به لهجهی شامی صرف میکردم و حواسم را پرت میکردم، و غسل میکردم...