سرایا المقاومة را در این سفر یافتهام؛ نیروهای بسیجی سنی یا ترسا که با حرکت شیعی حزبالله کار میکنند و تا معرکهی نبرد هم رسیدهاند. آموزش و رزمایش آنها اگر با کنار نهادن فصل عقیدتی نبوده باشد و به نسخهی مکتبی آنها در جبههی مقاومت رسیده باشیم، یک ابرچالش امت حل شده است...
تربیت ذهنی ما مشائی است؛ هماین است که جنگ و ورود در جنگ را رقومی و حدوثی میفهمیم. تربیت ذهنی ما اگر صدرایی بود میدانستیم که همیشه در جنگیم و تنها شدتش کم و زیاد میشود یا نرم و سخت شدنش، و نگران ورود در جنگ یا شروع جنگ نبودیم و هماین طور منتظر اعلان جنگ یا پایان جنگ...
اسمش دوجامعهیی شدن نیست؛ اسمش دو امام-امت در یک ملت-دولت است: ملت ایران، امت احمد، امت ابلیس...
شما با این دگوریهای لجنی در ملت ایران که روی خون سید رضی و حاج قاسم و دیگر شهیدان امت احمد پایکوبی میکنند هموطن و هممیهنید؟ ما نیستیم؛ ما از بد روزگار با این سویهی پارسی از امت ابلیس پشت یک مرزیم...
جمهور مقاومت که نساخته باشی طبیعی است که شب انتخابات تلفاتپذیری نداشته باشی؛ شهید پشت شهید بدهی و دشمنشاد بمانی، تا زیر سایهی موهوم جنگ نباشی...
روایت ملی جنگ امی هشت ساله کار را به این رسانده که آن را جنگ ایران با عراق میدانیم. نتیجه؟ در بارهی اندک سربازهای وظیفهی اهل کتاب ایرانی که در آن جان باختهاند حرف میزنیم اما از انبوه بسیجیهای بحرینی و عراقی و خراسانی و پاکستانی که در آن جانبازی کردهاند حرفی نیست...
اگر با تفنگ سرپر توانستید در جنگهای امروزی نتیجه بگیرید، با روابط عمومی و عملیات روانی هم در جنگ روایت نتیجه میگیرید...
میگفت: به عدد لبنانیهای لبنان، برزیل لبنانی دارد. خودش از لبنانیهای مکزیک بود و همسرش مکزیکی است و پسرش در ایران پزشکی میخواند. حاشیهی خیابان امام خمینی ضاحیه سوارم کرد و تا سفارت ایران داستان تبلیغات انجیلیها، به زبان عربی، ضد حضرت روحالله را در آن جا برایم تعریف کرد...
این شهید سدوبیستوچندم حرکت حزبالله در طوفانالاقصی اهل هماین محلهی غبیری است، که روزهایم در بیروت در آن بوده است. نوشتههای آخرش را که میخوانم و نوشتههای آخرم در این روزها را که میخوانم این آیه میآید و میرود: لو کنتم في بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم...
دفاع مقدس اگر مقدس بودنش به خاک باشد، خاک عراق عتبات مقدستر از خاک ایران نخواهد بود؟ یا چه...
فقیه شارح شریعت است؛ اگر ولی فقیه را ناسخ شریعت میشنوید به گیرندههای خود دست بزنید...
تقدس به خوانش میلهگراهای ایرانی و عراقی آن قدر سست است که با یک قدم عبور از میلهی مرزی سر و ته میشود...
این که میلهگراها هنوز آویزان مفاهیم مکتبی تقدس و تبرک و مشروعیت و ملت و عقل استند نشان میدهد که نه فیلسوفان سکولار در غرب مدرن توانستهاند برای آنها ادبیاتسازی کنند و نه پدران گبر آنها در شرق باستان...
این رفت و برگشت لفظی میان حماس و سپاه به ما یادآوری میکند که از نو بر این تأمل کنیم که آن چه این روزها محور مقاومت خوانده میشود امت است یا امپراطوری است یا اتحاد است؟ یا چه...
کف امت درستش هماین است که همه با هم احتجاج کنند و هر کس به حجت شرعی خودش عمل کند: سپاه پاسداران، حرکت حزبالله، حرکت جهاد، حرکت صابرین، حرکت حسینیون؛ مگر آن که خطاب فصلی از ولی امر در کار باشد، که حجتهای همه غلاف میشود...
برای فهم نسبت حرکت حماس و جهاد و صابرین در فلسطین با جبههی مقاومت کافی است این را بپرسیم که کدام از آنها مانند حرکت حزبالله لبنان در بیعت با ولی امر در ایران است...
این که حماس وسط کوران جنگ بیپرده به سپاه پاسخ میدهد بد نیست اگر پس از کوران جنگ ما هم بتوانیم بیپرده از حماس بپرسیم: در یک قلم از نسبت این حرکت با حرکتهای شیعی فلسطینی مانند صابرین، و این که از چه از غزه تا قم با آنها کنار نمیآید...
جنگ هشت ساله اگر جنگ ملی ایران و عراق بود، و امی نبود، که نام یکانها و موقعیتها و عملیاتهای ما نباید شهرهای دشمن میبود: نجف، کربلاء، نینوا؛ باید پاسارگاد میبود و تختجمشید و هگمتانه و دست کم شوش و تیسفون...
مسألهی قدس برای ما مسألهی قبله است و نه قبیله؛ امی است و نه قومی، چه رسد به این ملی باشد. هماین است که رهیافت ما در نسبت با بیتالمقدس نه عربی است و نه فلسطینی است و اسلامی است....
امت با بیعت با امام متعین میشود. حرکت حزبالله و حشدالشعبی را که میدانیم در بیعت با کهاند. میپرسیم: حماس و انصارالله با که بیعت کردهاند؟ یا چه...
روی آن چیزی که محور مقاومت خوانده میشود، خیلی پیش از سخنگو چالش ما در گفتار است و حتا پیشتر در گفتمان. راه دور نرویم؛ در هماین بیروت میگویند: ما حزب ولایت فقیهیم، و میگویند: ما از سفارت ایران دستور نمیگیریم، و کف ضاحیه هنوز مفصلبندی این گفتار در نیامده و لق میزند...
سالها پیش با نفر دوم حرکت حزبالله در ضاحیهی بیروت نشسته بودیم. سید از این میگفت که بینهی حرکت حزبالله ولایت فقیه است و پرسشم آن بود که چه طور میشود بینهمان ولایت فقیه و رویهمان انقلاب اسلامی باشد اما از اقامهی جمهوری اسلامی در لبنان عقب نشسته باشیم؟ و پاسخی نداشتم...
ارتباط زبانی و فرهنگی ایران و یمن تنگ است اما وقتی دیدم جوانهای مکتبی لبنان هم گرفتار مشهورات ما در بارهی یمن و زیدیها و حوثیهایند جا خوردم؛ نه بیشتر از آن نشست هفتهیی که آن برادر ایرانی برای جوانهای ممحض لبنانی یهودشناسی توهمی میگفت و با بیلدربرگ شاهکلید ساخته بود...
آن چه محور مقاومت خوانده میشود روی بینهی سلبی ازالة إسرائیل عن الوجود ساخته شده است. این بشود یا نشود، باید پرسید که آن بینهی ایجابی که حشدالشعبی در عراق با حرکت حزبالله در لبنان با حماس در فلسطین با انصارالله در یمن را کنار هم مینهد و جبههی مقاومت میکند چه است؟ یا چه...
حرکت امل را خدا برای حرکت حزبالله رسانده که پیوستاری از شیعههای عرفی تا شیعههای نجفی را با دوری و دوستی در چهارچوب آن با خود حفظ کند. خود میگویند در پسانبیه حرکت امل از سویهی نظامی تا سیاسی در حرکت حزبالله مستحیل میشود؛ اولی از هم اکنون شده اما در بارهی دومی شک دارم...
نهادن رهیافت انسانی به موازات اسلامی کاری از سنخ نهادن ماهیت اخلاق به موازات فقه است؛ عرف به موازات شرع...