مشکل ما با آن روایت عرفی که مکتب حاج قاسم از حاج قاسم میکند آن است که کمابیش مکتبی نیست...
آن طلبه که برای خالی کردن پشت حجاب شرعی و اقامهی سخت تا نرم آن، از آن با دیگر فقرات شریعت، مانند ربا، دوقطبی درونی درست میکند بطله است؛ دزد با چراغ است هر چند لمعهخوان یا کفایهگو باشد...
این مستند عمامه صورتی پیوست رسانهیی جنبش فواحش و شورش هرزهها و پویش پتیاره است. مخاطب هدفش؟ ریشو|چادریهای مقوا...
آخوند پروانهیی در وحدت نشسته است و دعوت نمیکند. چه میکند؟ با عاصی و باغی و طاغی لاس میزند...
این زبالهیی که این پسر آن سینماگر برای هویتسازی برای آخوندهای پروانهیی و مذهبیهای صورتی و عرفیسازی ملحدهای علنی و دگوریهای لجنی ساخته است شلیک به پای خود است؛ روی پرده به همه نشان میدهد که وحدت منهای دعوت چه نکبتی است...
آخوند پروانهیی دعوت نمیکند؛ دعوت هم اگر بکند به خدا دعوت نمیکند و به خود دعوت میکند؛ اسم این کاسبیش را هم میگزارد: جذب، اثر، حال...
سالها در ایران درس خوانده و میگوید تمام ایران را گشته است. پس از روزها کش و قوس عاقبت در حیاط قهوهخانهیی در صور با هم نشستهییم. میگویم: به اسلوب سید صحبت کنیم. نمیگیرد. سیدحسن در نشست با ایرانیها عربی صحبت میکند و ایرانیها فارسی، تا طرفین تمرکز بر بحثشان داشته باشند...
اسلوب معمول آخوندها در لبنان کمابیش عراقی است تا ایرانی؛ عادت مردم برخورد با آخوندهای فخیم است تا خاکی. این در بسیاری اما به مخلوط نبودن و نشدن معممها با مردم ختم شده است...
میگوید: شمال تا جنوب لبنان را سواره در چهار ساعت میتوان رفت. دلیل عدم استقبال لبنانیها از زیارت زمینی عتبات عراق را توضیح میداد، با این که مرز آلبوکمال برای آنها، خلاف ایرانیها، باز است. انسان لبنانی عادت ندارد یکدو روز در خودرو بنشیند و به جاده زل بزند و براند...
در لبنان هم آخوند عرفی کم نداریم. از این طرف میگفت: فلان شیخ اگر ببیند روی دستت خالکوبی داری جواب سلامت را نمیدهد، و از آن طرف بهمان شیخ گفته است: شنیدن ترانههای آن زن خواننده اگر حماسی باشند حلال است...
بیرون ایران مانند درون ایران هر مسیری را بشود پیاده میروم. شباهتشان کسانی است که کم و زیاد کمک مالی میخواهند، و تفاوتشان آن است که در لبنان مرتب در پیادهرو میایستانندم و پرسشهای شرعی دارند: احکام و عجیبتر عقائد و حتا عرفان...