مشکل این روسپیپوشهایی که کف خیابانهای شهر کشف فاحش حجاب کردهاند شبههی علمی نیست، شهوت عملی است، و این دومی چارهیی جز شدت و حتا خشونت ندارد...
با گذشت یک سال از جنبش فواحش و شورش هرزهها و پویش پتیاره انتظار این که سازمان بسیج برای اقامهی حجاب شرعی گردان ساخته باشد بی جا نیست هر چند این سازمان حتا از ساختن گفتار برای این کار نیز ناتوان بوده است...
دست کم از سال دوهزار مدار کار حرکت حزبالله با محیط داخلی لبنان وحدت است و نه دعوت؛ هماین است که دعوت به مقاومت از در و دیوار میریزد اما معنای مصرح آن دعوت و این مقاومت شیعه شدن یا حجاب گرفتن نیست...
فرقهی ضالهی نارمک پیش از آن که دیگران با دست حاج قاسم را شهید کنند با زبان او را شهید کرده بود...
حجاب شاخص است، حجاب خطکش است، حجاب محک است. برای آن که بدانیم نسبت هر کس با شریعت محمدی و اقامهی نرم تا سخت آن چه گونه است کافی است حمیت او در امر حجاب شرعی را بسنجیم...
هزار سال است که میدانیم ریشهی بیحجابی یا رباخواری جهانبینی است؛ کار فرهنگی درازمدت میخواهید بکنید؟ جای ژانگولر در رسانههای رسمی، فلسفهی انسانخدا را از زیستار مردم بزدایید و حکمت و تأله را ترویج کنید...
مشکل ما با آن روایت عرفی که مکتب حاج قاسم از حاج قاسم میکند آن است که کمابیش مکتبی نیست...
آن طلبه که برای خالی کردن پشت حجاب شرعی و اقامهی سخت تا نرم آن، از آن با دیگر فقرات شریعت، مانند ربا، دوقطبی درونی درست میکند بطله است؛ دزد با چراغ است هر چند لمعهخوان یا کفایهگو باشد...
این مستند عمامه صورتی پیوست رسانهیی جنبش فواحش و شورش هرزهها و پویش پتیاره است. مخاطب هدفش؟ ریشو|چادریهای مقوا...
آخوند پروانهیی در وحدت نشسته است و دعوت نمیکند. چه میکند؟ با عاصی و باغی و طاغی لاس میزند...
این زبالهیی که این پسر آن سینماگر برای هویتسازی برای آخوندهای پروانهیی و مذهبیهای صورتی و عرفیسازی ملحدهای علنی و دگوریهای لجنی ساخته است شلیک به پای خود است؛ روی پرده به همه نشان میدهد که وحدت منهای دعوت چه نکبتی است...
آخوند پروانهیی دعوت نمیکند؛ دعوت هم اگر بکند به خدا دعوت نمیکند و به خود دعوت میکند؛ اسم این کاسبیش را هم میگزارد: جذب، اثر، حال...
سالها در ایران درس خوانده و میگوید تمام ایران را گشته است. پس از روزها کش و قوس عاقبت در حیاط قهوهخانهیی در صور با هم نشستهییم. میگویم: به اسلوب سید صحبت کنیم. نمیگیرد. سیدحسن در نشست با ایرانیها عربی صحبت میکند و ایرانیها فارسی، تا طرفین تمرکز بر بحثشان داشته باشند...
اسلوب معمول آخوندها در لبنان کمابیش عراقی است تا ایرانی؛ عادت مردم برخورد با آخوندهای فخیم است تا خاکی. این در بسیاری اما به مخلوط نبودن و نشدن معممها با مردم ختم شده است...
میگوید: شمال تا جنوب لبنان را سواره در چهار ساعت میتوان رفت. دلیل عدم استقبال لبنانیها از زیارت زمینی عتبات عراق را توضیح میداد، با این که مرز آلبوکمال برای آنها، خلاف ایرانیها، باز است. انسان لبنانی عادت ندارد یکدو روز در خودرو بنشیند و به جاده زل بزند و براند...
در لبنان هم آخوند عرفی کم نداریم. از این طرف میگفت: فلان شیخ اگر ببیند روی دستت خالکوبی داری جواب سلامت را نمیدهد، و از آن طرف بهمان شیخ گفته است: شنیدن ترانههای آن زن خواننده اگر حماسی باشند حلال است...
بیرون ایران مانند درون ایران هر مسیری را بشود پیاده میروم. شباهتشان کسانی است که کم و زیاد کمک مالی میخواهند، و تفاوتشان آن است که در لبنان مرتب در پیادهرو میایستانندم و پرسشهای شرعی دارند: احکام و عجیبتر عقائد و حتا عرفان...
روی میز شام یک قوطی آبجو است. صاحب غذاخوری کنار ما ایستاده و همکارش لفهها را میآورد. شوخی و جدی میپرسد: حلال است دیگر؟ به نوشتهی فارسی روی قوطی نگاه میکنم و به این فکر میکنم آیا احتیاطهای فقهی در بارهی روند تخمیر را توضیح بدهم؟ میگوید: این از ایران آمده، پس حلال است...
سازماندهی این روزهای دستههای رزمی فلسطینی در جنگ با اسرائیل در طوفانالاقصی خیلی دلبر است: آرپیجیزن، کمکآرپیجیزن، تصویربردار...
میگفت: در غزه، حماس به حرکت صابرین سلاح نمیدهد؛ یا با سلاحهای شخصیمان با اسرائیل میجنگیم و یا میرویم از اسرائیلیها غنیمت میگیریم و میجنگیم...
آمار آوارههای سوری نزدیک به خمس جمعیت لبنان است؛ مؤید نظام و معارض هم قاطیند. نگرانی حرکت حزبالله از زمانی جدی شد که از خانههای محل سکونت برخی آنها در منطقهی شیعهنشین لب مرز لبنان و فلسطین سلاح و تجهیزات مخابراتی پیدا کردند...
لبنان سربازی اجباری ندارد. ارتش در این جا بیشتر پلیس است و حتا ناطور. الگوی موفق حرکت حزبالله در ارتشسازی آهنین از مردم معمولی در خطرناکترین منطقه و مرزهای دنیا، به ما میگوید که اصرار بر این اسلوب سربازی اجباری در ایران محصول ترس از ساختارشکنی و تن دادن به محافظهکاری است...