eitaa logo
محمد مهدی فاطمی صدر
2.7هزار دنبال‌کننده
393 عکس
30 ویدیو
2 فایل
روایت، نهضت، امت | مدرسه‌ی وتر @mahdi_vvatr
مشاهده در ایتا
دانلود
سلاح کشتار جمعی تعبیر دقیقی نیست؛ تعبیر دقیق، سلاح کشتار گتره‌یی است...
زمان جنگ سوریه هم‌این جریان عرفی ملی که پی احیای امپراطوری پارسی بودند و پی سلاح اتمی ایرانی بودند و طلبه‌های شرعی را مخل کار خود می‌دانستند به یکان‌های امی جبهه‌ی مقا‌ومت می‌گفتند: یک‌بارمصرف...
به تصریح حضرت ره‌بر: حاج قاسم عرفی و گتره‌یی نمی‌جنگید، حاج قاسم شرعی و فقهی می‌جنگید...
حزب‌الله مدرسه است، فرقه نیست...
جا دارد از این مذهبی‌های صورتی مدافع سلاح اتمی بپرسیم که به‌تر نیست کار فرهنگی و کار کارشناسی و کار درازمدت را جاگزین خاکستر کردن در جای مردان و‌ زنان و کودکان کنیم؟ یا چه...
قدرت را بر شریعت که اصالت بدهیم طبیعی است که از ساخت سلاح اتمی هم حمایت خواهیم کرد.‌ مشکل فقط آن است که این قدرت از این پس دیگر شرعی نیست؛ می‌شویم یک طاغوتی در ردیف طاغوت‌های دیگر؛ جمهوری اسلامی ایران مانند جمهوری اسلامی پاکستان...
سپاه کی سلاح اتمی خواهد ساخت؟ هن‌گامی که جای انتمای به فقهای حوزه‌ی شیعی پی اتکای به حقوق‌دان‌ها و سیاست‌‌دان‌ها و فیزیک‌دان‌های دانش‌گاه مدرن برود...
سلاح اتمی ساختن وهن مذهب است، بسی بیش از موهن بودن قمه زدن...
شاخص مکتبی بودن زن‌ها زمانی ازدواج مکرر بود. شاخص مکتبی بودن مردها زمانی است که سلاح اتمی است...
سلاحی که بسازی و نزنی بازدارنده نیست، آهن‌پاره است. ساخت سلاح اتمی بی اراده‌ی استفاده از آن اسراف است...
سلاح اتمی اسلامی تنها خاصیتی که دارد هم‌این است که شاخص عرفی شدن در سکولارهای نهفته تا شرمنده‌ی ریشو|چادری است...
کارگزاران صورتی نظام طی سال‌ها ذیل هم‌آن منطق عرفی ساخت سلاح اتمی را پی گرفته‌اند که در هم‌آن سال‌ها جریمه‌ی ربوی را در بانک‌ها گرفته‌اند یا زن‌ها را به ورزش‌گاه مردها فرستاده‌اند...
فریب نفرت بن‌یادگراهای شیعه‌تبار از قضیه‌ی برهنه‌پوشی یا هم‌جنس‌بازی در ایران اسلامی را نخورید؛ وقتش که برسد می‌فهمید که خاست‌گاه آن نفرت، تعصب عرفی بوده است و نه تعبد شرعی؛ هم‌این است که بن‌یادگراها و عرفی‌سازها در قضیه‌ی کشتار گتره‌یی با سلاح اتمی لنگه‌ی همند و نه شریعت‌مدار...
این بن‌یادگرایان شیعه‌تبار که بیان با خاک یک‌سان کردن حیفا را ناسخ فتوای قطعی حرمت سلاح کشتار گتره‌یی حضرت ره‌بر می‌دانند، برای تبدیل شدن به داعش فقط باید پاچه‌ی شل‌وارشان را تا بالای قوزک‌شان کوتاه کنند...
سواد رسانه منهای سواد رساله خروجیش می‌شود هم‌این زیر رو کشیدن خیل ریشو|چادری‌های مقوا با فتوای صریح ولی فقیه؛ شبکه‌سازی منهای خودسازی؛ قرارگاه‌بازی تهی از فقاهت‌بنیانی...
مشکل ما با داعش شباهت نداشتنش به شریعت است. مشکل شما با داعش شباهت داشتنش به شریعت است. هم‌این است که در کنش‌هایی ناشرعی مانند کشتار گتره‌یی مردم مشکلی با داعش و نسخه‌‌های داعش ندارید و حتا پی نسخه‌های کشنده‌تر از آنید...
تمام این سال‌ها آن کسی که شریعت‌مدارها و حتا عرفی‌سازهای ایرانی را از شر بن‌یادگراهای شیعی در امان نگه داشته است یک فقیه است: امام سید علی حسینی خامنه‌یی؛ اگر نه ما هم باید منتظر نسخه‌ی شیعی و معاصر داعش و القاعده و حشاشین و قزل‌باش‌ها می‌بودیم...
از در مسجد داخل آمد و نگاه‌مان گره خورد؛ دفعه‌ی آخر نیم دهه‌ی پیش هم را دیده بودیم. از بغل هم که در آمدیم، آرام از کناریم پرسیدم: این جا اسم ایشان چه است؟ شاید جا خورد: احسان‌. پرسیدم: آن سال‌ها فرمان‌ده ما بود، پیش شما چه کاره است؟ تاجر. می‌خواستم در صحبت در جمع سوتی ندهم...
مردها را خاطره می‌کشد، نه گلوله...
مردها که به جنگ می‌روند، هیچ گاه از جنگ باز نمی‌گردند...
باران ریز می‌بارید و با عباس در هوای سرد نشسته بودیم و از جنوب حلب خاطره می‌گفتیم. آن سال‌ها در یکان اختصاصات حرکت حزب‌الله بود و در یکان تکاور سپاه پاس‌داران بودم؛ بی آن که هم را بشناسیم با پاتک تل اربعین و اشغال تپه‌ی العیس و پدآفند روستای بلاس و تبلیغ سید علی خاطره داشتیم...
اسرائیل تا ابتدای ماه شباط مهلت داده تا نیروهای حرکت حزب‌الله لبنان تا پشت رود لیطانی عقب بنشینند؛ کسی اما ایده‌یی برای اجرای آن ندارد، حتا خود ارتش اسرائیل. رزمنده‌های حرکت حزب‌الله ساکنان هم‌این روستاهای جنوبند که به زیست معمول مشغولند، و در هم‌آن حال در خانه‌‌هاشان می‌جنگند...
از ایران تا عراق تا لبنان هر روز کسی تصویر رفیق شهیدش را در وضعیت سکویش در محیط رایان می‌نهد. در محیط عیان رفقای ما هر روز در جنگ پرپر می‌شوند و هر روز ما کم‌تر و کم‌تر می‌شویم...
تصویری از در خانه‌ی علی را برایم فرستاده است؛ آشنا است. می‌پرسم: که جا است؟ می‌نویسد: محله‌ی خودمان. یعنی هم‌آن کوچه‌باغ انار و انجیر فاصله‌ی خانه‌ی ما و خانه‌ی آن‌ها بود. هر بار که به علی فکر می‌کنم دلم می‌خواست که کاش بیش‌تر از حال هم خبر داشتیم و اقتضای کارمان خلاف این بود...
عصر روز اربعین، بعد بیست روز پیاده‌روی از قم تا کربلاء، در حائر حسینی زیر قبه‌ی سیدالشهداء بودم. دعای همیشه را که کردم، از ذهنم گذشت در این برهوت صلح، کو جنگ؟ هنوز تاول‌های آن پیاده‌روی به تمامی خوب نشده بود که روی خط مقدم جنگ با اسرائیل بودم...