eitaa logo
محمد مهدی فاطمی صدر
2.6هزار دنبال‌کننده
376 عکس
27 ویدیو
2 فایل
روایت، نهضت، امت | مدرسه‌ی وتر @mahdi_vvatr
مشاهده در ایتا
دانلود
میله‌گرایی راه‌برد مهار امت‌باوری مؤمنین مکتبی‌ است، تا پس آن گاه سکولارهای ایرانی با خیال راحت با کفار فرنگی و یانکی دست بدهند و امت شوند؛ امت ابلیس...
قائد ثورة شباط...
این روزها در زینبیه‌ی دمشق کمابیش کسی سر جایش نیست؛ همه کمابیش در مظان حمله‌ی هوایی ارتش اسرائیلند؛ و نه مانند شهری در عقبه که شبیه خط مقدم جبهه در کارند. تنها ابهام آن است که بعدی را که جا می‌زند؟ صبح دنبالم آمده تا مه را به محل نشست ببرد؛ شوخی و جدی می‌گویم: بسمع صرتم مشردین...
از دور صدای شلیک می‌آید. صدای ضدهوایی نیست و نواختش هم به پدآفند نمی‌خورد. شلیک شبانه در دمشق هم خلاف بیروت و بغ‌داد اتفاقی عادی نیست. از غزه خبرش می‌رسد که مردم برای آتش‌بسی که هنوز حرفش آمده است خوش‌حالی می‌کنند، و به نظرم می‌رسد که شاید این جا هم از هم‌این جنس باشد...
نیروی انقلاب، نیروی نهضت است، که اجتهاد می‌کند‌. اگر در سنت ایستاده‌یید و اجماع می‌کنید، عنوان خود و ائتلاف‌تان را نیروهای جمهوری بنهید...
‏به همت دانایان کل مروج بینه‌ی صبر راه‌بردی، امنیت پهنای سوریه و حتا قلب پای‌تخت آن برای ما به صفر میل کرده است. در نبود آفند و حتا پدآفند عامل، هر کس با کاربست پدآفند غیرعامل مسئول جان خودش است. در سطح رسانه هم حمله‌ی مستقیم اسرائیل به ایرانی‌ها کم‌کم ارزش خبریش را از دست داده است...
عموم سپاه پاس‌داران به هم‌آن دلیل به اسرائیل و ارتش آن در زدن نیروهای ایرانی، پاسخ بازدارنده نمی‌دهد که در یک قلم، خصوص سازمان بسیج آن از دادن پاسخ و بازداشتن امت حرمت‌شکن و برهنه‌پوش اسرائیل کف کافه و آکادمی و خیابان‌های ایران زمین‌گیر است...
بعثی‌های سوریه اگر توانستند با لاس زدن با اسرائیل صهیونی بجنگند، ایرانی‌ها هم با لوس کردن بعثی‌ها خواهند توانست با صهیونی‌ها بجنگند...
من یهرب من الحرب، یجلبها إلی البیت...
هن‌گامی که صبح به صبح با مراجع تراز اول شیعه، سر درس، احتجاج می‌کنیم، دلیلی ندارد که سال به سال با سرداران خط مقدم سپاه اسلام، در جنگ، احتجاج نکنیم‌...
عقل کل؛ عقل کل کسی است که تمام مراتب زبان و ذهن و ذوق او معقول است...
معنای جنگ، نرم تا سخت، که به سایش و فرسایش بکشد، نه تل‌ان‌بار گفت‌مان کسی را نجات می‌دهد و نه آتش‌بار موشک...
فهم کلاسیک از جنگ تنها جنگ سخت را جنگ می‌داند. فهم رقومی از جنگ کلاسیک هم‌واره خود را در تنگ‌نای نجنگیدن یا جنگ فراگیر می‌یابد، و جنگ فراگیر را خواه‌ناخواه منتها به جنگ اتمی می‌داند. هم‌این است که تنها بدیل سلاح اتمی برای فرمان‌دهان کلاسیک و رقومی‌مشرب هم‌این صبر راه‌بردی است...
مشکل ما با دافوس و دیگر داداش‌هاش در آکادمی ایرانی هم‌این زیرساخت‌های فرسوده‌ی فل‌سفی آن‌ها است. این که عقل سرخ در آن‌ها مهجور است...
آکادمی‌های الاهیات ممکن است به کسانی لمعه با شرح کلان‌تر را بیاموزند اما به کسی ذائقه‌ی شریعت نمی‌دهند...
انتقاد عرفی هم‌واره و با هر کس کار لغوی است. در هرم امام-امت اما کسی از احتجاج شرعی بر کنار نیست...
به نام‌زدهایی که حقوق‌دان حرفه‌یی استند در انتخابات مجلس شورا رأی ندهید؛ یک حقوق‌دان آکادمیک می‌داند که بیرون از شریعت اسلامی و فقاهت اجتهادی در حال قانون‌گزاری عرفی و استحسانی است، و باکی از این شرک خفی تا جلی ندارد. بهارستان را بت‌خانه نکنیم...
این حقوق‌دان‌های آکادمیک ایرانی که هر از گاه هفت ذرع دستار نیز بر سر بسته‌اند یک پرسش ساده در برابر دارند: روش آن‌ها در قانون‌گزاری آیا اجتهاد جواهری است؟ و اگر نیست، که نیست، مبنای شرعی استحسان‌های مدرن‌شان چه است؟ یا از اساس دیگر مخطئه نیستند و مصوبه یا مفوضه شده‌اند؟ یا چه...
قدری مانده به نیمه‌شب تابوت شهید تازه پای ضریح خانم زینب بود؛ پیچیده در بیرق سرخ حرمش. مداح عراقی، روضه‌ی عراقی خواند و مداح ایرانی، روضه‌ی ایرانی، و تابوت را دور ضریح طواف دادیم و با آن سرود معروف لبنانی‌ها در وداع با شهیدان تا انتهای دالان دق تشییع کردیم؛ او رفت و ما ماندیم...
هر شهر یک کرانه می‌خواهد؛ کرانه‌ی بیروت ساحل مدیترانه نیست، روضة الشهداء است....
جبهه‌ی مقا‌ومت یک بردار است و نه یک ایستار. مهم آن است که چه می‌شود و نه این که چه است...
دختر خردسال این شهید حرکت حزب‌الله لبنان نامش شهرزاد است؛ شهرزاد حسین ناصر. نامیدن دخترها در شام به شیراز را زیاد شنیده بودم، شهرزاد اما تازه بود...
حاج عباس را شاید دفعه‌ی آخر بیرون آن تالار در نبطیه در نخستین سخن‌رانی سید حسن در ابتدای جنگ دیدم. از عصر اما اخبار مختلفی از شهادت و سلامت او در حمله‌ی پهپادی اسرائیل به گوش می‌رسد، و تنها تسبیح به دست گرفته‌ام و صلوات می‌فرستم...
پوتینم پاره شده است. دفعه‌ی پیش هم آن زمستان نیم‌پوتینم در بیروت پاره شد، و در راه بازگشت بودم...
آن برادرمان در دمشق تذکر داد که با عباء و عمامه، پوتین نپوش. گفت: آخوندها این جا حتا کفش هم نمی‌پوشند و نعلین می‌پوشند؛ امن بعث حساس می‌شود و اذیت می‌کند. حق داشتند؛ پوتین پوشیدن با عمامه یعنی اقامه‌ی نرم و‌ حتا سخت شریعت و طبیعی است که سکولارها از آن بگرخند...