طریقت، شفاعت، مصلحت، عدالت، اولویت، قدرت، معیشت، رجعت، نیابت، حوالت؛ سیاههی آن چه با آنها طی تاریخ شریعت را دور زدهاند طولانی است...
آخرین کسی که میتواند مدعی همذهن بودن با ولی فقیه باشد هماین حقوقدانهای آکادمیهای دوزیست الاهیات است؛ از میدان بهارستان تا پل مدیریت...
اسلام دگم ندارد؛ هماین است که تفکیک کلام از فلسفه در آن ادای صلیبی است...
رأی دادن گبرها و جهود و صلیبیها در انتخابات فقهای خبره را شاید بتوان از جهت بیعت توجیه کرد. وارد کردن مفتیهای سنی که ولایت فقیه هنوز جایی در بینهی سیاسی مذهبشان ندارد به این مجلس اما عجیبتر است؛ این پرسش را پیش میآورد که از چه موبدها و حاخامها و کشیشها را نمیآوریم...
به اقلیت مذهبی بودن اگر باشد صائبیهای مؤمن و یارسانهای کافر نمایندهی ویژهیی در مجلس شورای ملی ندارند و با مسلمانها رأی میریزند؛ گبرها اما با هزار رأی یک نمایندهی در مجلس دارند و ده نفر هم اگر بشوند خواهند داشت...
جهلهی صوفی با دست گرفتن به طریقت از زیر اقامهی شریعت شانه خالی میکنند؛ جهلهی صورتی با دست گرفتن به اولویت از زیر اقامهی شریعت در میروند...
عدالت، آن طور که چپهای مسلمان اراده میکنند، نسخهی عرفی شریعت است؛ نسخهی عرفی و انسانی جای گزین شریعت قدسی و الاهی...
به روایت دانایان کل در روزنامهی جوان و خبرگزاری تسنیم اکنون میدانیم که خط استحسان در سپاه پاسداران شهادت را مساوق با عصمت میداند. این بینه پس از رویهی ولایت اداری غریبترین اختراعهای معرفتی این جریان در تاریخ فکر شیعی است...
جنبش فواحش تمام نشده است، تنها بروز سخت آن کمابیش نرم شده است. این منطق سادهی این است که از چه حتا شورای شهر طهران پی مکان یافتن و بستر ساختن و جا کشیدن برای همجنسبازها آمده است...
حلقههای میانی واقعی هنگامی به حرکت در میآیند که از حلقههای میانی قلابی ناامید شده باشند...
ذائقهی شریعت که نداشته باشی منشور روحانیت نجاتت نمیدهد و نه حتا حاشیهی کلانتر، تا برسیم به خود تحریرالوسیله و شرح لمعه...
روند استحالهی وزارت فرهنگ از وزارت ارشاد به وزارت اضلال طب مسیر مستمر و متصل در دولتهایی که اصلاحطلب و اصولگرا خوانده میشدهاند، شما کاملی از روند پیشرفت رگههای سرطانی جاهلیت در بدنهی جمهوری اسلامی را پیش چشم ما مینهد...
آخوندهای پروانهیی و پامنبریهای صورتیشان، ریشو|چادریهای مقوا، با شریعت اگر کنار بیایند با اقامهی شریعت کنار نمیآیند، با اقامهی شریعت اگر کنار بیایند با اقامهی سخت شریعت کنار نمیآیند...
در خاطر داشته باشیم: کارگزاران صورتی نظام وقتی که از کار فرهنگی و کار کارشناسی و کار درازمدت صحبت میکنند در بسیاری منظورشان نه کار درازمدت و کار کارشناسی و کار فرهنگی برای متشرع کردن متهتکها، که کار درازمدت و کار کارشناسی و کار فرهنگی برای کنار آمدن متشرعها با متهتکها است...
تفاوت دولت از نادولت شاید انحصار اجبار و اعمال زور و اجرای خشونت در برقراری قانون است. این یعنی انکار اجبار و زور و خشونت در اقامهی شریعت معناش آن است که مذهبیهای صورتی درست مانند دگوریهای لجنی عرف را قانون میدانند و نه وحی را؛ و با اجبار و زور و خشونت در اولی مشکلی ندارند...
فریبتان ندهند؛ در پروندهی حجاب دعوای متهتکها با متشرعها بر سر اجبار و اختیار حجاب نیست، دعوا بر سر حاکمیت عرف و وحی است. اگر نه متهتکهای ایرانی مشکلی با اجبار پوشش عرفی فرنگیها و یانکیها ندارند اگر مدافع آن نباشند...
غیبت سازمان بسیج از معرکهی جنگ احزاب حجاب منطق سادهیی دارد: آماج سازمان بسیج طی سالها از بسط نظام شریعت به حفظ نظام قدرت چرخیده است. این، همآن منطق سادهی غیبت یک در میان نیروهای هویتطلب شریعتمدار از یکانهای آن است...
صراحت این سالهای حضرت رهبر در به رسمیت پذیرفتن بسیج بیرون از سازمان بسیج به ما میگوید: مقاومت نرم و حتا سخت را در بسیاری بیرون از نیروی مقاومت باید پی گرفت...
سازمان بسیج به درستی روی مرز حلقهی حاکمیت از حلقههای میانی نشسته است؛ با این همه غش کردن آن به طرف حلقهی حاکمیت باعث آن شده است که در حلقههای میانی واقعی محلی از اعراب نداشته باشد...
جنگ، جنگ حکومت وحی یا حکومت عرف است؛ جنگ، جنگ ایمان و کفر است؛ جنگ، جنگ امت پیامبر اعظم با امت ابلیس اکبر است؛ جنگ، جنگ اقامهی شریعت با اقامهی طاغوت است. حجاب، بیرق و شعار و شاخص این جنگ است...