محمد حسین حسینزادهی بحرینی را بار اول روز افتتاح دانشکدهی حدیث در تالار شیخ صدوق آستان حضرت عبدالعظیم حسنی دیدم؛ نخستین معاون پژوهش دانشکده و از مؤسسان آن. شیخ بعدتر نخستین استاد فقه ما در دانشکده بود و یکی از شیرینتر درسها را داشت...
هیأت مؤسس دانشکدهی حدیث ذیل شیخ محمد محمدی ریشهری چند خط ناهمگن بود: خط دانشگاه رضوی که شیخ محمد حسین بحرینی و محمود واعظی نماد آن بود، و خط دارالحدیث که شیخ عبدالهادی مسعودی و مهدی مهریزی نماد آن بود و خط بعثهی حج که سید علی قاضی عسکر نماد آن بود و خط آستان سیدالکریم...
سیاستم در دانشکدهی حدیث آن بود که کار اجرائی نکنم و روی کار علمی متمرکز باشم؛ و هماین بود که بعدتر حتا عضو بسیج دانشکده نشدم و جای پذیرش معاونت علمی آن تنها مشورت میدادم. شیخ محمد حسین بحرینی اما سال اول تمام شده و نشده گفت که مدیر ادارهی پژوهش دانشجویی شو، و نه نداشتم...
ادارهی پژوهشهای دانشجویی دانشکدهی حدیث از آن کارهایی بود که بعدها دریافتم تعریف آن در دورهی کارشناسی و سپارس آن به یک دانشجوی سال دوم تنها از سنخ شیخ محمد حسین بحرینی بر میآمد. شیخ برابر بدقلقیهایم برای کار اجرائی نکردن در آن یک جمله گفت: ولایت عهدی امام رضا که نیست...
آدمها از پیامبر شدن که ناامید میشوند میروند پی رماننویس شدن و یا حقوقدان شدن...
اساسیترین پرسش که هر حقوقدان آکادمی، حتا سویهی دستاربند و لمعهخواندهی آنها، باید پاسخ برای آن داشته باشد هماین آیه است: ءالله أذن لکم؟ أم علی الله تفترون...
حقوقدانی که از جیب خودش و به نرخ عرف قانون میگزارد درستش آن است که دستار مدرسهی شیعه را از سر بر دارد تا شبههی کاسبی از کیسهی وحی را نداشته باشد...
بسی کارگزاران صورتی نظام، تا آن جا ملتزم به نظام شریعت قدسیند که مخل نظام قدرت عرفی آنها نباشد...
این ایرانشهریهای شیعهتباری که فتوحات پساپیامبر را مشروع نمیدانند منظورشان آن است که در جنگ نهاوند در ارتش یزدگرد گبر بر سپاه اسلامشهریها شمشیر میکشیدند؟ یا چه...
ایرانشهریها را از نفرتشان از جناب سلمان باز بشناسیم، و هماین است بدوشهریها و تورانشهریها و پشتونشهریها و صهیونشهریها...
اگر توسعهی اسلام به دست سپاه مسلمانها در حکومت سقفی را انکار میکنید ناگزیر توسعهی تشیع به دست سپاه شیعیان در حکومت صفوی را نیز باید انکار کنید؛ طاغوت، طاغوت است...
ایرانشهریها شیعهتبار و بدوشهریهای وهابیمشرب هر چند در ظاهر به خون هم تشنهاند اما در گفتار با یک بیان مشترک به هم میرسند: ایرانیها مسلمان به دست عمرند...
ایرانشهریها از سر کنار نیامدن با فتوحات پساپیامبر خود را مسلمانهای اشتباهی میدانند...
ایرانشهریها میتوانند تشیع صهیونی باشند یا بر تشیع صفوی سوار شوند؛ ایرانشهریها اما نسبتی با تشیع مصطفوی ندارند...
ایرانشهریها با سواری گرفتن از بنیادگراها برای اسلامشهر لشکرکشی میکنند، اگر نه شریعتمدارهای شیعه حجت شرعی عمار و سلمان در همراهی و فرماندهی فتوحات پساپیامبر را محکم میدانند...
و قالت الاعراب آمنا؛ قل: لم تؤمنوا، و لکن قولوا: أسلمنا؛ و لما یدخل الأیمان في قلوبکم. ایرانشهریهای بیباور به اسلامشهر را هم میگوید که از جنگ نهاوند تا اکنون هنوز قلبشان را به ایمان باز نکردهاند...
این کارگزاران صورتی نظام که پی تعطیل کردن شنبهاند را چه میتوان نامید: اصحاب سبت...
ایرانشهریها بر آنند که امیرالمؤمنین خط دعوت سخت پیامبر اعظم و نامهی هشدار ایشان به کسرا را تا ظهور حضرت موعود تعلیق کرد؟ یا گبر ماندن ایرانیها را بر مسلمان شدنشان در عهد خلفاء ترجیح میداد؟ یا بر آن بود که اسلام با گفتمان در ایران و روم پیشرفت میکند و نه موشک؟ یا چه...
ایرانشهریها بر آنند که امیرالمؤمنین خط دعوت سخت پیامبر اعظم و نامهی هشدار ایشان به کسرا را تا ظهور حضرت موعود تعلیق کرد؟ یا گبر ماندن ایرانیها را بر مسلمان شدنشان در عهد خلفاء ترجیح میداد؟ یا بر آن بود که اسلام با گفتمان در ایران و روم پیشرفت میکند و نه موشک؟ یا چه...
بینهی ایرانشهری و تورانشهری و بدوشهری و پشتونشهری و کردشهری و بلوچشهری در کنار نیامدن با اسلامشهر سر و ته یک کرباسند...
ایرانشهریهای شیعهتبار اگر در صدر اسلام بودند پیک نامهی پیامبر اعظم به کسرای پارس برای تسلیم ایران به حکومت اسلامی در حجاز میشدند یا آن نامه را پاره میکردند؟ یا چه...
اگر فتوحات پساپیامبر نامشروع بوده است، گبرزنها و ترسازنهایی که در این جنگها اسیر شدند هم به نظر کنیز شرعی نیستند و همسریشان بر این اسلوب با شیعههای صدر اسلام مشکل دارد...