حزب بعث دژبان دیلاق ما در شام بوده است. مسألهدار بودن یک دژبان دلیل آن نیست که پادگان امت را به دشمن صهیونی و امت ایرانیش تسلیم کنیم...
شریعت همه چیز ما است. ابطالطلب شریعتستیز ایرانی بیهمهچیز است...
ملت ایران مدتها است دوپاره است: پارهیی امت احمد و آن پاره امت ابلیس...
تندتند صلوات میفرستم؛ شبیه آن شب که ضاحیهی بیروت را زد و به طرف آن ساختمان حماس میرفتم و یا آن صبح که خبر خوردن سفارت در کفر سوسهی دمشق آمد...
این مرجفهای مجانی و اجارهیی کف شبکههای محیط رایان به ما یادآوری میکنند که ابلیس و امت ابلیس گاه به پارسی سلیس هم صحبت میکنند و حتا ملیت ایرانی دارند...
هماین طور که میبینیم آن چه ملت ایران یا مردم ایران خوانده میشود تنها یک اعتبار است که به ضرب میلههای مرزی سر پا شده است. اگر نه امت احمد از اقصای عالم با زبان و بی زبان با ما همدرد است و امت ابلیس زیر پای ما و به زبان ما نمک روی زخم ما میزند...
امت ابلیس هم ممکن است به زبان پارسی صحبت کند و هم ممکن است گذرنامهی ایرانی حمل کند. امت احمد اما با هر زبان و هر ملیت در بیعت امام امت است. امالقرای ایران، خانهی امت احمد است و امت ابلیس اجارهنشین نانجیب این خاک است...
دگوریهای لجنی جسارت این را ندارند که الحاد خود را در عیان ایران سر دست بگیرند؛ هماین است که برای زدن دین اسلام میگویند: دین ما انسانیت است...
اکنون همه میبینیم: ایرانی بودن یا پارسی گفتن اگر همبود با مسلمان بودن و متشرع بودن نباشد حامل هیچ فضیلتی نیست و به هماین راحتی تا گردن در رذیلت فرو میرود...
امت ابلیس گرفتار حرام است؛ کمش لقمهی حرام و بیشش نطفهی حرام و میانهاش علقهی حرام...
با کدام کار فرهنگی میخواهید این اجامر مرجف و ملحدهای متهتک و نواصب پارسی را به راه بیاورید؟ رحمت خدا بر پدران مسلمان ما که شمشیرشان در جنگ با پدران این گبرپدرها کج شد...
اکنون همه میدانیم حضرت روحالله با کدام منطق بالغ آن منافقهای مرجف دژخیم بدخیم که کف زندانهای ایران در شهادت بههشتی کبیر کف میزدند را به دار مرگ آویخت...
سید علی حسینی خامنهیی پس از سید روحالله خمینی نمونههایی نزدیکند که از چه منصب امامت امت منحصر در مقام عصمت نیست و امام از نبی و وصی تا فقیه میرود...
اصالت امت بر ملت روی زمین هماین است که آن فلسطینی در محاصره در غزهی در جنگ دلش نگران ما است و آن ایرانی مدعی ملیت و انسانیت روی درد ما میرقصد...
اینها که دینشان انسانیت است، دینشان نفسانیت است؛ بیدینها....
هممرز بودن و همبوم بودن کسی را با ما هموطن و هممیهن نمیکند؛ مگر ما با کرکسها و کفتارهای ایران هموطن یا هممیهنیم؟ یا چه...
هنوز بر آنید که جنبش فواحش و شورش هرزهها و پویش پتیاره خواندن اینها فاجرهایی که از خوشحالی مصیبت مؤمنین میخواهند برهنه شوند زیادهروی بوده است؟ یا چه...
توتم ایرانشهریهایی که یک تکه در ستیز با اسلامشهرند نه آن شیر تعزیه است و نه این یوز در مظان زوال؛ همآن کرکس مردارخوار است...
ملیت مرده است؛ اگر زنده بود که دشمنی هممرزها و همزبانهامان نباید از دشمنی بیمرزها و ناهمزبانهامان گزندهتر میبود...
ملت ایران یک ماهیت تاریخی است که به نظر تمام شده است و تنها با میلههای مرزی سر پا است...