حاج قاسم که زنده بود ابطالطلبهای قبلهفروش ایرانی به او میگفتند: نیروی زمینی روسیه؛ حاج قاسم شهید که شد همآنها به او میگویند: موی دماغ امریکا...
حاج احمد متوسلیان دندان کرمخورده بود؛ حاج قاسم سلیمانی موی دماغ بود. چهل سال است که ادبیات قاعدین در بارهی مجاهدین همآن است که بود...
مشکل را همه بلدند؛ توانایی تحویل مشکل به مسأله و پس آن گاه توانایی حل مسأله کار هر کسی نیست؛ اگر نه جای حلقههای فکری در صف نانوایی با غرناله در بارهی مشکلها حلشان میکردیم...
پنجاه و چند نفر در گردان تکاور در حلب بودیم. لباس نظامی استحقاقی آمد؛ هشت دست. فرمانده لشکر قم خودش با لباسها آمد: هر کس بیشتر احتیاج دارد بر دارد. خجالت کشیدم بردارم؛ امام جماعت گردان بودم. پشت جبهه در طهران دولت تعلیق پی بستن با امریکا بود و باوری به جنگ در سوریه نداشت...
تعداد رزمندهها و تعداد حولهها نسبتش ده درویش و یک گلیم بود؛ قیچی زدیم تا به همهی آنها که میخواستند برسد، تا از جبههی حلب به عقبهی دمشق برگردیم و خودمان بخریم. دولت تعلیق در ایران گویا عهدنامه آویخته بود که ما را در سوریه در شعب به زانو در بیاورد...
ابطالطلبهای سکولار ایرانی به صراحت بیعت دانستن مشارکت در انتخابات در جمهوری اسلامی را مصادره به مطلوب میخوانند؛ براندازهای نهانروش...
دولت رقیب سعید جمهور حتا اگر تکرار دولت تعلیق نباشد، تشکیل دولت التقاط است؛ از نهجالبلاغه میخواند و دست بازار را حاکم میکند، از قرآن میگوید و با کفار حربی موالات میکند...
ایران را قفس میخوانند تا بگویند: کلیدش در جیب ما است. آن قدر اما جسارت ندارد که بپذیرند دولت سوم کلیدند...
چپ راستپیچ، چپ پلاستیکی، چپ امریکایی هماین است که میبینیم؛ به چپ راهنما میزند و به راست میپیچد؛ نهجالبلاغه میخواند و مردم را به بازار و اباحه میفروشد...
خاصیت آن چه دولت اصلاحات خوانده میشود آشوب بود؛ آرامش مردم را گرفته بودند. خودشان گفتند: هر نه روز یک بحران داشتیم؛ و ما هر صبح، آفتاب که بالا میآمد میپرسیدیم: امروز چه داستانی را سر هم خواهند کرد...
استعارهی انتخاباتی سعید جمهور قالی است؛ هر ایرانی یک نقش پرشکوه در قالی هزاررنگ ایران باید داشته باشد. استعارهی حریف او؟ قفس؛ هر ایرانی یک فرار موفق از قفس خفهقانآور ایران باید داشته باشد...
انتخاب پیش روی ما هماین است که امالقرای ایران را قالی هزارنقش میدانیم یا قفس خفهقانآور...