عمرکشون یا عمرترکون گرفتن شناسهی بنیادگرایان شیعی است و نه شریعتمدارهای شیعی...
تشیع صهیونی را به لعن نکردن طاغوتهایی از سنخ اسرائیل و انگلیس و امریکا میتوان شناخت...
پس از دو سال رهایش اقامهی سخت حجاب و جهش برهنهپوشی و هرزهگردی در ایران اسلامی در پسآی آن اکنون میتوان گفت هماین کار سخت ترمز جنبش فواحش و خیزش لختی و پویش پتیاره بود؛ اگر نه چه پیش و چه پس از غائلهی ژینا اثری از کار فرهنگی کارشناسی درازمدت کارگزاران صورتی نظام دیده نشد...
جنبش فواحش، شورش هرزه، پویش پتیاره، خیزش لختی، بلوای بیناموس مصداق میدانی آن حدیث بود: ابلیس لشکری شدیدتر از زن و خشم ندارد؛ سلیطههای دریده، فمنیستهای درنده، سکولارهای هار...
تا پیش از غائلهی ژینا، شلحجابهای مستضعف محتاج شفقت را دیده بودیم که هدایتپذیرند. جنبش فواحش اما به ما نشان داد که کدام سنخ بیحجاب مستکبر در قیامت با شدت از موهایش در قعر جهنم آویخته خواهد شد...
چهارستون سکولارهای درندهی ایرانی و دگوریهای لجنی را غائله به غائله دیده بودیم. غائلهی ژینا ستون پنجم سکولارهای شرمنده و مذهبیهای صورتی را پیش چشم همهی مکتبیها آورد. با خلخال زن یهودی شروع کردند و با پویش من محجبهام آتشبیار ملحدها شدند تا به بافتن موی مکشوفهها رسیدند...
آفتاب رو به غروب بود. کف آن ورزشگاه در آن محلهی پرت سازماندهی میشدیم تا شب، شهرآشوبهای جنبش فواحش را کف خیابانهای شهر بشکنیم. امیرحسین میگفت: هشت سال است که پایگاه بسیج نمیآیم. دلخور بود. روز واقعه اما با شلوار کردی خودش را به دل معرکه و پیشانی کار رسانده بود...
غائلهی ژینا، فتنه نبود، غائله بود. فتنه جایی که است هر دو طرف حق دیده میشوند، اما بین الغی بودن مسجدسوزها و مصحفسوزها و حجابسوزهای درندهی سکولار چون روز روشن بود. از غائلهی قصاص به این سو صف ایمان و کفر هیچ گاه کف خیابانهای ایران این قدر صریح نبود...
تا پیش از غائلهی ژینا مکتبیهای ایرانی و مذهبیهای سرخ با سکولارهای شرمنده و مذهبیهای صورتی درگیر بودند اما عنوان معاصری برای آنها نداشتند؛ از بستهی مومن عرفی، مسلمان متوسط، شیعهی یواش و حتا ریشو|چادری مقوا اما مذهبی صورتی در شهرآشوب جنبش فواحش وارد ادبیات امت حزبالله شد...
نخستین معرکه در شهرآشوبیها نامیدن آنها است؛ زن، زندگی، آزادی، اسم نبود و شعار بود و همآن هم طولانی بود و این شد که شد: ززآ. ما اما شهرآشوبی سکولارهای درندهی ایرانی ضد شریعت محمدی و حجاب شرعی را جنبش فواحش نامیدیم و شورش هرزه و پویش پتیاره و خیزش لختی و بلوای بیناموس...
آشوب سال ۷۸ و ۸۸ ضد شریعت بود و بر سر سیاست فهمیده شد، همآن طور که آشوب سال ۹۶ و ۹۸ ضد شریعت بود و بر سر اقتصاد فهمیده شد؛ شاخص؟ حمله به مساجد در همه. آشوب ۴۰۱ اما از همآن ابتداء شریعتستیزی و مسجدسوزی و حجابسوزی را شمای خود کرده بود و نشانی انحرافی نمیداد؛ بلوای ملحدها...
این دخترهای مستفرنگ کف کوچه و کافه و آکادمی را چه طور میتوان ملتزم و محجب کرد؟ همآن طور که پدران گبرشان را کف دشت و مزرعه و آسآب مسلمان کردیم...
کف درگیریهای خیابانی با شهرآشوبها در غائلهی ژینا، امیرحسین با شلوار کردی میآمد و با دمپایی آبی. سر این دومی صدای رفقای دسته در میآمد. میگفت: پوتین را برای جنگ با اسرائیل میپوشم، اینها که رقمی نیستند...
غائلهی ژینا الحاد محض بود؛ جنبش فواحش، نه تنها شورش بر فقیه یا حتا وصی و نبی، که شوریدن بر خود حضرت الاه بوده است...
کارگزاران خط اصالت قدرت باور ندارند که شهرآشوبیهای ۷۸ و ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ بر سر شریعت بوده تا قدرت. هماین است که آشوب به آشوب بیشتر با شکستن سکولارهای هار با حضور الحاضر مکتبیهای مجاهد مخالفت کردهاند. این دلیل سادهی حضور لباس شخصی نیروهای حزبالله در جمع کردن غائلهی ژینا بود...
شورای نگهبان اگر دادگاه شریعت بود، سکولارهای شریعتستیز جفت و طاق کارگزار جمهوری اسلامی نمیشدند؛ کارگزاران سکولار نظام...
ایدهی ترجیح سنی سکولار برای سالها دستور کار محافل عرفی امنیتی بوده است. آن چه اکنون احساس میشود در دستور نهاده شدن ایدهی ترجیح شیعهی سکولار است...
در پسآی جنبش فواحش امر ملی در ایران به طرز همنیامدنی دوپاره است: مکتبیها | سکولارها. اکنون ما بیش از آن که یک ملت باشیم دو امتیم...
مکتبیها هنوز حتا تقاص خون شیخ فضلالله را از سکولارهای ایرانی نگرفتهاند، تا برسیم به تمام شهیدان این سده و این دههها، تا برسیم به آرمان عزیز...
این ریشو|چادریهای مقوا که اکنون مفتون نهجالبلاغه روی نیزه شدهاند، یک عمر پدران سادهلوحشان که گرفتار فتنهی قرآن روی نیزه شده بودند را شماتت میکردند...
چاقو دستهاش را نمیبرد. دولت التقاط شهرآشوبیهای شریعتستیز سالهای ۷۸ و ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ و ۰۱ را نه فتنه میداند و نه غائله...