در سرازیری روستای یارون به طرف بنتجبیل کمابیش چراغهای خانههای شیعیان لبنانی در دامنه روشن شده است. سخنگوی چشمسپید ارتش اسرائیل به یادم میآید که صبح میگفت: هیچ لبنانی حق ورود به بنتجبیل و حتا برعشیت را ندارد؛ از ذهنم میگذرد: بنشینند تا خلع سلاح جنوب لیطانی را هم ببینند...
به جهود صهیونی نباید رو داد. ارتش اسرائیل از پای آتشبس با لبنان، از پنج عصر تا هفت صبح در جنوب لیطانی حکومت نظامی و منع آمد و شد اعلان کرده است. کسی اما این گندهگویی را جدی نمیگیرد و همهمان شب کف جادههای جنوبیم. به جهود صهیونی نباید رو داد...
امیر داسارگر این جا در لبنان است؛ کارگردان منطقهی پرواز ممنوع. میخواستم به جنوب بیاید و نشد. میگفت: سرعت اتفاقات این جا بسی زیاد است که سینما از آن جا میماند. آن جمله از ماریو بارگاس یوسا را به او گفتم: این جا آن قدر واقعیت فراوان است که فرصتی برای داستان پرداختن نداریم....
روی جادهی جنوب، نرسیده به صیدا، در ساحل مدیترانه کنارهی سرسبزی یافتیم تا نماز ظهر و عصر بخوانیم. پیش از ما اما گویا کسان دیگری هم آن ساحل دنج را یافته بودند و زمین با بطریهای خالی خمر فرش بود. باکی نبود؛ همآن جا ایستادیم به نماز جماعت؛ شرف المکان بالمکین...
اخبار ایران را میخوانم؛ دولت ایران پی باز گرداندن آن گزارشگر کلکلهای نیمشلوارپوشها به رسانهی ملی است. این جا در لبنان اما پی باز گرداندن جنازهی رزمندههای شهید امت از منطقهی در اشغال ارتش اسرائیلیم...
بستن با اروپا و بستن با امریکا یک عنوان فقهی هم دارد: بیعت با کفار و رفتن در ولایت آنها...