ولایتمداری لبنانیها در مقایسه با ایرانیها همیشه برایم یک سر و گردن بالاتر بوده است و هماین است واقعگرایی آنها. از آرامش رزمندههای حرکت حزبالله وسط فروپاشی سراسری نظام بعث در سوریه این طور میفهمم که تازه شروع داستان است...
این طور به نظر میرسد که جبههی مقاومت قصد آن را ندارد که همگرایی تاریخی شیعه و سنی، به دست آمده در سایهی طوفان الاقصی و شهادتهای در پی آن را خرج همپیمانی با سکولارهای قاعد حزب بعث کند...
دولت پیش روی ما در سوریه نه وهابی است و نه اخوانی است و نه عثمانی است؛ اموی است...
با هماین شتاب که دمشق سقوط کرد، دولت التقاط مستقر در طهران، کیان موقت اسرائیل در تلابیب را هم به رسمیت خواهد شناخت...
برههی بسنده به وحدت با اهل سنت محمدی تمام شد. در پسآی برپایی امارت اموی در دمشق، اکثریت سنی با تجدید دعوت اقلیت شیعه مواجه خواهند بود...
دمشق سقوط کرده است، اما مقاومت رزمندههای حرکت حزبالله لبنان در حرم خانم زینب ادامه دارد و چند بسیجی ایرانی که با ایشانند؛ تا سنیهای صهیونی از راه رسیده، هار نشوند و حرم را هتک نکنند. اکنون آستان خانم صحنهی صریحی است که آن که تا رمق آخر با ما میماند تنها شیعهی مصطفوی است...
محور مقاومت هیچ گاه تمامعیار از مقاومت ملی به مقاومت امی گذار نکرد؛ از گفتمان گرفته تا گفتار؛ اگر کرده بود، نیروهای امت میتوانستند فارغ از وضعیت دولت-ملت سوریه به مقاومت نرم تا سخت در شام ادامه بدهند. ما از دههها تحیرمان میان ملیگرایی و امتباوری شکست خوردیم...
فصل بازنویسی نیروی قدس سپاه پاسداران فرا رسیده است؛ بند نخست: زدایش رگههای خط استحسان از ردهها و پروندههای آن...
آن چه محور مقاومت خوانده میشد اکنون گسسته است؛ جبههی مقاومت اما در پهنای امت هنوز در جهاد است...
آرمانخواهی رؤیایی شیعیان لبنان را همه شنیدهییم؛ آن چه اما ایرانیها از لبنانیها باید بیاموزند بیشتر، واقعبینی بیرحمانهی آنها است...
از دیشب صدای شلیک شادی در میدانهای سوریه تمام نمیشود. مسلحین سنی صهیونی در این لشکرکشی آن قدر که عمودی تیر هوایی شلیک کردند، افقی به طرف دشمن روی زمین، که ارتش بعث باشد، تیر کشت شلیک نکردند؛ گازکش از حلب تا حمص تا دمشق آمدهاند، و کو دشمن که بجنگد...