eitaa logo
محمد مهدی فاطمی صدر
2.9هزار دنبال‌کننده
494 عکس
41 ویدیو
2 فایل
مدرسه‌ی شیعی وتر | روایت نهضت امت @mahdi_vvatr
مشاهده در ایتا
دانلود
پسر از خان‌واده‌ی یارسان بود و مسلمان شده بود و طلبه، و طرد شده بود. پدر که فوت کرده بود را با سنت اسلامی کفن و دفن کرده بود، با وجود همه‌ی شم‌شیرکشی‌های عموها و دیگر هم‌کیش‌های سابق...
تکیه‌ی کلام‌شان این است: ایمان مردم کم شده است. و اشاره‌شان به گرانی‌های ام‌سال است و شهرآشوبی‌های پارسال. و انتظار داشته‌اند که جاده‌ی سواره‌های اربعین را خلوت ببینند که نمی‌بینند و پیاده‌ها را هم باید ببینند؛ و خوب این کلافه‌شان می‌کند...
در خلوتی اول صبح، بیرون شهر صحنه گرفتار یک گله سگ ول‌گرد شده بودم. تلاش می‌کردم با عصایم بتارانم‌شان اما از رو نمی‌رفتند. یکی از محلی‌ها با خودرویش رد می‌شد و شل کرد و آرام میان من و آن‌ها راند تا بتوانم از آن‌ها فاصله بگیرم. از رفع خطر که مطمئن شد بی حرف گازش را گرفت و رفت...
سویه‌یی از یارسان‌ها را مسلمان باید دانست و سویه‌یی از آن‌ها با باور به تناسخ و علی‌اللهی کافرند. می‌گفت: بسی از نسل تازه‌‌ی یارسان‌ دیگر آن باورها را ندارند و حتا در ظاهر هم آن سبیل معروف را نمی‌گزارند. دارم فکر می‌کنم که یارسان‌های کافر برای ما خطرناک‌ترند یا سکولارهای کافر...
وضعیت سخت اقتصادی با موکب‌های اربعینی در ایران چه کرده است؟ موکب‌های دولتی کرکره‌شان پایین بود. موکب‌های مردمی بیش‌تر شده بودند با محتوای ساده‌تر.‌ بسنده به آب و چای و جای خواب معمول بود و ناهار و شام ندادن. راه‌ آن موکب دم تنگه‌ی کل‌داوود هم نان لواش و گوجه‌ی فرنگی محلی بود...
به آن کاروان پیاده از طهران، در همدان تعدادی خانم هم ملحق شده بود. به یکی از رفقای کرمانشان گفتم تا به‌شان به تعداد پوشیه برساند، تا هم در رسانه‌‌ی ایران و هم جاده‌ی عراق راحت باشند. در کرمانشان گفتم تا هزینه‌اش را بدهم. گفت: تا برسید، بانی پیدا کرد. نذر نقاب در مسیر اربعین...
زنگ زده بود و استخاره می‌خواست و مصحف هم‌راه نیاورده بودم. از آن جوان پرسیدم. گفت: هم‌این سربالایی را برو تا به داخل روستا برسی. آن جا زنگ یک خانه را بزن و نشانی فلانی را بگیر که کلیددار حسینیه است. قدری امیدوار شدم. پیش از این فکر می‌‌کردم که چیزی بیش از جمع‌خانه نداشته باشند...
با خودروی پایه‌بلندش روی جاده‌ی بی‌ستون پی زائرهای پیاده‌ی عتبات بود. خانه‌‌ی برادرش در آن روستای باصفاء هم مضیف زائرهایی بود که پذیرایی می‌کردند. انتظار این یکی را اما نداشتم. گفت: ما یک صندوق داریم که به زائرهای عابر پول دستی هم می‌دهیم...
موکب‌های ایرانی این سال‌ها برای زائرهای سواره ساخته شده‌اند و برای زائرهای پیاده مناسب‌سازی نشده‌اند.‌ زائر پیاده نه زانو دارد و نه کمر، و میز و صندلی پذیرایی به کارش نمی‌آید و پی جایی است که بتواند پا دراز کند یا دراز شود. موکب هم بر جاده باید باشد و نه در عمق و در سربالایی...
پرسیده بودند: از چه گزارش نمی‌دهید؟ احساس می‌کردم حرفش آن است که خانم‌های متشرعی که در آن هیأت و‌موکب فعال استند خوش ندارند تصویرشان روی میز مدیران شهر دست به دست شود؛ و قید گزارش دادن را زده بود. این حد از انضباط در مبانی شاید تنها از یک طلبه‌ی حوزوی با پدری ارتشی بر می‌آمد...
مدرسه‌ی شرعیه‌ی سرپل‌ذهاب موکب اسکان طلبه‌های شهرهای مختلف شده بود که از مرز خسروی به اربعین عراق می‌رفتند. توانایی مدیر و ارکان آن از تغییر وضعیت از پختن املت ربی به پخت و پز تحلیل‌های پیش‌رفته از جریان‌های مذهبی در شهر و استان حیرت‌آور بود...
از گردنه‌ی قراویز بالا می‌آیم و دلم با شهید حاج حسین همدانی است؛ زادگاه لشکر انصارالحسین زیر پایم است‌. حاجی حجت آن است که سرنوشت را برای ما نوشته‌اند و اگر نه به شهادت رساندن جان از میان این همه نشد، نشد است...