خیابان، خیابان تاریک هر شب محلهی شیاح در ضاحیهی بیروت بود. از روضةالحوراء اما نوایی محزون میآمد و در روضةالشهداء زنها دور قبر خاکی شهید تازه مویه میکردند و عقبتر، مردها روضه میخواندند. سر و ته این خیابان خلوت، این شبها برای تمام تشیع در تمام عالم معنا میسازد...
این جنگ، یک جنگ امی است. بیهوده است اگر انتظار داشته باشیم امت ایرانیتبار اسرائیل بیرون و درون مرزهای ملی ما در حمایت از امت اسماعیل قدم از قدم بردارند، هر چند غزه را تا سنگ آخر بسوزانند...
حضور آقازادههای حرکت حزبالله در جبههی جنگ عادی است، و حتا شهادتشان از هادی نصرالله تا عباس رعد. آن شب در نبطیه شیخ نزار میگفت دو پسرش در خط مقدمند، و در همآن حال زیر صدای آتشبارها و پهپادها با آرامش با ما گپ زد و نشستهایش را پی گرفت و حتا شام برای ما غذای ویژه درست کرد...
ایرانیها پنجشنبهها در مجمع امام خمینی بیروت جمع میشوند و پس از نماز مغرب و عشاء دعای کمیل میخوانند، و آبگوشت میخورند و استخوان سبک میکنند. دیشب سفیر ایران در لبنان هم آمده بود و جوانی همراه او بود که دستیارش مینمود؛ کل دعای کمیل را از حفظ میخواند. پسندیدم...
با سفیر ایستاده گپی زدیم و او رفت، و من از مجمع ایرانیها تا لب خیابان امام خمینی پیاده آمدم تا به شیاح برگردم. رانندهیی سوارم کرد و در هماین فاصلهی کوتاه از آموزش دیدنش با ما در پادگان جنتای چهل سال پیش گفت و از این گفت که حزبالله پادگان نیست و تمام مردم جنوب و لبنان است...
سید عیسا طباطبائی حتا اگر نمایندهی ولی فقیه در لبنان هم نبود، باز نماد میدانی حلقههای میانی امت بود. در یک قلم، ساخت شبکهیی از مجمعهای فرهنگی امام خمینی در پهنای لبنان به ما نشان میدهد که خط آخوندی حلقههای میانی چه طور با خط عسکری حلقهی حاکمیت حرکت حزبالله کار میکند...
ضاحیه، حاشیهی بیروت است و اردوگاه برجالبراجنه ضاحیهی ضاحیه است؛ حاشیهنشینی محض. محمد میگفت: [خلاف عراقیها] همزیستی چند خانواده در یک خانه فرهنگ ما در لبنان نیست. میگفت این که حتا در این ارزانترین محله، باز با خانوادهی پدری همخانهاند به خاطر وضع سخت اقتصاد است...
بیروت رؤیایی همآن شهر بیروت است که سنینشین و ترسانشین است. بیروت مقاومت اما ضاحیهی بیروت است؛ حاشیهی جنوبی شهر که به مرور با حاشیهنشینی شیعیان شهرهای دیگر ساخته شده است و شباهت چندانی با شهر بیروت ندارد. وضعیت معنایی بیروت و ضاحیه اما نمونهی نادر غلبهی حاشیه بر متن است...
در جنگ روایت، معنا زیرساخت نبرد است؛ رسانه هم پیوست نیست، نفس عملیات است...
هنگامهی جهانیسازی را کمتر جایی مانند لبنان میتوان دید: ترساها و سکولارها فرهنگ اروپا تا امریکا را بی محدودیت ترویج میکنند و سنیها فرهنگ حتا سلفی و شیعهها فرهنگ مقاومت را، با لهجهی فارسی. کف این درهمجوش مطمئن میشوم که دورهی ایرانیبازی درون و بیرون ایران تمام شده است...
سنت حریف بدعت نیست و بسمل آن میشود؛ این نهضت است که پنجه در پنجهی بدعت میپیچد و برای نسل تازه هویت و تشخص میسازد. تفاوت درشت حرکت حزبالله و نقطهی توفیق آن در نسبت با جریانهای دیگر شیعی و حتا اسلامی حاضر در لبنان هماین نهضتمشرب بودن آن است، در همآن حال که سنتپایه است...
دعا خواندن عربها را دوست دارم؛ همه عربی میدانند و مداح دعا میخواند و برای آن که حوصلهی مخاطب عربیندان سر نرود ترجمه نمیکند و توضیح نمیدهد و تفسیر نمیکند تا برسیم به گریز زدن و روضه خواندن و سینه زدن. این به خصوص در مناجاتخوانی ما و آنها بسی در چشم است و در گوش است...