پیش از این پهپادهای اسرائیلی از آسمان شناسایی میکردند و پس آن گاه جنگندهها با دلالت آنها بلند میشدند و هدف را میزدند. این روزها با تقویت سر جنگی موشکهای این پهپادها، خودشان در جا هدف را میزنند، که حتا میتواند یک ساختمان را پایین بیاورد...
بیمارستان بنتجبیل را اسرائیلیها در سالهای اشغال جنوب ساختهاند و اکنون بیمارستان میدانی حرکت حزبالله است. مجروحین را مرخص کرده بودند و با شیخ دوری زدیم و پرسشم این بود که شرعیسازی روندها، این جا هم مانند بیمارستانهای علمائی در ایران در حد مقنعهی پرستارها مانده است؟ یا چه...
گفت: شهیدی در سردخانهی بیمارستان نیست. گفتم: میخواهم محیط و حال سردخانه ببینم. قدری عجله کردم. ظهر که از بنتجبیل به برعشیت برگشتیم، پشت سر ما شهر را زدند؛ با چند شهید و چند مجروح...
روی همآن نقطهیی که شهید صلاح غندور استشهادی زده بود، در خودرو نشسته بودیم و داستان مقاومت در بنتجبیل در جنگ تموز را تعریف میکرد. هر که از مردم که آن داستان را دیده باشد یا شنیده باشد میداند که غزه در ابعادی بسی وسیعتر مقبرهی نیروهای ویژهی اسرائیل خواهد شد، که شده است...
صدای پهپادهای مسلح اسرائیلی موسیقی متن زیست در جنوب لبنان است که لحظهیی قطع نمیشود؛ اسرائیل هر تحرک نظامی حرکت حزبالله را در جا میزند. ترس از پاسخ در جا و دردناک مقاومت اما باعث آن بوده که جز برای آزمون واکنش، مردم مدنی را نزند و به قول محلیها قواعد الاشتباک را رعایت کند...
منطقیترین دلیلی که حرکت حزبالله از عبور ایرانیها از رود لیطانی و رسیدن آنها به منطقهی درگیری جنوب جلوگیری میکند، نگرانی از نفوذ مجاهدین خلق به این جا است. و برای ما که حضور فرقهی اشرف در پایگاههای شنود مسلحین در فتنهی سوریه را شنیدهییم، این کار عجیب نیست...
پای پروازهای ایران به لبنان و حتا در سطح شهر پی کسانیند که خود را به این جا رساندهاند و گیج میزنند و محترمانه آنها را به قرنطینه میبرند تا به پای خود به ایران برگردند. آمار این قرنطینه تا هفتاد نفر هم رسیده است و گاه یکدو هفته در حصر ماندهاند، تا راهی بیابند و نمییابند...
همآن ابتدای طوفانالاقصی حرکت حزبالله دوربینهای شناسایی اسرائیل روی دیوار مرزی را زد؛ پس آن گاه عقبتر دکل بالا آوردند و آنها را هم زدند. ورق آخری که ارتش اسرائیل رو کرده، نفوذ به دوربینهای خانهها و مغازههای مردم جنوب است که اکنون پویش خاموش کردن دوربینها شروع شده است...
شنیده بودم که سلفیهای ناسره حتا در فتنهی شام نتوانستند در جنوب لبنان انتحاری بزنند؛ امنیت مردمی و نفوذناپذیری محلی را در جنوب به چشم میتوان دید. روز یا شب وارد هر روستا و شهر که میشوی، اگر غریبه باشی به سه شماره کسی بالای سرت میآید: أنت منین؟ وین رائح...
ایستادهام تا خط استحسان، پویش لا اله را در خیابانهای محیط عیان و حسابهای محیط رایان ایران شروع کند و پس آن گاه در پارهی دوم یک الا الله هم بگزارد تنگش، و به خلاقیت خود تبارک الله بگوید...
نرسیده به برعشیت با آن برادر پیشکسوت در حیاط خانهی باصفایش بحث میکنیم، و صدای پهپاد مسلح اسرائیلی بالای سرمان است. به ذهنم میآید برای نهضت در امت نمیتوان زیر باد خنک هواساز کتابخانهی آکادمی نظریهپردازی کرد و زیر زوزهی ناخوش پهپاد دشمن باید آمد...