میگویند: زیارت شما سخت است. نیست. زیارت سخت را آن خانوادهیی میکند که با یک خودروی خسته از ته ایران تا مرز میآید و بی آن که زبان بداند یا نقشه را دیده باشد، تصمیم میگیرد از بغداد تا کربلاء را پیاده بیاید: پدر خسته، مادر چادری، کودک در کالسکه، پدربزرگ روی صندلی چرخدار...
زائرهای عراقی را در ایران میدیدم که با حوله در خیابانهای شهرهای زیارتی تردد میکنند و دلیلش را در نمییافتم. امسال زیر آفتاب تابستان عراق در پیادهروی اربعین دلیلش را فهمیدم وقتی از شدت گرما چفیه دیگر جواب نبود و قطرات عرق از نوک محاسنم چکه میکرد...
بسی اشکالهایی که در پیادهروی اربعین به چشم میآید، محصول عراقی و قومی ماندن این مناسک است؛ چاره؟ جهانی و امی کردن آنها...
کلاه الاهی قلبی محجوب به نظر این روزها در هیأتهای عراقی روند شده است. دقیق همآن کلاههای ریزبافت که از نیمههای جنگ بسیجیها در دوکوهه سرشان مینهادند و با آن نماز شب میخواندند و عرفان دود میکردند...
زیارتم که تمام شد به طرف تل زینبیه آمدم؛ غرب حرم. رمق اگر داشتم تا حرم حر میشد رفت؛ ابتدای جادهی الانبار و جادهی قدس. شریانهای سیاه مرثیه در قلب عالم، عتبهی کربلاء، تمام میشود و شریانهای سرخ حماسه از همآن جا به غرب شروع میشود؛ به طرف رطبه، طربیل، رود اردن، بیتالمقدس...
اربعین یک مناسک قومی یا ملی عراقی نیست؛ پارهی پایانی مناسک امی اربعین در عراق واقع شده است...
پیادهروی قاصر اربعین اگر از خانه روی جادهی عتبه باشد، هر آن چه مؤید پیادهروی کامل اربعین است، مؤید این پیادهروی قاصر است؛ این یعنی نه پیادهروی جاماندهها است و نه بدعت است...
جانمایهی تعظیم شعائر در مناسک بیادهی اربعین نه تجمع که توحد است؛ و هماین است که با این حجم از تحشد این قدر تهی از تزاحم است...
دلخوری این فلسفهخوانهای مدرن از مناسک بیادهی اربعین را میفهمم و گاوگیجهی دیگر روشنفکرهای مستفرنگ آکادمی را؛ آکادمی ایرانی توان آن را ندارد که خواص را تا سر کوچهشان پیاده ببرد که رسد به بردن عوام به فرسنگها آن سوتر...
نگرانی آکادمی ایرانی از بدعت در اسلام به چه میماند؟ نگرانی از سیاهمستی در سردآب میکده...
سادهترین دلیل ادامهی پیادهروی کامل از خانه، از عتبهی حسینیه به عتبهی علویه آن است، که ترویج رهیافت امی پیاده از خانه نباید به تضعیف بازهی کلیدی نجف-کربلاء منجر شود...