وزیر اردنی گفته است: تا هنگامی که به شرکت نفت آرامکو در حجاز متصلیم، قطع صدور نفت عراق به اردن از مرز طربیل تأثیری بر ما ندارد. به ذهنم میرسد: سر مار را باید زد...
سید از شوشتر آمده است تا به طربیل در مرز عراق و اردن برود. میگفت: تا آن افسر که در پایانهی چذابه مهر خروج میزد میگفت: مه را به فلسطین ببر...
پس از بازار کتاب المتنبی، بازار سلاح المریدی دومین بازاری است که در بغداد باید دید؛ یعنی کنار کفش و گوشی و ترشی میز نهادهاند و سلاح و مهمات میفروشند. سید به رانندهی کرایهبر گفت: راستهی لباس نظامیش که جا میشود؟ طرف نگاه معناداری کرد و پرسید: فلسطین میروید؟ و نشانی داد...
سید در آن یکان الاوفیا فرمانده بوده است که سالها پیش در شیخنجار حلب در نخشان بودیم که اینها دیگر چه حزباللهیهایند که از حرکت عصائب انشعاب کردهاند. امروز میگفت: نیم دهه بود که لباس رزم نمیپوشیدم. عصر پیش از حرکت به طربیل از بازار در بغداد لباس نظامی خرید و پوشید...
طربیل استعارهی لطیفی در خود دارد؛ خرمنکوب؛ آن چه دانههای سخت گندم و ساقههای سست کاه را از هم جدا میکند؛ جداکنندهی آنها که سختند و آنها که سستند...
گروه نخست ایرانیها که پا به طریبیل نهاد، جدای جمعی مردمی، حلقهی ایدهپردازی و معناسازی، این حرکت بود؛ گروه بعد مؤسسهی اوج شعبهی عراق بود که با تفنگچیهایش آمد. گروه سوم سویهی رسانهیی سازمان تبلیغات اسلامی، و گروه چهارم مجموعهیی از چند رسانه به همراه دوربین جامجم است؛ نیروی قدس هم که همآن نیسان آبی است...
در عموم شهرک صدر بغداد و خصوص بازار المریدی نباید رو کنی که ایرانی استی هر چند از فروشنده تا کرایهبر یکتکه آمار میگیرند. سید من را طلبهی پاکستانی سیدالقائد معرفی میکرد؛ من از پاکستان خاک پاک ایران را اراده میکردم و او از سیدالقائد، سید علی خامنهیی را و آنها سید مقتدا...
در هیچ مأموریت در ایران و عراق و شام کلاهخود سرم ننهادهام، مگر روی خط آتش میدان تیر نمره که اجباری است. خودهای کاسهیی در بازار بغداد اما خیلی دلبرند و با آن احساس هندوانهبهسر بودن نداری. قیمت؟ بلاش. در ذهنم میآید از چه از این خودها در سازمان رزممان استفاده نمیکنیم...
در شلوغی بازار المریدی سید و مجید از پشت سر میآیند و من پی قلم درشت برای عبرینویسیم. سید میگوید: این جا هر مدرکی که بخواهی یک ساعت بعد حاضر است. به ذهنم میرسد با گذرنامهی عراقی به اردن میتوان رفت. مجید میگوید: فقط به درد عبور از سیطره میخورد؛ استعلام در سامانه ندارد...
نزدیک به یک دههی پیش که در امتداد شریانهای سرخ بیاده از کربلاء به قدس، روی نقشه به غرب و به رطبه و به صفر مرز عراق و اردن رسیدم طربیل برایم جالبتر از طریبیل مصغر بود. این روزها اما کف منطقه، طریبیل با تلفظ عراقی آن را بیشتر دوست دارم؛ به ضم طا و ایستایش روی یا...
فراخوان رسمی موج دوم حرکت ایرانیها به مرز عراق با اردن هنوز اعلان نشده اما فراوانی داخل عراق و از داخل ایران و دیگر ملیتها میخواهند خودشان را به بغداد و طریبیل برسانند. تنها میتوانیم به آنها که خودشان را به کاظمیه رساندهاند نشانی مسجد را بدهیم تا بیایند و منتظر بمانند...
در شهرک صدر بغداد تصویری از حاج قاسم ندیدم و تکتوک تصویر از ابومهدی بود. ورودی شهرک روی پل اما دو طرف پرچم فلسطین را زده بودند و شاید چند پرچم مذهبی و ملی دیگر. ذهنم به مشهور ریشوها در ایران میرفت که میگفت: در عراق نمیتوان با پرچم فلسطین کاری پیش برد و بعث و بهمان...
حرکت روی جادهی عتبات شام به نقطهی چاووش طریبیل نمادین نیست؛ از پایتخت عراق تا صفر مرز اردن نود فرسنگ پیش بردن واقعی جبههی درگیری به طرف غرب و قدس است...
میگویند: از چه به طریبیل میروید؟ بروید به سوریه، پای جولان یا لبنان، جنوب لیتانی. در جنگ مانند آن است که بگویند: از چه به بازیدراز میروید و بروید به دهلاویه و بروید به خرمشهر...
میپرسم: خبر داری پادگان اچ۳ دائر است یا متروک است؟ دست عراقیها است یا دست امریکاییها است؟ ابهام دارد که برای چه میخواهم. میخواهم ببینم میشود یک پادگان دوکوهه یا پادگان ابوذر یا پادگان جنتای تازه روی جادهی قدس از آن در آورد...
عراقیها در آمرلی یادمان مقاومت ساختهاند و تا اتاق جنگ حاج قاسم و به گمانم نقشههای دستنوشتهی او را حفظ کردهاند؛ کاری شبیه میلیتای لبنان. یکدو نفر از ما آن را دیدهاند. به سید گفتم راهیان نور کردستان عراق را با بردن رفقای موج دوم پس از بازگشت از طریبیل به آن جا شروع کنیم...
موج دوم ایرانیها صبح عازم طریبیل است. آماج این موج برپایی نخستین موکبهای ایرانی پشت مرز عراق و اردن در نقطهی چاووش طریبیل است. یکیش موکب شهدای مدافع حرم است که به همت سید ابوالقاسم و رفقایش قرار است کنار میدان تحصن، پاطوق جوانهای عراقی و ایرانی برای همکلامی و همفکری باشد...
نخستین کاروان ایرانی روایت مقاومت محور الانبار صبح روی محور بغداد تا طریبیل خواهد رفت. در موج دوم حرکت ایرانیها به طرف مرز عراق و اردن برادر ابوهاشم از نبرد صغلاویه خواهد گفت و برادر مسلم از نبرد فلوجه. تلاش نخستین کاروان راهیان نور استان الانبار توقف کنار پایگاه اچ۳ است...
در طریبیل چه میکنیم؟ در طوفان الاقصی محور غرب از غزه به نقطهی الحاق رسید و محور شمال از لبنان منتظر بود که محور شرق از کرانهی باختری به نقطهی الحاق برود تا او هم به آن جا بیاید. کرانهی باختری اما توان دست دادن را نداشت. ما این جا آمدهییم برای توانمندسازی کرانهی باختری...
برای جنگیدن با دشمن به او نزدیک باید شد. حرکت به مرز عراق و اردن در طریبیل نزدیک شدن به دشمن صهیونی از محور دستنخوردهی شرق او است...
برای جنگیدن با دشمن باید محاصرهاش کرد. حرکت ایرانیها به صفر مرز عراق و اردن در طریبیل تنگ کردن این حلقهی محاصره به قدر نود فرسنگ، از عراق شیعی به عراق سنی است...