این که اردنیها پایگاه امریکاییها در خاکشان را گردن نمیگیرند آن پایگاهمان گردننگیرمان روی ارتفاع کفارستان کردستان را به یادم میآورد: سنگر استراحت و اجتماعمان در خاک ایران بود و سنگر نگهبانی و کمینمان در خاک عراق. میلهی مرزی هم یکی از تزئینات پایگاه بود...
ایرانیها حتا آنها که در شامند این روزها منتظر شروع جنگ شامل با شروع ماه شباطند. رفقای لبنانی اما نیم حرفشان آن است که سه ماه است که داریم میجنگیم و نیم دیگرش آن که ایدهی منطقهی حائل در جنوب لیطانی که اسرائیل پی آن است همآن قدر شدنی است که تصرف و تثبیت زمینی غزه شدنی بود...
هوشمندی حرکت حزبالله هماین بوده که جای آن که رقومی بجنگد و برای مردم لبنان دوقطبی جنگ|صلح بسازد و زیستشان را شرطی کند، روی یک شیب نامحسوس جنگ با اسرائیل را شدت داده و هماین است که در جنوب در تراز جنگ تموز در نبرد است و در بیروت مردم زیر بارانهای فصلی کافهگردی میکنند...
میدان ورودی زینبیه افسر راهور خودروی ما را ایستاند. گفتم: شاید ملاحظهی مه را بکند و بیخیال بشود و نشد، و باج راهش را پیش چشم من از رانندهی کرایهبر گرفت و رفت. این صحنهی هرروزه در سوریه برای فهم این که چه طور هر اطلاعاتی کف دمشق با اندکی لیر خرید و فروش میشود کافی است...
تلاش اسرائیل آن است تا منطقهی مرزیش با لبنان را از جمعیت مدنی خالی کند تا بتواند هر جنبندهیی را به عنوان نظامی بزند و پیش بیاید. مشکلش آن است که روستاهای مرزی هنوز به تمامی خالی نکردهاند، چه رسد به این که زیر دید و تیر اسرائیل شهیدانشان را با حضور مدنی و نظامی تشیع میکنند...
تشییع و تدفین مناسک مرگ است؟ این روزها در جنوب لبنان، تشییع و تدفین شهیدان در زیر دید و تیر بیتردید ارتش اسرائیل مبدل به صریحترین مناسک حیات یک ملت شده است...
النسبة بین العمل التکلیفي و العمل التفکیري هي من أصعب وجوه العمل الجهادي...
تنها کنش میدانی که ارتش اسرائیل اکنون با لبنان میتواند، آواره کردن مردم از جنوب به شمال در سرمای ماه شباط و آذار است، و ایجاد یک بحران پشتبانی از آوارههای شیعی برای حرکت حزبالله و جبههی مقاومت. اگر نه در سطح نظامی بازگشت به وضعیت هزارهی پیش در جنوب رود لیطانی محال است...
اینها که در ایران نشستهاند و میگویند: حرکت حزبالله در لبنان از چه وارد جنگ گسترده با ارتش اسرائیل نمیشود؟ و یا میپرسند: جنگ کی در جنوب لبنان شروع میشود؟ آن میم آن رپخوان نارنجیپوش ایرانی را پیش چشمم میآورند؛ پاسخی ملموستر از آن شاید این روزها برای آنها در کار نیست...
سفارت ایران در بیروت برایش غریب بود که ما کف معرکهی نبرد پی نظریهپردازی مقاومت اسلامی آمدهییم. دفتر حضرت رهبر در دمشق اما دعوت کرده است تا آخرین نسخهی میدانی نظریهی مقاومت را برای شبکهی مبلغانش در پهنای سوریه درس بدهیم...
آن قدر گرم کار بودهییم که کسی صدای حملهی موشکی اسرائیل در فاصلهی شهرک زینبیه و شهرک عقربا در جنوب دمشق را نشنیده است. شیخ میگوید: کسی که نباید اما شنیده است. همسرش را میگوید. خانهشان نزدیک حرم است. میگوید: صدای همهی انفجارهای این روزها و شبهای زینبیه را شنیده است...
لباس استتار اسمش رویش است: استتار. لباس استتار در جنگ شهری، لباس شهری و مدنی است...
از همآن زمان جنگ داخلی، سوریهای بعثی با روسهای سکولار حال میکردند و نه چندان با مای مکتبی اسلامباور. خبر وارد شدن زبان روسی به برنامهی درسی مدرسههای دولتی سوریه را داشتم اما گشایش مدرسههای روسی در سوریه از مرحلهی مهد کودک برایم جدید بود...
نوشت: نگرانتم. تا خود بیروت داشتیم متنهای ورودیهی مستند دلیل را مینوشتیم و او در قم ویرایش میکرد و از نو ویرایش میکرد. نوشتم: نگرانی ندارد، یک مستند تازه میسازی؛ فقط ساز نداشته باشد. نوشت: مستند بدون ساز اشک نمیگیرد. نوشتم: مستند دیدن برای درس گرفتن است تا اشک ریختن...
چپهای مسلمان از نهجالبلاغه شروع میکنند اما عاقبتشان به مینیژوپ ختم میشود. همداستان شدن عدالتطلبهای عرفی با برهنهپوشهای هار کف جنبش فواحش و شورش هرزهها و پویش پتیاره و بلوای بیناموس به ما نشان داد که در برونیابی آنها اشتباه نمیکردیم...
که جا تصمیم گرفتیم که جای جبههی مقاومت از محور مقاومت استفاده کنیم و جای مقاومت اسلامی به مقاومت بسنده کنیم؟ این همآن جایی است که جا به جا کار دست ما میدهد...
همه میدانیم قضیهی قدس هنگامی از محاق بیرون آمد که مصادف با برپایی حکومت اسلامی در ایران، از خط قومگرایی و ملیگرایی و چپگرایی پا به امتباوری و اسلامباوری نهادیم. این یعنی بازگشت به روندهای عرفی مبارزه با اسرائیل تعرب بعد هجرت و شلیک به پای خود است...
تروریست خواندن امریکا و ارتش آن بیمعنا است هنگامی که میتوان آنها را کفار حربی خطاب کرد...
وسط سهرهی شبانه حرف از مسئول پروندهی فلسطین آمد. مکثی کردم، و شوخی و جدی پرسیدم: این جا که شنود ندارد؟ آن برادرمان بلند شد گوشیها را جمع کرد و برد بیرون اتاق. با خودم فکر میکردم: کسی که خودیها اسمش را به زبان نمیآورند، چه وحشتی در دل ناخودیهای صهیونی دوانده است...
یانکیها و فرنگیها هنگامی که بخواهند کسی را تکفیر مدرن کنند به او میگویند: تروریست...
فاسق و فاجر و کافر و جاحد و مشرک و ملحد و مرتد و مهدور، همه، در سنت اسلامی ما معنای معینی دارند؛ تروریست اما کلیدواژهی بیگانهیی است که پیچ آن دست ما نیست و سنت دیگری آن را شل و سفت میکند...