eitaa logo
محمد مهدی فاطمی صدر
2.9هزار دنبال‌کننده
493 عکس
41 ویدیو
2 فایل
مدرسه‌ی شیعی وتر | روایت نهضت امت @mahdi_vvatr
مشاهده در ایتا
دانلود
از پشت میز موکب دعوت به زیر چادر شدم و آن جا گذرنامه‌ام را دیدند؛ از زیر چادر به یک اتاقک دعوت شدم و در حضور فرمان‌ده آن جا تفتیش شدم؛ کمربندم را در آوردم تا مطمئن شود از مواد انفجاری ساخته نشده است و جیب‌هایم را خالی کردم و روی تخت ریختم...
عموم عراقی‌هایی که پیاده از شرق و شمال بغ‌داد به کربلاء می‌روند به کاظمیه نمی‌روند. من برای رسیدن به کاظمیه اما عرض اعظمیه را باید رد می‌کردم؛ خوف‌ترین محله‌ی سنی‌نشین پای‌تخت. حوصله‌ی سین‌جیم نداشتم و با خون‌سردی سیطره‌ی ورودی محله را دور زدم و وارد شدم، و به طرف دجله رفتم...
دشداشه‌یی که در پیاده‌روی اربعین می‌پوشم آخوندی است؛ تنه و یقه‌اش برای پوشیدن زیر قبا و لباده دوخته شده است و هم‌این است که اندکی چسب‌تر از دشداشه‌های شعبی عربی است که بسی بادخور دارد؛ و این تفاوت از چشم عراقی‌ها دور نمی‌ماند...
دشداشه‌ی عراقی‌ها کمابیش به خاک کشیده می‌شود و این اگر نباشد روی گام‌ها را می‌پوشاند. دشداشه‌های کوتاه‌تر برای آن‌ها معنای خلیجی و سلفی و حتا داعش بودن طرف را می‌دهد. آن بار در موسم عرفه دشداشه‌ی آبی نفتی حجازیم را با غتره‌ی سپید پوشیده بودم، و در غرب کربلاء بازداشت شدم...
بسی عراقی‌های شیعه هم‌آن قدر که روی نماز جماعت حساسیت ندارند، روی جمع کردن نمازها حساسیت دارند. یعنی جدا خواندن نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء برای‌شان بوی سنی‌گری می‌دهد و در لاک دفاعی می‌روند، حتا اگر بدانند که شیخی و حتا اگر مبنای رواییش را برای‌شان بیان کنی...
دوقطبی؟ این که وسط پای‌تخت کشورت جا به جا نیروی نظامی بگزاری که کسی از این طرف رود به آن طرف نرود، از محله‌ی شیعه‌نشین به سنی‌نشین...
روی جاده‌ی بیاده در عراق نگاهم به بام خانه‌های طرفین مسیر است که پرچم‌های سیاه و سبز و سرخ دارد یا ندارد؛ اگر نداشته باشد یعنی در منطقه‌ی سنیم و هر کاری نمی‌توان کرد؛ گاه حتا در حد خرید یک بطری آب...
وحدت برای برخی آن است که در تالار اجلاس سران طهران با علمای سنی نان خامه‌یی بخورند. وحدت برایم آن است که در بغ‌داد بتوانم جنازه‌ی لهیده‌ام را از درگاه مسجد جامع ام‌طبول داخل ببرم و نماز مغربم را با اهل سنت آن جا بخوانم و حتا شب آن جا بمانم؛ که این‌ در اکنون عراق آرزوی دور است...
موکب های مسیر بغ‌داد جمع کرده‌اند و آن پیرزن در ابوالدشیر مانده است و زائرهای سواره و راننده‌ها را چای و صبحانه می‌دهد. لهجه‌اش بسی غلیظ‌تر از آن است که کلامش را کامل بفهمم اما وسط سیگار کشیدن‌هاش انگار با آن راننده سر این بحث می‌کند که از چه کرایه‌ها در اربعین را بالا می‌برند...
ابتدای محمودیه به یک مسجد رسیده‌ام؛ از پرچم‌هاش معلوم است که شیعی است. اکنون در گرمای شبستانش نشانه‌ها را می‌کاوم: تصویر شهید ابومهندس، تصویر شیخ قیس خزعلی، تصویر آیت‌الله سیستانی و مسجد اقصا؛ این یکی کار را تمام می‌کند که جایی موافقم. زیر پنجره دراز می‌کشم به امید باد موافق...
‏در نوزدهمین روز صفر/سفر نخستین زائرهای پیاده را روی جاده‌ی کربلاء ملاقات کردم. نفر نخست یک نفر با پرچم بزرگ و سبز، دو نفر بعد یک مادر و پسر نوجوان هم‌سن مسیح، و چهارمی گویا جگرش مانند خودم داغ بود و هر جا آب بود می‌ایستاد به نوشیدن...
برق در عراق دست کم دو گونه است: دولتی، خصوصی. با برق دولتی می‌توان هواساز گازی هم روشن کرد، اما زور برق خصوصی تنها به روشن کردن پنکه می‌رسد...