🟩حکایت میرزا حسین کشیکچی اصفهانی؛
نگهبان ساده ای که یار خاص امام زمان(ع) شد
میرزا حسین کشیکچی، نگهبان ساده و کشیکچی میدان امام(ره) از یاران خاص امام زمان(عج) بود. مزار این بزرگوار در تخت فولاد اصفهان است.
به گزارش باشگاه خبرنگاران شهر، هیچ وقت، هیچ کس را به علت موقعیت اجتماعی پایین تر یا لباس و ظاهر ساده تر، حقیرتر از خود فرض نکنیم که چه بسا نزد خداوند، حجت او بسیار آبرومندتر از ما باشد!
داستان ذیل، مربوط به میرزا حسین کشیکچی است که در قبرستان تخت فولاد اصفهان آرامیده است. مزار این یار خاص امام زمان(عج) محل عبادت و زیارت شیعیان جهان است.
حجةالاسلام حاج آقا جمال اصفهانى رحمةاللّه عليه (مدفون در تكيه مادر شاهزاده) به نقل از يكى از تاجران صالح و مورد اعتماد اصفهان چنين نقل فرموده است:
در مسير مسافرتم به بيت اللّه الحرام، چون به نزديكى كربلا رسيدم، آن بسته اى را كه همه پول و مخارج سفر با باقى اثاثيه و لوازم من در آن بود، دزد برد و در كربلا هم هيچ آشنايى نداشتم كه از او پول قرض كنم. تصوّر آن كه با آن همه دارايى تا آنجا رسيده باشم و از حج محروم شوم، بى اندازه مرا غمگين و افسرده كرده بود. حيران و سرگردان مانده بودم كه به ذهنم رسيد شب را به مسجد كوفه بروم.
در بين راه كه تنها از غم و غصه سرم را پايين انداخته بودم، ديدم سوارى با كمال هيبت و اوصافى كه در وجود مبارك حضرت صاحب الأمر عليه السلام بدان توصيف شده است، در برابرم پيدا شد و فرمود:
«چرا اين چنين افسرده حالى؟» عرض كردم: «مسافرم و در طول مسير خسته شده ام.» فرموند: «اگر علتى غير از اين دارد، بگو!» شرح حالم را عرض كردم. در اين حال صدا زدند:
«میرزا حسین » به ناگاه ديدم كه شخصى با لباس نمدى، در قيافه ى حمال ها و كشيكچى هاى بازار اصفهان، ظاهر شد. در نزديكى حجره ى ما در بازار اصفهان يك كشيكچى (محافظ و نگهبان مغازه ها) به نام هالو بود. در آن لحظه كه آن شخص حاضر شد، خوب نگاه كردم، ديدم همان هالوى اصفهان است. حضرت به او فرمودند:
«اثاثيه ای را كه دزد از او برده است، به او برسان! و او را به مكه ببر!» و به ناگاه ناپديد شدند.
آن شخص به من گفت: «در فلان ساعت از شب به فلان جا بيا تا اثاثيه ات را به تو برسانم!» وقتى آنجا حاضر شدم، او هم تشريف آورد و بسته ى پول و اثاثيه ام را به دستم داد و فرمود: «درست نگاه كن و ببين اموال و اثاثيه ات تمام است؟» بسته را باز كردم و ديدم چيزى از آنها كم نشده است. فرمود: «برو اثاثيه ى خود را به كسى بسپار! و فلان زمان در فلان مكان حاضر باش تا تو را به مكه برسانم!»
من سر موعد حاضر شدم و او هم حاضر شد. فرمود: «پشت سر من بيا!» به دنبال او راه افتادم. مقدار كمى از مسافت كه طى شد، به ناگاه خود را در مكه ديدم. فرمود: «بعد از اعمال حج، در فلان مكان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقاى خود بگو: با شخصى ديگر از راه نزديكتر آمده ام، تا متوجّه نشوند.»
پس از اعمال حج در موعد مقرر حاضر شدم و جناب هالو مرا به همان طريق به كربلا باز گردانيد. آن جناب در مسير رفت و برگشت به ملايمت با من سخن مى گفت، امّا هر وقت مى خواستم بپرسم كه آيا شما همان هالوى بازار اصفهان هستيد، هيبت او مانع از پرسيدن مى شد.
هنگامى كه به كربلاى معلی رسيديم، رو به من كرد و فرمود: «آيا حق محبّت من بر گردن تو ثابت شد؟» گفتم: «بلى» فرمود: «تقاضايى دارم كه به وقتش از تو خواهم خواست تا برايم انجام بدهى.» و آن گاه از من جدا شد.
به اصفهان آمدم و براى رفت و آمد مردم در خانه نشستم. روز اول، ديدم جناب هالو وارد شد. خواستم از جاى خويش برخيزم و به خاطر مقامى كه از او ديده ام، او را اكرام و احترام نمايم كه با اشاره از من خواست در جايم بنشينم و چيزى نگويم. آن گاه به قهوه خانه رفت و پيش خادم ها نشست و در آنجا مانند خدمتكاران چاى خورد و قليانى كشيد. بعد از آن، وقتى خواست برود، نزد من آمد و آهسته فرمود: «آن تقاضايى كه از تو داشتم، اين است كه روز پنجشنبه، دو ساعت به ظهر مانده، به منزلم بيايى تا كارم را به تو بگويم! آن گاه آدرس منزلش را داد و تأكيد فرمود سر ساعتى كه گفتم، به اين آدرس بيا! نه زودتر و نه ديرتر».
در روز موعود، با خود گفتم: «چه خوب است ساعتى زودتر بروم تا فرصتى بيابم در كنار هالو بنشينم و احوال امام زمانم را از او بپرسم. شايد به بركت همنشينى با هالو من هم آدم بشوم!» به آدرسى كه فرموده بود، رفتم؛ اما هرچه گشتم، خانه ى او را پيدا نكردم. ساعتى گذشت تا آن كه رأس ساعتى كه فرموده بود، به ناگاه خانه اش را يافتم. آمدم در بزنم، ديدم در باز شد و سيّد بزرگوارى غرق نور، عمامه ى سبزى به سر و شالى مشكى به كمر، از خانه هالو خارج شد. به ناگاه ديدم كه هالو نيز به دنبال آن سيّد نورانى از خانه خارج و با تواضع و احترام فوق العاده اى به دنبال آن جناب روان شد.
در آن هنگام شنيدم كه هالو خطاب به آن بزرگوار مى گفت: «سيدى و مولاى! خوش آمدى! لطف فرموديد به خانه ى اين حقير تشريف آورديد!!» هالو تا انتهاى كوچه او را بدرقه كرد و بازگشت. در هاله اى از تعجّب و حيرت پرسيدم: «هالو! او كه بود؟!» پاسخ داد: »واى بر تو! مولاى خود را نشناختى؟! او حجت بن الحسن عليه السلام بود كه در آخرين روز عمرم لطف فرموده، به ديدارم آمده بود. اما از تو مى خواهم كه فردا صبح به ابتداى بازار بروى و حمال ها و كشيكچى ها را با خود به اين خانه بياورى! در اين خانه باز خواهد بود و وقتى به آن وارد مى شويد، من از دنيا رفته ام. كفن ام را به همراه ۸ تومان پول آماده كرده ام و در گوشه ى اتاق گذاشته ام. آن را بردار و با كمك ديگران بدنم را غسل بده و كفن کن و در قبرستان تخت فولاد به خاك بسپار!».
صبح جمعه، غريبانه جنازه ى او را برداشتيم و پس از غسل و كفن، در گوشه اى از قبرستان تخت فولاد به خاك سپرديم. وقتى خاكها را روى بدن مطهرش ريختند غرق اشك و آه فرياد زدم: «مردم! هيچ كدام از شما او را نشناختيد! او يكى از اولياى خدا و امام زمان عليه السلام بود».
آن گاه به سراغ همسفرهای مكه ام رفتم و همه را جمع كردم، به خانه ى آيت اللّه روضاتى رضوان اللّه تعالى عليه بردم و خطاب به آن جناب گفتم: «آقا! همه ى همسفرانم شاهدند كه در طول سفر حج از آنها جدا شدم. عاقبت امام زمان عليه السلام مرا نجات داد و كسى كه به دستور حضرت، اموال و اثاثيهام را به من بازگرداند و مرا به مسجدالحرام و از آنجا دوباره به كربلا رسانيد، هالو بود».
آيتاللّه سيّد محمّد باقر چهارسوقى، به محض شنيدن اين كلام، سراسيمه و گريان به سوى تخت فولاد حركت كرد و موجى از مردم نيز به همراه او روان شدند. به سرعت خود را به قبر هالو رسانيد و بر روى قبر او انداخت و گريه ها كرد. وقتى از روى قبر برخاست، رو به جمعيت كرد و فرمود: «مردم اصفهان! در همين جا به شما وصيت مىكنم كه وقتى من مُردم، مرا در اين جا در كنار قبر هالو دفن كنيد! مى خواهم وقتى امام زمان عليه السلام به زيارت قبر هالو تشريف مى آورند، از روى قبر من عبور كنند و نگاهى هم به من بيندازند».
آرى، صاحب كتاب شريف روضات الجنات، معروف به آيتاللّه چهارسوقى، همواره در طول حيات پر بركت خويش، با اشاره به گوشه اى دور افتاده از قبرستان تخت فولاد، تأكيد اكيد و توصيه ى شديد مى فرمود كه مرا در اين زمين دفن نماييد و چون از علّت آن مى پرسيدند، مى فرمود: «اين جا مدفن يكى از اولياى مكرم الهى است و من مى خواهم كه در جوار او دفن شوم.».
انتهای پیام/
🔴 فوری/ کاشان فردا شنبه تعطیل شد
تعطیلی کلیه مراکز آموزشی و ادارات دولتی استان اصفهان در ۲۲ دیماه
منصور شیششهفروش در گفتوگو با پایگاه خبری اهل کاشانم، اظهار داشت: شنبه 22 دی ماه تمامی ادارات دولتی، موسسات عمومی، بانکها، مدارس، دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی در سراسر استان اصفهان به استثنای مراکز امدادی، درمانی و خدماتی تعطیل هستند.
مدیرکل مدیریت بحران استان اصفهان افزود: خاموش بودن تمانی سیستم های گرمایشی و روشنایی در مراکز مذکور الزامی است و تعطیلی مذکور شامل عدم برگزاری امتحانات در مراکز آموزشی اعم از مدارس و دانشگاه ها و همچنین همایش ها و سمینارها نیز میشود.
@ahlekashanam
یادواره شهدای هیات فاطمیه سلاماللهعلیها
(بلوار فاطمیه میدانگاه اقا )
همراه بایادشهدای مقاومت
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آذر ماه ۱۴۰۳
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر روز صبح که از خواب بلند میشید ...
@khandehdunihalal
گزارش تصویری
مراسم شب میلاد امام جواد وحضرت علی اصغر علیهم السلام
مسجد وهیات فاطمیه بلوار فاطمیه میدانگاه اقا