🔰برنامه هیئت فاطمیون طارم
در شام تولد امیرالمومنین علیه السلام
✴️تبیین زندگی به سبک نهج البلاغه
🔻زمان :پنج شنبه ساعت ۲۱
۹۹/۱۲/۷
🔻مکان :مسجد امام حسن مجتبی (ع) آببر
🔻سخنران :حجت الاسلام حسین اکبری
#انتشار_حداکثری
حدیث قابل تامل 🔻
پيامبر اکرم-صلی الله عليه و اله
نِعْمَتَانِ مَكْفُورَتَانِ اَلْأَمْنُ وَ اَلْعَافِيَةُ .
رسول خدا(ص)فرمود: ارزش دو نعمت از نظر مردم پوشيده است: امنيت و تندرستي.
منبع : الخصال، ج 2، ص 34
🔴بعد از انفجار چند روز پیش در کابل تصویری چنین تلخ رقم خورد؛
مادری که جان داده و کودکانش بهت زده و گریان بالای جنازه مادر ایستاده اند😭
بیست سال از حمله و استقرار آمریکا در افغانستان گذشت و بیست سال است که آنها امنیت ندارند.
🌿
زمانه عجیبی ست ...
سیاست مداری سخن امام (ره) را در سخنانش بیان می کند که می فرمودند " نگذارید مملکت اهل نااهل بیافتد ..."
مانده ام اهل به که می گویند ؟!
آیا کسی که دشمن آرزوی پیروزی او را در انتخابات دارد اهل است ؟
آیا کسی که با شبکه ضد جریان مقاومت و حزب الله مصاحبه میکند اهل است ؟
به یاد سخن شهید آوینی می افتم که فرمودند
«زمانه عجیبی است، برخی مردمان امام گذشته را عاشقند، نه امام حاضر را. میدانی چرا ؟ امام گذشته را هرگونه که بخواهند تفسیر میکنند،اما امام حاضر را باید فرمان برند ! وکوفیان عاشورا را این گونه رقم زدند.»
#دشمن_شناسی
#انتخابات
#تحریف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊ #مکتب_سلیمانی
🔅 هم شجاع بود، هم باتدبیر بود. منطق داشت برای کارهایش ...
🇮🇷
هدایت شده از هیأت فاطمیون طارم
🔰برنامه هیئت فاطمیون طارم
در شام تولد امیرالمومنین علیه السلام
✴️تبیین زندگی به سبک نهج البلاغه
🔻زمان :پنج شنبه ساعت ۲۱
۹۹/۱۲/۷
🔻مکان :مسجد امام حسن مجتبی (ع) آببر
🔻سخنران :حجت الاسلام حسین اکبری
#انتشار_حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ تصویری | دخترم بیحجابه چیکار کنم؟!
حرمت پدر را ببر بالا، آنوقت این پدر محبت کند دختر سیراب میشود، دنبال محبتهای خیابانی نیست. این پدر نهی کند ابهّت دارد، دختر قبول میکند!...
#پدر
#حرمت
#حجاب
#تربیتی
#استاد_پناهیان
🌿
رهبر معظم انقلاب در خاطره ای از پدر بزرگوارشان نوشتهاند: «من کمتر پدری را دیدم که اینقدر نسبت به فرزندانش محبت داشته باشد. من چهارده پانزده سالم بود. من و برادرم محمدآقا از پدرم اجازه میگرفتیم و میرفتیم ییلاق برای گردش و تفریح. با دوستان طلبه میرفتیم وکیلآباد... یک روز صبح تا عصر نبودیم. شب که برمیگشتیم، خسته و کوفته میخوابیدیم. پدرم که از نماز بر میگشت، ماها را توی خواب میبوسید. طاقت نمیآورد. از صبح ما را ندیده بود. اینقدر دلش تنگ شده بود.