برادر کوچک خانواده غلامی حالا آنقدر بزرگ است که تصویرش به عنوان افتخار خانه و محله همه جا نصب شده است و هنوز برادری می کند. خانم غلامی خواهر شهید درباره حسین و همسنگرانش در این جبهه می گوید:«وقتی گاهی از حسین بین دوستانم تعریف میکردم به شوخی میگفتند:« برادرت زیادی خوب است؛اینطوری شهید میشود!» آن زمان میگفتم شهادت برای حسین کم است. حسین یک انسان معمولی بود. اما به مرحله یقین رسیده بود و شهدا به واسطه همین یقینی که داشتند به شهادت میرسند. برای همین شهادت برای کسانی که به این مرحله میرسند، چیزی نیست. باور قلبی من این است که یک انسان به مرحلهای از رشد و تکامل میرسد که زندگی و مادیات برایش مهم نیست و هیچ عامل بازدارندهای برایش وجود ندارد. آن وقت مرگ برایش مثل قدم گذاشتن از این طرف جوی آب به آن طرف آن است. همین میشود که این افراد قابل ستایش می شوند و مزارشان آرامگاه و زیارتگاه بقیه انسان ها میشود. حسین و باقی دوستان شهیدش آدمهای معمولی بودند، اما تزکیه درستی داشتند که آنها را به این یقین رسانده بود.»
#شهیدانه
شهید حسین معز غلامی
@fater110
یک روز در یکی از قرارگاه ها، صیاد از من پرسید: «فلانی! میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است؟»
گفتم: «اکثر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرکت می کنند، ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کم است.»
✨ایشان گفت: «به همه اعلام کن که فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند.» و من این کار را کردم.
صبح همه در حسینیه حاضر شدند و صیاد بلند شد و گفت: «برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان، شما را به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید!» این کار خیلی حاضران را تحت تاثیر قرار داد.
#شهیدانه
شهید علی صیاد شیرازی
@fater110
✨نیم ساعتی هست که جلسه ارزیابی تمام شده و افراد به اتاق های تعیین شده رفته اند. من نیز در اتاق نشسته ام و یادداشت هایم را مرتب می کنم،
ناگهان صدای تیمسار به گوشم می خورد، از اتاق خارج می شوم و به سالن می روم. سربازی دمپایی به پا و آستین بالا زده، در حالی که در یک دست واکس و در دست دیگر فرچه دارد، در مقابل تیمسار ایستاده است. تیمسار کمی ناراحت به نظر می آید. به او می گوید: «نه! پسرم! این کار شخصی است، هر کسی باید کارهای شخصی اش را خودش انجام دهد.» بعد اضافه می کند: «پوتین هیچ کس را واکس نزن،نه الان، نه هیچ وقت دیگر، پوتین هیچ کس را واکس نزن.» بعد پیشانی سرباز را می بوسد.
✨سرباز ناباورانه تیمسار را نگاه می کند. به پوتین های تیمسار نگاه می کند. یکی خاکی و یکی واکس زده و تمیز است. تیمسار آنها را به داخل اتاق می برد.
#شهیدانه
شهید علی صیاد شیرازی
@fater110
داوود عابدی خیلی دوست داشت مثل حضرت زهرا سلام الله علیها شهید بشود همیشه این را می گفت.
✨صبح روز عملیات بدر در مسیری که دوشکاهای دشمن بدجوری شلیک می کردند، داوود را دیدم که چهار زانو روی زمین نشسته و چشم های مشکی اش همچنان زیبا می نمود.
چفیه سفیدی به دور کمر بسته بود. جلو که رفتم، دیدم گلوله ای از پهلوی چپ او وارد و از پهلوی راستش خارج شده، خون داشت بیرون می زد اما داوود خونسرد نشسته بود.
انگشتان دست هایش را درهم پیچیده بود و فشار می داد. خیلی به خودش فشار می آورد. در همان حال نشسته با صدایی گرفته و سخت زمزمه ای به گوشم رسید، داوود بود که می خواند:
✨ذکر دل بود یا علی مدد
بی حد و عدد یا علی مدد
این را که به پایان رساند، آرام با صورت بر زمین افتاد و به شهادت رسید. همان گونه که خودش دوست داشت، با عشق به حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام به شهادت رسید.❤️
#شهیدانه
شهید داوود عابدی
@fater110
بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند،
بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم،
خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود؛ یاد مداحیهای او افتادم. پرسیدم :
محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
✨محمد در حالی که میخندید گفت :
من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.
#شهیدانه
شهید محمد رضا تورجی زاده
@fater110
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گردان را برده بودیم برای تمرین. کلی سینه خیز رفته بودیم. همه بدن شان گلی شده بود. موقع برگشت تا رسیدیم به چند مغازه سریع از پشت ماشین پرید پایین و دم گرفت: “فرمانده باید چی بخره؟” همه می گفتند: “نوشابه نوشابه“.
✨مشغول خوردن بودیم که یکی از مسئولین با کت و شلوار شیک با چند محافظ، آفتابی شدند. آمده بود برای سخنرانی.محمد گفت: بیائید یک حالی بهش بدهیم.چند نفر رفتند جلو و با همه آنها دست داده و روبوسی کرده، بغل شان کردند.
همه وجوشان گلی شده بود.در همین حین حاج آقای قرائتی را دیدیم. همه رفتیم تا حالی بهش بدهیم. قسم مان داد کاری به کارش نداشته باشیم. می گفت: لباس اضافی نیاورده.آن روز حکایتی داشتیم.
#شهیدانه
شهید محمدرضا تورجی زاده
@fater110
ماسک خودشو داد به یه رزمنده دیگه، شیمیایی شد و با ریه داغون بردنش بیمارستان، نمیتونست حرف بزنه، بهش کاغذ و قلم دادن و گفتن هر چی میخوای بنویس؛اونم نوشت:
جگرم سوخت،آب نیست...؟
.#اَللّهُــمَّعَجـِّــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
#شهیدانه
#شهدا
🦋🦋🦋
@fatèr110
روز معلم یادآور شکوه و عظمت زنان و مردان پاکباختهای است که در طول تاریخ
در عرصه تعلیم و تربیت
زیباترین جلوههای عشق و ایثار
را به نمایش گذاشته اند
۱۲اردیبشهت سالروز شهادت شهید مطهری و روز معلم
#شهیدانه
#روز_معلم
https://eitaa.com/fater110🍃