eitaa logo
موسسه فرهنگی فاطره🌱
345 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
36 فایل
•• بسم الله النور ✨ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ خدا را سپاس که پدیدآورندۀ آسمان‌ها و زمین است :)...♡ _موسسه فرهنگی فاطره🌱 @fatere133 ارتباط با ما 👈🏼 @ammatozzeynab @Lmozaffari
مشاهده در ایتا
دانلود
همه می‌دونیم موثرترین و پر معناترین راه یادگیری کودکان بازی 😍😍 یادگیری مهارتهای فردی و گروهی بچه هاتون رو به ما بسپارید در محیطی زیبا شاد، امن و خلاقانه ویژه گروه سنی ۳تا۷سال دختر و پسر فرهنگسرای بهمن افتتاح دوشنبه دوم مهر ماه ساعت ۱۴ @fatere133
16.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افتتاحیه خانه بازی فاطره در فرهنگسرای بهمن دوشنبه دوم مهر ماه ساعت ۱۴ 🌷 @fatere133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شام و تو آرامش بیشتری خوردیم همش داشتم فکر میکردم فرداشب ک مادرم نیست من چجوری تنهایی برم؟ وقتی پدرم از آشپزخونه خارج شد از مادرم پرسیدم : _مامان فردا ساعت چند میری بیمارستان؟ _فردا چون باید جای یکی از دوستامم بمونم زودتر میرم.غروب میرم تا ۲ شب.چطور؟ تو فکر فرو رفتم و گفتم _هیچی برگشتم به بهترین و آروم ترین قسمت خونمون یعنی اتاقم خب حالا چ کنم ؟ بابامم ک غروب تازه میاد اوففف نمیدونم چرا ولی دلم خیلی میخواست که برم .شاید دیگه فرصتی پیش نمیومد ک ببینمشون.یا اگه پیش میومد دیگه خیلی دیر بود و منو حتی به یادم‌نمی اوردن. ولی من باید میدیدمشون. وقتی از فکر کردن خسته شدم از اتاقم بیرون رفتم و نشستم رو کاناپه جلو تی وی . مشغول بالا پایین کردن شبکه ها بودم اما نگام به چهره ی پر جذبه بابام بود. متفکرانه به کتاب توی دستش خیره بود و غرق بود تو کلمه های کتاب وقتی دیدم حواسش بهم نیست تی وی و بیخیال شدم و دستم و گرفتم زیر سرم و بیشتر بش زل زدم پدرم شخصیت جالبی داشت ‌ پرجذبه بود ولی خیلی مهربون در عین حال به هیچ بشری رو نمیداد و کم پیش میومد احساساتش و بروز بده با سیاست بود و دلسوز حرفش حق بود و حکمش درست جا نماز آب نمیکشید ولی هیچ وقت نشد لقمه حرومی بیاره سر سفرمون مثه شاهزاده ها بزرگم نکرد با اینکه خودش شاهی بود بهم یاد داد چجوری محکم وایستم رو به رو مشکلاتم درسته یخورده بعضی از حرفاش اذیتم میکرد اما اینو هم میدونستم ک اگه نباشه منم نیستم از تماشاش غرق لذت شدم و خدارو شکر کردم بخاطر بودنش پدر ومادر من نمیتونستن بچه ای داشته باشن. ب دنیا اومدن من یجور معجزه بود براشون از جام بلند شدم و رفتم پشت سرش خم شدم و رو موهاشو بوسیدم و دوباره تند رفتم تو اتاقم . یه کتاب ورداشتم تا وقتی خوابم ببره بخونم ولی فایده نداشت نه حوصله خوندن داشتم نه خوابم گرفت. پریدم رو تختم تشک نیمه فنریم بالا پایین شد و ازش کلی لذت بردم دوباره خودم و پرت کردم روش که بالا پایین شم بابام حق داشت هنوز منو بچه بدونه آخه این چ کاریه ؟؟ یخورده که گذشت چشام و بستم و نفهمیدم کی خوابم برد __ +فاطمه جاان ماماان پاشوو بعد نگو بیدارم نکردیی با صدای مامان چشامو باز کردم و ب ساعت فانتزی رو دیوار روبه روم نگاه کردم ۵ و نیم بود به زور از تختم دل کندم و رفتم وضو گرفتم سعی میکردم تا جایی ک میتونم نمازام و بخونم . سجاده صورتیم و پهن کردم چادر گل گلیم و از توش در اوردم و رو سرم گذاشتم. چشمم افتاد به قرآن خوشگل تو جانمازم یادش بخیر مادرجونم وقتی از مکه اومده بود برام آورد. نمازم و خوندم و کلی انرژی گرفتم. بعدش چندتا از کتابامو گرفتم و گذاشتم تو کیفم. یخورده هم پول برداشتم .رفتم جلو میز آینم نشسم یخورده به صورتم کرم زدم ک از حالت جنی در بیام موهامو شونه کردم و بعد بافتمشون یه بوس تو آینه واس خودم فرستادم و رفتم تو آشپزخونه با اینکه از شیر بدم میومد بخاطر فایده های زیادی که داشت یه لیوان براخودم ریختم و با عسل نوش جان کردم دوباره برگشتم اتاقم .از بین مانتوهای تو کمد ک مرتب کنار هم چیده شده مانتو سرمه ایم که ساده ترینشون بود و برداشتم و تنم کردم .یه شلوار جین ب همون رنگ پوشیدم. در کمد کناری و باز کردم. این کمدم پر از شاخه های روسری و شال و مقنعه بود. چون داشتم میرفتم کتابخونه یه مقنعه بلند مشکی از توشون انتخاب کردم گذاشتم سرم و یخوردع کشیدمش عقب . موهامم چون بافته بودم فقط ی تیکه اش از پایین مقنعه ام مشخص بود برا همین مقنعه رو بازم عقب تر کشیدم حالا فقط یه خورده از ریشه های موهای بورَم معلوم بود ادکلن خوشبوم و برداشتم و زدم و با لبخند کیفم و گرفتم از اتاقم بیرون رفتم روپله جلو در نشستم و مشغول بستن بندای کتونی مشکیم‌شدم‌ از خونه خارج شدم راه کتابخونه رو پیش گرفتم .چون راه زیادی نبود پیاده میرفتم تا یه خورده ورزشم کرده باشم برنامه هر پنجشنبه ام اینجوری بود یه مغازه ای وایستادم و دوتا کیک کاکائویی گنده با یه بطری شیرکاکائو خریدم پولشو حساب کردم و دوباره راه افتادم سمت کتابخونه . به کتابخونه که رسیدم خیلی آروم‌و بی سرو صدا وارد سالن مطالعه شدم و رفتم جای همیشگی خودم نشستم. کتابامو در اوردمو به ترتیبی که باید میخوندم رو میزم چیدمشون . اول دین و زندگی و بعدش ادبیات و بعدشم برای تنوع زیست ! ساعت مچیمو در اوردم و گذاشتم رو به روم تا مثلن مدیریت زمان کرده باشم دین و زندگی و باز کردم و شروع کردم.. @fatere133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌ عالمِ آل علی ؛ صادق آل نبی . 💙 ــــــــــــــ @fatere133
هر گاه دو مؤمن همدیگر را بغل کنند غرق رحمت شوند و هر گاه، به خاطر خداوند، و نه براى غرضى از اغراض دنیوى، یکدیگر را در آغوش کشند، به آنها گفته شود: آمرزیده شدید، عمل را از سر گیرید"اعمال بد گذشته شما پاک شد، اعمال خود را دوباره آغاز کنید." - امام صادق “ع”.:) @fatere133
همین الان پیکی از حرم امام الرئوف 😍🍎🌴 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گوشیتو برعکس کن:) 😍 @fatara133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلاممم و صبحتون بخیررر
چطورییین؟و چخبر از اول مهرتوننن؟😂
میدونید الان تو ذهن من چه آهنگی داره پخش میشه؟😂😂 -برانکارد بیارییین منو روش بذارییین، که من خورد و خمیرممم😂
سلاااام صبحتون پرتقالی 😍 اول مهرتوووون مبارک 👌 سحرخیزا کجان؟؟؟ 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
- :)))))))
کیا امروز مدرسه بودن؟
خوب بود یا نه؟
ولی هرچی بود باید تا ۹ ماه بریم😁😶
هدایت شده از خانه بازی فاطره
ساعت فعالیت خانه بازی فاطره @khanebazifatere
موسسه فرهنگی فاطره🌱
افتتاحیه خانه بازی فاطره در فرهنگسرای بهمن دوشنبه دوم مهر ماه ساعت ۱۴ #جااااانمونید 🌷 @fatere133
😍😍😍 افتتاح شد .... دوشنبه چهارشنبه پنج‌شنبه این هفته رایگان. مهمان اهل بیت هستید جا نمونید ..... اطلاعیه ها و اخبار در کانال 👇👇👇 @khanebazifatere
خبببب خبببب امروز افتتاحیه بودهههه و حسابی به بچه ها خوش گذشتههه @fatara133