ذکــــرروزپـنـجـشـنـبـه
•لاالهالااللهالملکالحقالمبین•
نیستخداییجزاللهفرمانروایحقوآشکار
•ذکرروزپنجشنبهموجبرزقوروزیمیشود!
@fatere133
هدف از زندگی رشد روحی توست،
تا وقتي آنچه كه بايد را از دردهايت ياد نگرفتي، آنها تو را ترك نخواهند كرد
به ازاى نادانیهايت درد خواهى كشيد.
و به ازاى ضعفهايت شكست خواهى خورد!
#تلنگر😊
@fatere133
بُكَاءُالْعُيُونِوَخَشْيَةُالْقُلُوبِرَحْمَةٌمِنَاللّهِ
گريستنچشمهاوترسيدنِقلبها،
رحمتىازجانبِاللّهاست.
هدایت شده از خانه بازی فاطره
کارگاه مادر و فرزند خلاق
روش تربیت کودک شاد و خلاق
کودک ۳تا۷سال
#مزه_ی_شیرین_مادری
شنبه ۲۸مهرساعت ۱۵الی ۱۷
هزینه مادر و کودک ۱۵۰هزارتومان
#خانه_بازی_فاطره
#فرهنگسرای_بهمن
برای ثبت نام به آیدی زیر مراجعه کنید
@ammatozzeynab
#ظرفیت_محدود
@khanebazifatere
#ناحله
#قسمت_بیست_و_ششم
#محمد
پنجره ی ماشین و تکیه گاه آرنجم کردم
یه دستم رو فرمون بود
نگاهم و به در مدرسه ریحانه دوخته بودم
حدس زدم اگه خودم نرم داخل ریحانه پایین بیا نیست
ی دستی ب موهام کشیدم و به همون حالت همیشگی برشون گردوندم
از ماشین پیاده شدم
تو دلم خدا خدا میکردم زنگ تفریحشون نباشه !
خوشبختانه با دیدن حیاط خلوتشون فهمیدم که همچی امن و امانه
در زدمو وارد دفتر مدیر شدم
بعد اینکه بهشون گفتم اومدم ریحانه رو ببرم سریعا از مدرسه بیرون رفتم و به در ماشین تکیه زدم تا بیاد
مدیرشون یکی و فرستاده بود ک به ریحانه بگه من اومدم
چند دیقه بعد صورت ماهه خواهرم به چشمام خورد
خواستم ی لبخند گرم بزنم ک بادیدن کسی کنارش همونطور جدی موندم !
صدای ریحانه رو شنیدم ک گفت :
+سلام داداش یه دیقه واستا الان اومدم
توجه ام جلب شد ب دختری ک با تعجب بهم خیره شده بود
خیلی نامحسوس یه پوزخند زدم و تودلم گفتم امان از دختر بچه های امروزی !
وقتی ریحانه اومد سمت ماشین
ماشین و دور زدم و در طرف راننده و باز کردم و نشستم
شیشه پنجره طرفه ریحانه باز بود
هنوز درو باز نکرده بودکه دوستش بلند صداش زد:
ریحووونن
اخمام توهم رفت خیلی بدم میومد دختر جیغ بزنه.
و مخصوصا اسم ابجیمو اینجوری صدا کنن!
ریحانه جوابش و داد
میخواستم بش بگم بشین بریم ولی خب کنترل کردم خودمو
کلافه منتظر تموم شدن گفتگوشون بودم
دوباره داد زد :
+جزوه قاجارو میفرسم برات
خواستم اهمیتی ندم به جیغ زدنش که یهو بلند بلندد زد زیر خندههه
واییی خداا اگه ریحانه اینجوری میخندید تو خیابون میکشتمش
نمیتونستم کاری کنم که از اینجور رفتارا بدم نیاد .هرکاری میکردم ریلکس باشم فرقی نمیکرد و ناخودآگاه عصبی میشدم .
ریحانه هم خیلی خوب با خصوصیاتم آشنا بود
خندید ولی صدایی ازش بلند نشد
دوستش و فاطمه خطاب کرد
صدایی که از دوستش شنیدم به شدت برام آشنا بود مخصوصا وقتی جیغ زد
ریحانه نشست تو ماشین
میخواستم برگردم و یه بار دیگه با دقت ببینم ولی میترسیدم خدایی نکرده هوا برش داره
دخترای تو این سن خیلی بچه ان . فکر و خیال الکی تو ذهنشون زیاده
با این حال ب دلیل کنجکاوی خیلی زیادم
طوری که متوجه نشه ،نگاهش کردم
بعد چند ثانیه پامو رو گاز فشردم و حرکت کردم
فکرم مشغول شده بود
تمرکز کردم تا بفهمم کجا دیدمش و چرا انقدر آشناست
یهوووو بلنددد گفتمممم عهههههههه فهمیدممم
بعد چند ثانیه مکث زدم زیر خندهه
و تودلم گفتم
آخییی اینکه همون دخترس
چقدررر کوچولووووو
واییی منو باش جدیش گرفته بودم
خب خداروشکر الان که فهمیدم همسنه خواهرمه خیالم راحت شد !
توجه ام جلب شد به ریحانه که اخمو و دست ب سینه به روبه روش خیره شده بود.
@fatere133
ذکــــرروزجـمـعـه
•اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم•
خدابرمحمدوآلمحمددرودفرستودرفرجایشانتعجیلفرما
•ذکرروزجمعهموجبعزیزشدنمیشود!
@fatere133
موسسه فرهنگی فاطره🌱
کارگاه مادر و فرزند خلاق روش تربیت کودک شاد و خلاق کودک ۳تا۷سال #مزه_ی_شیرین_مادری شنبه ۲۸مهرساعت
سلاااام
خوبین
جُمعتوووون بِ کام ☕️
ماشاالله به زرنگایی که ثبت نامکردن
جانمونی رفیق 🖐
@fatere133
هق هق میکرد و میگفت :
شما نوکر و نخوای ، نوکر باید بره بمیره :) .
@fatere133
ما که هفته ی خوبی رو شروع کردیم
کلی هم انرژی گرفتیم
بریم ببینیم امروز گروه فاطره کجا بودن و چه کردن ؟👌🖐
موافقین ؟
#شنبه_های_امالبنینی 🍎🦋🫀
فرهنگسرای بهمن بوووودیم و خلاصه جاتون سبز 🌱😍👌
@fatere133
#شنبه_های_امالبنینی 🍎🦋🫀
میدونید که بچه ها عاشق شیر کاکائو هستن 🥰🧋
@fatere133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم باهم بریم گناهانمون پا ک کنیم 😳😳😳
چه جوری ؟؟
با گوش. و چشم و پا و...
@fatere133
#ناحله
#قسمت_بیست_و_هفتم
با دیدن قیافش خندم گرفت
زدم رو دماغش و گفتم
_چیهه بازم قهریی ؟؟؟
حق ب جانب سریع برگشت طرفم و گفت:
+ ۱۰۰ بارررررر صداتتت زدممممم .عه عه عه معلوم نی حواسش کجاست نشنید حتیییی !!!!
لپش و کشدمو گفتم :
_خو حالا توهم حرص نخور جوجه کوچول
چش غره داد ک گفتم :
_سلام بر زشت ترین خواهر دنیا
حال شما چطورههه
با همون حالت جواب داد:
+ با احوال پرسی شما .راسی بابا چطوره .کجاست ؟
_خونس پیش داداش .رفتیم خونه زود اماده شو که بریم.
پکر گفت :
+چشم
_نبینم غصه بخوریا
لبخند قشنگی زد و دوباره ب دستش خیره شد
___
رسیدیم خونه
داداش علی برامون ناهار و آماده کرده بود
ما که رسیدم خونه خیالش راحت شد ورفت سر کارش
خیلی زود آماده شدیم
و بعد خوردن ناهار
اینبار با پدرم نشستیم تو ماشین
بابام اولین الگوی زندگی بود واز بهترین آدمایی که میشناختم !!!
حاضر بودم جوونمم بدم تا کنار ما بمونه
داغ مادرمون نفس گیر بود وطاقت غمِ دیگه ای رو نداشتیم
___
یکی دوساعت بود که تو راه بودیم
بی حوصله به جاده خیره شده بودم
بابا خواب بود
صدای زنگ موبایل ریحانه همین زمان بلند شد
از توآینه نگاش کردم و گفتم کیه ؟
صداشو قطع کرده بود و به صفحه اش نگا میکرد
وقتی دیدم جواب نمیدع دستم و بردم پشت تا گوشی و بده بهم
بی چون و چرا موبایلش و گذاشت کف دستم
تماس قطع شده بود
گوشی و گذاشتم روی پام ک اگه دوباره زنگ زد جواب بدم
چند ثانیه بعد
دوباره زنگ خورد
جواب دادم و گفتم:الو؟
بازم قطع شده بود .بعد چندلحظه زنگ خورد
حدس زدم مزاحمیه و بازیش گرفته واسه همین لحنم و ملایم کردم و گفتم :
_ سلام
وقتی جواب نداد اماده شدم هرچی میتونم بگم ک
صدای نازک ودخترونه ای مانع حرف زدنم شد
گفته بود:الو بفرمایین
حدس زدم از دوستای ریحانه باشه
وقتی ب جملش فکر کردم .یهو منفجر شدم
گوشی وازخودم فاصله دادم و لبم و به دندون گرفتم تا صدام بلند نشه
ریحانه که قیافه سرخمم و دید دستپاچه گفت :
+کیه داداش
دوباره گوشی و کنار گوشم گرفتم..
@fatere133