فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ذی_حجر
#سبک_زندگی
#قسمت_هفتم
شرط شهید شدن، ذی حجر بودن است و شرط ذی حجر بودن، در چارچوب خدا حرکت کردن است...
@fatere133
#ناحله
#قسمت_هفتم
کتابمو گرفتم دستم و مشغول مطالعه شدم که ریحانه رسید..😍
بغل دستی خوش ذوق و خوش اخلاقم بود ،با اینکه چادری واز خانواده مذهبی بود ولی خیلی شیطون بود یه جورایی ازش خوشم میومد❤️
میشه گفت تو بچه های کلاس بیشتر با اون راحت بودم همینکه وارد کلاس شد و سلام علیک کردیممتوجه زخم روی صورتم شد زخمی که حتی مامانمم اول صبح متوجهش نشده بود..چشاش و گرد کرد و گفت
_وایییی وایییی وایییی دختر این چیههه رو صورتت ؟ خندیدم و سعی کردم بپیچونمش😂🚶♀
دستشو زد زیر چونش و با شوخی گف
+ای کلک!!!شیطون نگام کرد و گفت
شوهرت زدت ؟دسش بشکنه الهی ذلیل شده😂🥲
با این حرفش باهم زدیم زیر خنده😂🚶♀
انقدر حرف زد و سوال پرسید که دیگه نتونستم دربرابر زبونش مقاومت کنم
برا همین از سیر تا پیاز ماجرای دیروزو براش تعریف کردم..
اونم هر دقیقه سرشو میبرد سمت سقف و خدا رو شکر میکرد ازینکه الان زندم .🙂🫀
مشغول صحبت بودیم که معلم زیست با ورقه های خوشگل امتحانی وارد شد..
خیلی سریع صندلیامونو جابه جا کردیم و برا امتحان آماده شدیم
با اینکه چیزی نخونده بودم ولی یه چیزایی از قبل یادم می اومد به همونقدر اکتفا کردم....🙃🚶♀
___
معلم زیست با اخم اومد سمتم و رو به من کرد و گفت
_نگاه کن تو همیشه آخری...
همیشه هم من باید به خاطر تو بشینم ..😒
ازش عذرخواهی کردمو ورقه رو تحویل دادم
در همین حین مدیر وارد کلاس شد و گف:
_چون امروز جلسه داریم شما زودتر تعطیل میشین ☺️
اونایی که پیاده میرن برن اونایی هم که میخان با خانوادشون تماس بگیرن دفتر بیان🚶♀
با ذوق وسایلمو از روی میزم جمع کردم و بزور چپوندم تو کیفم ..
از ریحانه و بچه ها خداحافظی کردمو از مدرسه زدم بیرون
یه دربست گرفتم تا دم خونه 🚕
خودمم مشغول تماشای بیرون از زاویه پنجره نشسته و کثیف ماشین شدم،
یه مانتو تو یکی از مغازه ها نظرمو جلب کرد همون طور که داشتم بهش نگاه میکردم متوجه صدای تیک تیکِ قطره های بارون شدم🌧
یه خمیازه کشیدم و محکم زدم تو سرم 🤦♀
با این کارم راننده از تو اینه با حالت تاسف انگیزی نگام کرد خجالت کشیدم و رومو کردم سمت پنجره
اخه الان وقت بارون باریدنه؟🚶♀🤦♀
منم ک ماشالله به بارون حساس مث چی خوابم میبره اخمام رفت تو هم یه دست به صورتم کشیدم و مشغول تماشای بیرون شدم 🥲
ماشین ایستاد یه نگاه به جلو انداختم تا دلیلشو بفهمم که چشام به چراغ قرمز خورد 🚦
پوفی کشیدم و دوباره به یه جهت خیابون خیره شدم همینطور که نگاهم و بی هدف رو همچی میچرخوندم یهو حس کردم قیافه ی آشنایی به چشم خورد ..:)
@fatere133