رنگت زرد شده عزیز دلم.آب و غذا نداریم،ضعف کردهای و حرف نمیزنی.لااقل پاشو،کمی راه برو.میدانی که دل مادرت خون است،کم عزیز از دست ندادهام در این چند روز.از این دنیا فقط تو برایم ماندهای،همهی ایل و تبارم در موشک بارانها شهید شدهاند،همبازیهای خودت را دانه دانه از زیر آور بیرون کشیدند،بماند که هنوز چند نفرشان زیر خروارها آجر و خاک ماندهاند و چند نفرشان با سر و صورت زخمی روی تختها و زمین بیمارستاناند.
محمد را یادت هست! همسایه بالاییمان،۳ سالش بود.من و تو که رفتیم بیمارستان تا برای آخرین لحظات کنار خاله و بچههایش باشیم،ساختمانمان را با موشک زدند.محمد شهید شد،مادرش زخمی شده و فقط اسم پسرش را صدا میزند. دلم برای مادر محمد و تمام مادران فلسطین میسوزد،طفلهای خود را به جای لالایی با صدای موشک میخوابانند و زیر گوششان مشق رزم میخوانند،مثل خود من.
مصطفی! نذرت کردهام سرباز اسلام بشوی،بلند شوی و با همین سن کم تفنگ دستت بگیری و این رژیم منحوس را نابود کنی.تو باید جای خواهرت هم مبارزه کنی،هنوز کفنش تازهاس، دیروز دفنش کردیم.
مادر به قربان زخم تنت! هنوز هم درد داری، زیر آوار این بیمارستان؟ در کدام جنگی بیمارستان را با موشک میزنند؟ تو و همهی بچههای اینجا،مجروح بودید.چگونه ناله کنم که صدایم به اهل عالم برسد؟ به کی بگویم دخترم از شدت جراحت و گشنگی رفت و پسرم در بیمارستان زیر آوار ماند؟
از کودکی رویا داشتم،قدس که فتح شد دست بچههایم را بگیرم و برویم مسجدالاقصی با هم نماز شکر بخوانیم.حالا با این آرزو چه کنم عزیز مادر؟
خون تو و خواهرت،خون تمام زنان و کودکان سرزمینم،در رگ زمان میرود و بالاخره آن روز که عکست را سر دست بگیرند و
در کنار تمام مسلمین در قدس نماز شکر بخوانند دور نیست. تو و خواهرت آسوده بخوابید،این مردم به جای این نسلی که در کشورمان جان میدهد جلوی این ستم میایستند! خون تو بی جواب نمیماند،چون تو بی گناه بودی ! و این را باید در خاطر عالم نگهدارند که مادر باشی و داغ اولاد ببینی،خیلی سخت است!
حوریه،آخرین جملاتش را به مصطفی ای که در آغوشش جان داده میگوید و چشمانش را برای همیشه زیر آوارهای بیمارستان 《المعمدانی》میبندد.
۲۶ مهر ۱۴۰۲
✒️ ز. فقیهی
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
https://eitaa.com/fath_fotuh